امیر کبیر (شیز سابق)

وبلاگ تحلیلی مسائل انتخاباتی ایران

امیر کبیر (شیز سابق)

وبلاگ تحلیلی مسائل انتخاباتی ایران

زنده باد اصلاحات !مقاله ای از سعید حجاریان

بالاخره پس از مدتها نقدی جدی و نه از منظر باری به هر جهت و توجیه آنچه گذشت از سوی یکی از دوستان اصلاح طلب منتشر شد.و معلوم شد که کماکان دود از کنده بلند می شود!من سعی می کنم در آینده نزدیک بخشهائی از تحلیل خودم را هم که در این مورد در سال گذشته نوشته بودم را نیز منتشر نمایم و نقد خود را بر نو شته آقای حجاریان هم ارائه خواهم کرد.
این مقاله آقای حجاریان درآخرین شماره نشریه آئین چاپ شده است و نشر آن در سایت با موافقت آقای حجاریان است وامیدوارم که این مطلب و مطالب بعدی به درک بهتر شرائط جاری و راهبردهای ممکن کمک کند.

مقدمه
لفظ اصلاحات بر معانی متعددی دلالت می‌کند، اما در بنیان لغت، اصلاحات به معنای پیرایش است، از این روست که فرهنگستان نیز به جای آرایش‌گری، پیرایش‌گری را پیشنهاد کرده؛ آراستن، به چیزی اضافه کردن و پیراستن از چیزی کم کردن است، البته هر دو به قصد مشترک زیبایی!
اول بار در مغرب زمین، رفرماسیون به نهضت دین‌پیرایی اطلاق شد؛ در بستری تاریخی علل و عوامل مختلف، آن‌چنان به آن آرایه بسته بودند که در زیر خروارها آرایه و تشریفات، حاق دین به محاق رفته بود. لوتر، کالوین، مونتسر و ... تلاش کردند این آرایه‌ها را بزدایند، در حقیقت پروتستانتیزم نهضتی بود علیه تشریفات زایدالوصف مسیحیت. البته جامعه‌شناسان دین و انسان‌شناسان بر این باورند که طبع بشر تمایل دارد حقایق دینی را در لفافه‌ای از تشریفات و مناسک و شعائر بپوشاند، تشریفات و عوارضی که از خود دین بر نیامده، بلکه به دلایل دیگری از جمله در اثر رقابت ادیان با یکدیگر برهم افزوده شده‌اند. در این مسیر تاریخی، ‌هر از گاهی مجددین یا رفرمرها ظهور می‌کنند و خرافات و زخارف را می‌زدایند.
اما به مرور زمان بخصوص پس از پیدایش ایدئولوژی‌های مارکسیستی، رفرم معنایی منفی یافت، در مقابل راست کیشی قرار گرفت و با تجدیدنظرطلبی و ارتداد مرادف شد. کائوتسکی، برنشتاین، خروشچف، مائو و بسیاری دیگر از مارکسیست‌ها متهم به تجدیدنظرطلبی و رفرماسیون در آموزه‌های اصلی مارکسیست‌های کلاسیک مانند مارکس، انگلس و لنین شدند و سیل انتقادها و اتهام‌ها به سوی‌شان سرازیر شد. این روند تا بعد از فروپاشی شوروی ادامه یافت، از آن پس بود که لغت رفرم مجدداً ارج و قربی تازه به دست آورد. با توصیه‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول هر کشوری دست به اصلاحات اقتصادی می‌زد، منزلتی می‌یافت و در جرگة کشورهایی قرار می‌گرفت که می‌توانستند در فرآیند جهانی شدن شرکت کنند و از بازار جهانی سهمی داشته باشند.(1) بدین ترتیب رفرم در طول حیات تاریخی- اجتماعی خود حامل معانی و ارزش‌های متنوعی بوده است.
اصلاحگری
در یک طبقه‌بندی کلان می‌توان اصلاحگران را به دو دسته تقسیم کرد: گروهی از اصلاحگران، اصلاحات را واسازی و Reconstruction می‌دانند؛ اینان به اصول و بنیان‌هایی معتقد هستند، اما در عین حال ظواهر را نمی‌پسندند، آن‌ها را مخالف مبانی می‌دانند و به زدودنشان همت می‌گمارند. در واقع اسکلت بنایی را که در پی اصلاح آنند، حفظ می‌کنند و با همان مصالح، ساختار بنا را دوباره می‌سازند. حال آن‌که گروهی دیگر از اصلاحگران ساختارشکنند، کار آنان در حقیقت Deconstruction است؛ بنیان‌ها را دگرگون می‌کنند و هندسه را تغییر می‌دهند. اصلاحگران نوع اول، ‌به نوعی ذات و بنیان، اصالت می‌دهند، اما اصلاحگران نوع دوم به ذات و بنیانی بالاصاله قائل نیستند.
سرگئی یسینین شاعر روسی می‌گوید: خرسنگ‌های اطراف رودخانه خیلی زمختند، دورشان را لجن و خزه گرفته و مأمن غوک و قورباغه شده‌اند، اما اگر این سنگ‌ها را وسط رودخانه بیندازند با آب می‌غلتند، ابتدا غوک و قورباغه از آن جدا می‌شوند و بعد خزه‌ها و لجن‌ها و نهایتاً سنگ، براق، خوش فرم و صیقلی می‌شود و در کف رودخانه می‌درخشد، اما اگر خشتی در رودخانه بیفتد و در خروش آب قرار بگیرد، از هم می پاشد و چیزی از آن نخواهد ماند.
به زعم گروه دوم، اصلاحگری در حقیقت انداختن آن خرسنگ‌ها به داخل رودخانة عقلانیت است. این رودخانة عقلانیت، تیزآب دارد و هر چه که درونش بیفتد، می سابد، طبیعتاً دین هم در مواجهه با این تیزآب، گوهر عقلانیش بر جای می‌ماند. پرچم‌دار این اصلاحگران در غرب لوتر است. ‌او انسانی متدین بود که با دیدن جهالت محض کلیساییان (که غرفه‌های بهشت را هم به فروش می‌گذاشتند) برآشفت و آن مسیحیت پر از زنگار و زائده را به تیزآب عقل و نقد انداخت و اعلامیة ده ماده‌ای نهضت اصلاح دینی را تدوین کرد؛ آن‌چه در کف رودخانه به جای ماند، پروتستانتیزم عقل‌گرای مسیحی بود.(2)
اصلاحات دینی در ایران
در ایران به دلیل درهم آمیختگی دین با قدرت، نمی‌توان از اصلاحات صحبت کرد، اما از اصلاح دینی سخن نگفت. اصلاح قدرت در ایران از معبر اصلاح دینی می‌گذرد و اگر اصلاحات منحصر به اصلاح سیاسی شود، توفیق چندانی حاصل نخواهد شد.
اصلاحات دینی در ایران در سدة اخیر دو وجه عمده داشته است: تجدید وتجدد.
اهالی تجدید یا مجددین به اسلام اصیل معتقدند، اسلام اصیلی که آرایه نداشته است. وجه دوم اصلاحات دینی در ایران تجدّد است، در تجدّد یوتوپیا از گذشتة تاریخ به آینده آن منتقل می‌شود. اولین آرایه را عوام براسلام بستند. آنان معتقد بودند اسلام بیش از حد ساده است و باید مناسک، شعائر، آیین و تشریفات داشته باشد. به این ترتیب اسلام مناسکی و شعائری گردید، علم و کتل و آینه‌کاری و مقرنس و معرنق و... به اسلام بسته شد. موسی به میقات رفت و سامری گوساله ساخت. عوام به موسی گفتند خدایی که تو می‌گویی، بی‌بو و بی‌‌رنگ و بی‌شکل است، ما این خدا را نمی‌فهمیم. بنابراین نوعی آنتروپومورفیسم (انسان‌شکلی‌گری) در راستای سهولت فهم عوام، شکل گرفت.
مجددین دومین آرایه را به بستر پیدایش ادیان مربوط می‌دانند. ادیان توحیدی در بستری از موجه اجتماعی، جادو، اسطوره، شرک، جانگرایی، جینیسم، شمنیسم، متافیزیک و تمثیل تکوین یافته‌اند و همة این‌ زمینه‌ها به نوعی در برداشت‌های دینی بازتولید شده‌اند.
از سوی دیگرآرایه‌های دینی، در نهادینه شدن دین هم ریشه دارد؛ وقتی دین در راستای گسترش خود، به نهادی اجتماعی تبدیل می‌شود، سلسله مراتبی پیرامون آن (روحانیت) به وجود می‌آید و نوعی هایروکراسی (کلریکالیسم) شکل می‌گیرد؛. حال آن‌که این سلسله مراتب فی‌نفسه برای خود نیز منافعی دارد، به همین دلیل عشریه می‌بندد و انواع مالیات را وضع می‌کند و به این ترتیب نوعی آرایة دیگر به وجود می‌آید.
به زعم مجددین، آرایة بعدی منبعث از بحث هویت است. مؤمنین برای تشخص خود، غیریت‌سازی و دگرسازی می‌کنند و به نوعی هویت متوسل می‌شوند، هویتی که با دیگر هویت‌ها تفاوت دارد؛ این هویت از دین یا از سنت اخذ می‌شود : «خذ ما خالف العامه»؛ این اصطلاح رایج برخی فقهای امامیه است و در واقع این پیروان هستند که هویت‌سازی می‌کنند.
مجددین منشاء دیگر آرایه‌ها را ناشی از حضور دین در زندگی روزمره و سؤالاتی می‌دانند که مؤمنین دربارة ظواهر دینی دارند. فربهی فقه ( دانش ظواهر دینی) خود آرایه‌های فراوان می‌آورد.
همچنین الزامات گسترده شدن دین، بویژه کمبود منابع مالی و نیاز به امکان برخورد با بددینان، ‌دین را به سمت پیوند با نهاد قدرت سوق می‌دهد؛ به این ترتیب دین از یک طرف از نهاد قدرت ارتزاق می‌کند و برای سرکوب مرتدان و بددینان از او کمک می‌گیرد و از سوی دیگر به نهاد قدرت مشروعیت می‌دهد؛ داد و ستدی که بین‌ آن دو برقرار می‌شود، خود مجرایی برای سرایت فساد (بدترین آرایه‌ها) در نهاد دین است. ریاکاری، تملق، اعانت ظلمه و ... آرایه‌های دیگری هستند که ممکن است بر ذات دین حجاب افکنند.
مجددین در جهت زدودن این آرایه‌ها تلاش می‌کنند و دین‌پیرایی را شکل می‌دهند، بعضی سودای پیرایش کل دین را دارند، چون پیورتین‌ها که به دنبال دین خالص بودند وگروهی دیگر به پیرایش بخشی از آن می‌پردازند، چون لوتر و ... . ما در ادبیات خودمان ایشان را مجدد می‌نامیم، اینان به نوعی اصلاح معتقدند. اصلاح (هرس کردن) برای رسیدن به صدر اسلام، به دین سلف صالح؛ از این روست که گاه نیز سلفی نامیده می‌شوند.
اما آیا امروز مجددین راه‌گشای ما هستند؟ بدیهی است که کوفه‌ای که علی (ع) در آن حکومت می‌کرد، یا مدینه‌ای که پیامبر(ص) بر آن حکمرانی می‌کرد، با شهرهای بزرگ امروزین تفاوت داشته‌اند. جامعة تمایز نیافتة صدر اسلام می‌توانست دکة‌القضایی داشته باشد که در آن محتسب و قاضی و دادستان و مجری حکم یکی بود و والی می‌توانست خود در بازار بگردد و مقیاس‌ها و مکیال‌ها را خود اندازه بگیرد و خود نقش تعزیرات را انجام دهد. قوة مقننه و مجریه و قضایی و قهریه، همه یکی بوده است؛ این صورت‌بندی برای جامعه تشعب‌نایافته و افتراق‌نایافتة ممکن و مطلوب بوده، اما طبیعی است که این وضعیت امروزه امکانپذیر نیست و اگر غایت مجددین، رسیدن به چنین صورتی باشد، راه به جایی نمی‌برند.
از سوی دیگر این نوع اصلاح (با روایت‌هایی نظیر ابن‌تیمیه و ابن قیم‌الجوزیه) نمی‌تواند با تجدد (به عنوان واقعیت عینی زندگی امروز بشر) سازگار باشد، زیرا نوعی سلفی‌گری در آن نهفته است.
اما وجه دوم اصلاحات دینی در ایران در قرن اخیر، تجدد است. در تجدد یوتوپیا از گذشتة تاریخ به آیندة آن منتقل می‌شود، ایده‌آل ما وضع کنونی کشورهای راقیه است و باید خود را به کاروان آن کشورها برسانیم. این رویکرد (نواندیشی دینی) با رفرماسیون آغاز می‌شود، اما پروژه‌ای باز(end Open) است و می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست.
آن رشته‌ای که بر گردن متجددین افکنده شده، عقل نقاد خودبنیاد مابعد کانتی است. تیغ نقد هر چقدر می‌خواهد می‌برد، «نحن ابناء الدلیل و نمیل حیث یمیل». دگم و جزمی موجود نیست، حتی تأویل هم نیست، از متد‌های تأویلی، از پدیدارشناسی و اتنومتدلوژی هم خبری نیست، از نظر متجددین، دین‌پیرایی واقعی نقادی با عقل خودبنیاد مابعد کانتی است، اگر چه ممکن است گل دین را بپیراید، اما باکی نیست. این بنیاد نواندیشی دینی است.
بنابراین دو سر طیف اصلاح دینی یکی تجدید و دیگری تجدد است. اما راه‌های میانه هم وجود دارند، ازجمله راه‌ واسازندگانی مانند مرحوم دکترشریعتی است که معتقد به حفظ مصالح دین و تغییر مهندسی آن بود. یعنی تجدید هندسة دین با مصالح قدیم؛ حفظ مصالح و تغییرمعماری متناسب با مقتضیات زمان.
واسازندگان بازسازی می‌کنند، اگر مصالح کم آوردند، از مکاتب دیگر می‌گیرند و مصالحی را هم که زیاد آمد، دور می‌ریزند.
اصلاحات متأخر در ایران
همان‌گونه که گفته شد، رفرم در طول تاریخ سیاسی و اجتماعی غرب معانی متفاوتی یافته است، این معانی خود معطوف به اهداف متنوع اصلاحات بوده‌اند: دین، اجتماع، اقتصاد، سیاست یا قانون. هم اکنون نیز دال"رفرم" در دنیایی چند وجهی از این «مدلول‌ها» دلالت‌های متعدد به خود می‌گیرد: گاهی مراد از رفرم، رفرم و اصلاحات دینی (نوعی پروتستانتیزم) است، گاهی منظور نوعی رفرم حقوقی و تغییر در قانون اساسی است (که نمود اعلای آن انقلاب مشروطه و تأسیس و اصلاح قانون اساسی است) و گاه نیز مراد از اصلاحات نوعی رفرم ساختاری و Adjustment Structural است که خود می‌تواند شامل اصلاحات اقتصادی و یا تغییرات بنیادین در ساختارهای اجتماعی- اقتصادی باشد. (3 ) بالاخره در کنار این دلالت‌های متعدد، اصلاحات گاه بر رفرم سیاسی دلالت می‌کند. رفرم سیاسی در حقیقت تغییر در ساخت سیاسی بدون تغییرات عمده در ساختار اجتماعی و اقتصادی است، این تغییرات می‌تواند دامان بخش‌های مختلف ساحت سیاست (Polity) را نظام انتخاباتی، نظام تولید و توزیع قدرت، نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری سیاسی، کارگزاران این حوزه، منشاء مشروعیت سیاسی و ... شامل شود.
از سوی دیگر، گویی در کنه‌ این وجوه متعدد معنایی، این نکته نهفته است که اصلاحات در هر صورت و معنی قصد تغییراتی (در هر عمق و سرعتی) در ساختارهای اجتماعی- سیاسی را دارد‌، لذا بسته به این‌که این ساختارها جزء ساختارهای سنگین ((Heavy Structure یا ساختارهای سبک Light Structure)) باشند، می‌توان چشم‌اندازی از چگونگی و میزان توفیق این اصلاحات را متصور شد، به این ترتیب مثلاً اصلاح کارگزاران حکومت (جابجایی عوامل نظام) معطوف به سبک‌ترین ساختارها و اصلاح بنیادین اجتماعی معطوف به سنگین‌ترین ساختارها ( خانواده و...) است. اصلاحات سیاسی، اصلاحات دینی و رفرم حقوقی (از ساختارهای سنگین به ساختارهای سبک) نیز در میانه قرار خواهند گرفت.
اصلاحات در ایران در سال‌های اخیر (پس از پیروزی انقلاب اسلامی) که از آن به عنوان اصلاحات متأخر یاد خواهیم کرد، شامل سه پروژة اصلی است؛ این سه پروژه معطوف به اهداف ویژه خود هستند و در این دوره آغاز و گسترش یافته‌اند.
1. اصلاحات دینی:
این پروژه ذیل برنامة روشنفکری دینی یا نواندیشی دینی در این سال‌ها گسترش یافت و متأثر از آبشخورهای فکری تغذیه‌کننده‌اش، بیشتر رویکرد و جنبة معرفت شناسانه و تحلیلی داشته است.
2. اصلاحات اقتصادی:
این پروژه در چارچوب سیاست‌ها و برنامة تعدیل اقتصادی شکل گرفت و تحت تأثیر سیاست‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول (IMF) قرار داشت.
3. اصلاحات سیاسی:
این پروژه تحت عنوان توسعة سیاسی و دموکراتیزاسیون ایران،تحت تأثیر موج سوم دموکراتیزاسیون (بعد از فروپاشی شوروی) و روند دموکراتیک شدن پاره‌ای از کشورهای اروپایی (اکثراً حاشیة اروپا) و آمریکای لاتین بود.
این سه پروژه در بستر تاریخی- اجتماعی خود به انحاء گوناگون به هم ارتباط یافتند؛ دوم خرداد 76 در واقع ملتقای تاریخی این سه پروژه بود.

اصلاحات مرد
ابتدا باید بگویم مراد من از مرگ اصلاحات، محو دلالت‌ها، قرائت‌ها و انواعی از اصلاحات است که در سال‌های اخیر به دلیل بحران‌های متعدد ( بویژه بحران نتیجة عینی) در عرصة واقعیت و عمل، از میدان به در رفته‌اند، اگر چه در حوزة تئوری و نظر تمام این رویکردها و قرائت‌ها همچنان محل بحث و نقد زنده و پویا هستند. نکتة دیگر آن است علیرغم به حاشیه رفتن اصلاحات، علل موجده و بستر و زمینة تکوینی اصلاحات کماکان پابرجا و زنده است و سرانجام آن‌که به زعم من پروژه‌های اصلاحات (دینی،‌ اقتصادی و سیاسی) نیز با فرازونشیب، به حیات خویش ادامه می‌دهند؛ ‌بنابراین مرگ اصلاحات، معطوف به اصلاحاتی است که پس از آزمونی تاریخی- اجتماعی باید بر ناکامی و ناکارآمدی آن مهر تأیید زد و به تأکید از مرگ آن سخن گفت تا دل در گرو اصلاحات دیگری سپرد و توان و فرصت‌های سیاسی- اجتماعی را صرف آزمودن آزموده‌ها نساخت.
کدام اصلاحات مرد؟! برای یافتن پاسخ این پرسش،‌گریزی از بازخوانی انتقادی پروژه‌های اصلاحات نیست، البته بدیهی ا ست که آنچه نهال اصلاحات را سرکوب و جوانمرگ کرد، مجموعه‌ای از موانع خارجی و پاره‌ای ضعف‌های درونی بود، لذا برای نقد جامع و کامل اصلاحات باید هر دو گروه از عوامل را مورد توجه قرار داد، من در این‌جا تلاش می‌کنم به دور از خودزنی‌های رایج، تنها به بیان عناوین کلی پاره‌ای از ضعف‌های درونی اصلاحات بپردازم، به این امید که این کالبدشکافی کلان، وجوهی از اصلاحات مرده را مشخص سازد.
الف) اصلاحات دینی:
1. رفرم دینی در وجه نظری خود در یک قالب معرفت‌شناسانة صرف محدود ماند، عدم تلاش برای تکوین وگسترش رویکردهای جامعه‌شناسانه به دین و یا امتزاج با آن‌ها، امکان تأثیرگذاری بیشتر را از رفرم دینی سلب کرد.
2. رفرم دینی در سطوح دیگری چون وجوه انتولوژیک و متدولوژیک گسترش نیافت و تنها در همان قالب اپیستمولوژیک محصور ماند، حال آن‌که توجه جدی به این وجوه می‌توانست دستاوردهای افزون‌تری برایش به ارمغان آورد.
3. رفرم دینی در "حد محفلی" باقی ماند و اساساً هیچ پروژه‌ای برای اجتماعی کردن آن تعریف نشد، حال آن‌که پروژه‌های مشابه، تنها با توده‌ای شدن موفق به پیشبرد اهداف خود و کسب نتایج عملی شدند؛ پروژة بزرگ لوتر هم تا زمانی که در سطح توده‌ها گسترش نیافت و در میان مسیحیان پیروانی نجست و انشعابی در مسیحیت و مسیحیان به وجود نیاورد، پیشرفتی نداشت و پس از آن بود که با گسترش توده‌ای، ‌پروژه‌های پاجوش اجتماعی مانند مونتسر و کالون از درون آن بیرون آمدند و پلورالیسم، تجسدی عینی و اجتماعی یافت و پروتستانتیزم تثبیت و نهادینه شد.
4. ناپیگیری و بی‌ثباتی واضعان و طرفداران پروژه رفرم دینی و دغدغه‌های دیگر آنان دربارة‌ موضوعات فرعی،‌ همان محفل معرفت شناسانه را نیز کمرنگ کرد، آن چنان که در قیل و قال درگیری‌های روزمرة سیاسی به حاشیه رفت.
5. این پروژه از برقراری دیالوگی سازنده با راویان و نمایندگان واقعی سنت ناکام ماند. گفت‌وگوهای صورت گرفته نیز اغلب با کسانی بود که چندان نمایندة سنت و سنت‌گرایان نبودند..(4 )
ب) اصلاحات اقتصادی:
در بیان علل ناکامی‌های پروژة رفرم اقتصادی، با فرض تأیید و صحت سیاست‌ها و برنامه‌های این پروژه و صرفاً از منظری بیرونی می‌توان موارد کلی زیر را برشمرد:
1. اجرای این پروژه ذیل نظام ولایت مطلقه فقیه موجب شد فشارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و امنیتی آن (تبعات طبیعی پروژه) که از سوی اقشار آسیب‌پذیر به رأس حاکمیت نظام وارد می‌شد، به مدیران پروژه منتقل شود و سرانجام آنان را به تغییرسیاست‌های تعدیل ( به سیاست‌های تثبیت) وادار کند.
2. پاره‌ای از تبعات این رفرم، بویژه بخشی از آن‌که ناشی از سرعت زیاد پروژه بود، ‌باعث ناکامی آن شد. مدیران رفرم اقتصادی، می‌خواستند پروژه‌ای را که مثلاً در چین بیش از یک دهه به طول انجامید ( و هنوز هم ادامه دارد)، در یک برنامه پنج ساله انجام داده و به دستاورد برسانند.
3. تجربة تاریخی اتحاد جماهیر شوروی، مدیران پروژه را دچارتردید کرد. آنان از تحمیل عواقب ناخواستة گشایش اقتصادی در حوزه‌های دیگر(که در شوروی به گشایش و فروپاشی انجامید) به شدت بیم‌ناک شدند.
4. طرفداران پروژة رفرم اقتصادی و سیاست‌های تعدیل فاقد پایگاه اجتماعی مستقل و پشتوانة اجتماعی بودند، حاملان این رفرم نه در تودة مردم و نه در طبقة متوسط ضعیف در حال شگل‌گیری و نه در میان نخبگان ( به واسطة اعمال پاره‌ای دیگر از سیاست های انقباضی در حوزة فرهنگ و سیاست)، جایگاه مناسبی نداشتند. این چنین بود که بسیج پایگاه‌های اجتماعی مخالف پروژه، ‌این تکنوکرات‌ها را به عقب نشینی واداشت.
5. رفرم اقتصادی و سیاست‌های تعدیل در بستر جهانی مورد حمایت قرار نگرفتند و سرمایه‌گذاران خارجی و نهادهای اقتصادی- مالی بین‌المللی توجه چندانی به آن نکردند.
ج) اصلاحات سیاسی:
فارغ از نقدهای درونی وارد به پروژة رفرم سیاسی، می‌توان محورهای انتقادات بیرونی دربارة آن را چنین برشمرد:
1. اصلاح‌طلبان تعریف و برداشت واحدی از پروژه (رفرم سیاسی) نداشتند؛ برخی سودای در پی اصلاح قانون انتخابات (رفرم حقوقی جزئی) بودند، بعضی به دنبال پرکردن ظرفیت‌های معطل‌ماندة قانون اساسی بودند، گروهی در صدد تغییر برخی کارگزاران (عوامل) نظام بودند، گروهی تغییر و اصلاح قانون اساسی و رفراندوم را طلب می‌کردند؛ بعضی به دنبال یگانه کردن پایگاه مشروعیت بودند، برخی سودای اصلاحات ساختاری و تغییرات بنیادین داشتند، گروهی به دنبال حقوق بشر و آزادی‌های فردی بودند و ... .
این پراکندگی در میان اصلاح‌طلبان تعارض، تصادم و کشمکش به وجود می‌آورد و مجموعة اصلاحات سیاسی و نهادهای آنان را دچار ضعف و فرسایش درونی می‌ساخت و بویژه در مقاطع مهم، امکان ائتلاف را منتفی می‌نمود.
2. نخبه‌گرایی و نگاه به بالا، اصلاح طلبان را از توجه به پایگاه وسیع اجتماعی خود غافل ساخت، بند نافشان را از توده مردم برید و امکان بهره‌گیری از مطالبات و فشارهای اجتماعی را از‌آنان سلب نمود.
3. گفت‌وگوها و چانه‌زنی‌های اصلاح‌طلبان در ساختار قدرت،‌ لزوماً با برآیند مطالبات توده‌های اجتماعی طرفدار اصلاحات سیاسی هم سو و هم راستا نبود. این مهم از یک سو چانه‌زنی‌ها را بی نتیجه و از سوی دیگر پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان را بدگمان ساخت.
4. اصلاح‌طلبان عزم و تلاش جدی و مؤثری برای استقرار و دوام نهادهای مدنی مقتدر و مستقل ( با کارکردهای مؤثر در بخش‌های مختلف جامعه ) نداشتند. نهادهای مدنی طرفدار اصلاحات سیاسی( شوراها، مطبوعات، جنبش دانشجویی، احزاب، اصناف، اتحادیه‌ها، ‌انجمن‌ها، N.G.O ها و...) بیشتر ادامة دولت و بخشی از بوروکراسی آن بودند و اقتدار، استقلال و پایایی نهادی نیافتند.
5. اصلاحات سیاسی در سپهر گفتمانی خود دچار بحران بوده و هست. در گفتمان اصلاحات دال و مدلول‌ها بسیار لغزنده‌اند. اصلاحات سیاسی، اصلاح‌طلبی، اصلاح‌طلبان،‌ جامعة مدنی، شایسته‌سالاری، مردم‌سالاری، قانون‌گرایی و سایر دال‌های گفتار اصلاحات سیاسی، دارای معانی و دلالت‌های متعدد و گاه متضادند. عدم تطابق منطقی لفظ و معنا در این گفتار آن‌ را دچار بحران معنا نموده است. اصلاح‌طلبی معانی متعددی یافته و تنها مشترک لفظی است که بر واقعیت‌های متعددی دلالت می‌کند، به گونه‌ای که از اقتدارگراهای افراطی تا جمهوری‌خواهان رادیکال همه اصلاح‌طلب هستند. غفلت اصلاح‌طلبان از تثبیت ( fixation) معانی و تطابق دال‌ها و مدلول‌ها (تا حد امکان) و عدم ساماندهی این گفتار لغزنده و تنظیم نکردن نوعی قرائت مشترک و متفق، اصلاحات سیاسی را دچار بحران گفتمانی و تخریب و تضعیف نمود.
6. اصلاحات سیاسی هم در مقایسه با موارد مشابه و هم در مقایسه با اصلاحات اقتصادی و دینی متأخر ایران، دچار فقر تئوریک بود. اصلاحات دینی و اصلاحات اقتصادی هر دو متکی به پشتوانه‌های قابل توجه نظری بودند، یکی بر شانه‌های فلسفة تحلیلی نشسته بود و دیگری بر لیبرالیسم و نولیبرالیسم اقتصادی؛ اما اصلاحات سیاسی علیرغم وجود پشتوانة نظری به دلیل کمبود موزعین داخلی( روشنفکران موزع) چندان گسترش نیافت و به صورت یک برنامة پژوهشی جمعی پی‌گیری نشد. از سوی دیگر اصلاحات اقتصادی و اصلاحات دینی هر دو در خاطرة نزدیک تاریخ معاصر ایران سابقه‌‌ای داشتند: اصلاحات اقتصادی پهلوی دوم و اصلاحات دینی نسل‌های گذشتة روشنفکران و نواندیشان دینی (بازرگان، طالقانی، شریعتی، نخشب و...)؛ اما اصلاحات سیاسی در خاطرة نزدیک تاریخی خود فاقد چنین پیشینه‌ای بود.
7. خانه‌نشینی زودرس جنبش اصلاح‌طلبی به عنوان "تنها" ابزار پیشبرد اصلاحات از مهم‌ترین عوامل ناکامی پروژة رفرم سیاسی است که خود به واکاوی مستقل و مفصلی نیاز دارد. در این میان باید شکاف دولت و جنبش اصلاحات را به جد ارزیابی نمود.
8. فارغ از موارد مذکور که بیشتر به مسائل نظری معطوفند، در حوزة عمل نیز استراتژی‌ها و تاکتیک‌های اصلاح‌طلبان پراکنده و نامعلوم بود، حال آن‌که دو پروژة دیگر (رفرم اقتصادی و رفرم دینی) دست کم در سطح استراتژی دچار ابهام و تفرق نبودند.
کدام اصلاحات مر د؟
حال شاید بتوان چشم‌اندازی از روایت‌ها و گونه‌هایی از اصلاحات که در محک تجربه، ناکارآمد نمودند، به دست داد. ‌در حقیقت وقتی سخن از مرگ اصلاحات به میان می‌آید، منظور چنین اصلاحاتی است:
1. روایتی از اصلاحات که در پی اصلاح قانون انتخابات است. آزمون تاریخی ثابت کرد که نمی‌توان تنها به این هدف معطوف ماند و پیروز هم شد؛ به عبارت دیگر، گره از این نقطه گشوده نمی‌شود. برای رسیدن به این هدف باید الزامات آن‌ را پذیرفت و ملزومات آن را فراهم نمود. این نکته بویژه در تجربة تاریخی موفق آن توسط دکتر مصدق نیز به خوبی مشهود است؛ ‌اصلاح قانون انتخابات توسط او نیز بدون آن مقدمات گسترده و بدون پشتوانة اجتماعی مردم ( که در قیام سی تیر تبلور یافت) ممکن نبود.
2. قرائتی از اصلاحات که به دنبال تغییر قانون اساسی و رفراندوم است. تغییر قانون اساسی بدون پشتوانه و پایگاه اجتماعی معین و مشخص و با تکیة صرف بر فضای مجازی، توهمی بیش نیست. برآوردن این هدف نیازمند تحولات وسیع و گسترده‌ای در ساختار حقیقی قدرت است که یا از شکاف میان حاکمیتی منبعث می‌شود یا با کودتا یا مداخلة خارجی (انقلاب‌های رنگی) و یا انقلاب سرخ.
3. نوعی از اصلاحات که معطوف به تغییرات و جابجایی کارگزاران جزء و عوامل حکومت است. البته به سختی می‌توان آن را "اصلاحات سیاسی" نامید، زیرا اساساً اصلاحاتی صورت نمی‌گیرد، آنچه رخ می‌دهد صرفاً نوعی اصلاحات فرمایشی و بزک کردن حکومت است که حامیان این نوع از اصلاحات (کانفرمیست‌ها یا تأییدگران) به آن اکتفا می‌کنند.
4. گونه‌ای از اصلاحات که به دنبال نافرمانی مدنی و انقلاب‌های رنگی است. به دلیل ضعف نهادهای مدنی در ایران و عدم سرمایه‌گذاری و هزینه‌پردازی مدعیان این اصلاحات ( که همگی لوازم راهبردی این رویکرد است) این ادعا نیز تا اطلاع ثانوی محقق نخواهد شد.
5. به زعم من روایت‌های دیگری از اصلاحات نیز مرده‌اند که البته پیشاپیش خودکشی کرده‌اند؛ قرائت‌های انحلال‌طلبانه‌ای که معتقد به خروج از حاکمیت یا اتخاذ سیاست صبر و انتظار و چشم به راه دست غیبی یا منتظر حل مسأله توسط زمان و ... هستند از این نوعند.
زنده باد اصلاحات
پیش از آن‌که در باب روایت زندة اصلاحات سیاسی سخن بگوییم، باید توصیفی اجمالی از شرایط ایران به دست دهیم تا با تبیین این وضعیت، چارچوب اصلی اصلاحات سیاسی زنده ترسیم شود. من وضعیت امروز ایران را به اختصار چنین توصیف می‌کنم:
1. ایران کشوری در حال گذار است.
2. دو قرن سکوت ایرانیان، مواجهه‌ای ناگهانی و غیرمنتظره با تجدد را برایشان رقم زد، به گونه‌ای که نه می‌توانستند کاملا ً متجدد شوند و نه از آن گریزی داشتند.
3. رویارویی ناگهانی با تجدد و فرودآمدن آوارگون امواج مدرنیته برجامعة ایرانی، نوعی وضعیت دوگانه در همة شئون زندگی ما ایجاد کرد، دل در گرو سنت داشتیم، اما برمرکب مدرنیته سوار بودیم؛ به قول داریوش شایگان نگاه ایرانی به جهان، نگاهی شکسته و مثله‌‌شده است. این وضعیت دوگانه در عرصه‌های مختلف زندگی به وجود آمد، در اقتصاد، فرهنگ، آموزش، ‌قضا، سبک زندگی و... . در سیاست نیز چنین وضعیتی پدیدار شد، نوعی وضعیت دوگانه در حکومت(دولت) (5)
4. حاکمیت state)) در ایران نیز در مواجهه با مدرنیته دچار نوعی وضعیت دوگانه شد؛ بازتولید این دوگانگی در دولت از این قرار بود که حاکمیت پاتریمونیال که به برکت رانت نفتی تا حدود زیادی از طبقات منفک بودclass less based))، به جای آن‌که دیوانیان خود را تولید کند (که ضامن بقای آن باشند)، پس از مواجهه با مدرنیته و تشکیل بوروکراسی جدید(دانشگاه جدید، قشون جدید، دستگاه قضایی جدید و...) به ناچار پای مردم را به دولت باز کرد. بنابراین به جای تولید مستمر دیوانیان خود، گورکن خود نیزشد.
5. وبر معتقد بود سلطانیسم شرقی به دلیل محیط پر تنش و متلاطمش به ناچار بخشی از خالصجات (زمین‌های مختص دربار) را به سرکردگان قشون واگذار کرد (زیرا خزینة شاهی ته کشیده بود) و از این طریق عنصری فئودالی به سیستم پاتریمونیال وارد شد که برای خود حقوقی مسلم و غیرقابل بازگشت قائل بود و طبقه‌ای به نام اشراف زمین‌دار در مقابل قدرت مطلقه شکل گرفت. در ایران پس از انقلاب نیز به دلیل ناتوانی بورژوازی دولتی از ادارة بخش‌های صنعت، خدمات، کشاورزی و...، اداره این بخش‌ها به تدریج به بخش‌هایی از نظامیان واگذار شد؛‌ آن‌ها نیز کمابیش نقشی را که فئودال‌های سده‌های میانة اروپا بر عهده داشتند، ایفا خواهند کرد، اگر چه در قالبی نو و با استمداد از روح تجدد؛ البته باید اضافه کرد که روح انقلاب اسلامی نیز صرف‌نظر از پیامدهای آن مشارکت و حضور توده‌ها را به دولت تحمیل می‌کند.
6. این بازتولید دوگانه در حکومت، خود به خود به منابع مشروعیت دوگانه منتهی ‌شد، از یک سو مشروعیت حکومت را منبعی الهی تأمین می‌کند و از سوی دیگر منبعی مردمی؛ البته گاهی هم با قدرت‌گیری روحانیت مستقل از دولت، منبع سومی (که نوعی منبع الهی است) مستقل از دولت خودنمایی می‌کند.
7. در قانون اساسی فعلی، ‌هر دو منبع مشروعیت‌بخش حکومت به رسمیت شناخته شده است؛‌ چون قانون اساسی در شرایط تناقض‌آلودی نوشته شد( نیروهای متعدد تأثیرگذار چون دولت موقت، شورای انقلاب، ‌حوزه‌های علمیه، ‌مردم، گروه‌های سیاسی و... در ترکیب مجلس خبرگان قانون اساسی و در تدوین قانون تأثیر داشتند). در چنان شرایطی به ناچار قانون به گونه‌ای تدوین شد که نقش خدا به خدا، ‌نقش مردم به مردم و نقش دولت به دولت سپرده شود، به عبارت دیگر قانون اساسی محمل هر دو منبع مشروعیت بود؛ البته بعدها با اصلاح قانون اساسی این وضعیت پیچیده‌تر هم شد. (6)
8. مشروعیت دوگانه (وجود دو منبع مشروعیت برای حکومت) چون پری‌رویی که تاب مستوری ندارد، تلاش می‌کند به هر شکل و شیوه‌ای خود را به حاکمیت دوگانه تبدیل کند: چو در بندی سر از روزن برآرد؛ حال یا خود را در اثر اشتباه محاسبه‌ای‌ از سوی حکومت، در دوم خرداد نشان می‌دهد یا در بحث‌های امروزی انتخابات مجلس خبرگان نمایان می‌شود یا پا را از سیاست فراتر می‌گذارد و درمیان جنبش‌های اجتماعی (جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگران و...) ظهور می‌کند، ‌یا در عرصة بحران‌‌های قومی نمودار می‌شود و یا ... . به هر حال با گشایش نسبی شرایط سیاسی- اجتماعی ایران، این دوگانگی که پس از مواجهه با مدرنیته به صورت وضعیت طبیعی ما در آمده است، ‌از بالقوگی به فعلیت می‌رسد و به صورت حاکمیت دوگانه نمایان می‌شود.
9. حاکمیت دوگانه گاهی کاملاً ملموس و عینی است آن چنان‌که در وضعیت انقلاب دیده می‌شود، البته حاکمیت دوگانه در وضیعت انقلابی دوامی ندارد و شرایط به سرعت به نفع یک طرف، ‌یکسره می‌شود. مثلاً در زمان انقلاب به مدت کوتاهی دو دولت در ایران وجود داشت، دولت بختیار و دولت بازرگان؛ اما این وضعیت به سرعت یکسره شد و مردم در خیابان‌ها مشخص کردند که کدام وزیر به وزرات‌خانه برود و کدام وزیر به خارج بگریزد؛ به هر صورت ملموس‌ترین شکل دوگانگی حاکمیت و موازی‌کاری در چنین وضعیت ناپایداری رخ می‌نماید.
10. حاکمیت دوگانه گاهی استمرار می‌یابد، مانند راه رفتن بر لبة تیغ؛ در چنین حالتی سازمان‌ها و نهادهای متعدد موازی شکل می‌گیرند (در کلیة عرصه‌ها). در این زمینه ‌هشت سال ریاست جمهوری خاتمی مثال مناسبی است؛ سیاست‌ها و نهادهای موازی با دولت خاتمی که در عرصه‌های گوناگون سیاست خارجی، اقتصادی، فرهنگی، ‌امنیتی و ... فعالیت می‌کردند، مصداق عینی این دوگانگی بودند.
11. گاهی فشارهای بین‌المللی حاکمیت یکدست را اجباراً به دوگانگی می‌کشاند، به این ترتیب که حاکمیت یکدست بر اثر فشارهای بین‌المللی تن به رفرم سیاسی می‌دهد و برای بقای بخشی از خود، در حاکمیت آینده صندلی می‌خرد. حاکمیت دوگانه به این شکل نیز به وجود می‌آید، ‌بویژه در وضعیتی که فشارهای بیرونی با فشار از پایین همراه و همراستا شود، تشکیل حاکمیت دوگانه محتمل خواهد بود؛ در افغانستان بخشی از طالبان وارد دولت کرزای شدند، در عراق برخی از بعثی‌‌ها به دولت برگشتند، دولت چامورا در نیکاراگوئه محل حضور ماندنیست‌ وکنترا بود، در اسپانیا پسر فرانکو پس از اوماندو صندلی خرید؛ البته گاهی سرعت تحولات به حاکمیت اجازه اتخاذ چنین راهکاری را نخواهد داد، چنان‌که شاه نیز بر اثر فشارها، از امینی و بختیار دعوت به همکاری کرد (خود حاکمیت را دوگانه کرد)، اما وقتی منفذ باز شد، سیل انقلاب سد را شکست و شاه و بختیار را با هم برد.

زنده باد کدام اصلاحات؟ (استراتژی اصلاح‌طلبان)
بنابر آنچه گفته شد، امکان نظری و عملی "حدوث" و "تداوم" حاکمیت دوگانه در زمان و مکانی واحد وجود دارد(7). پس حال که به دلیل دوگانگی بالقوة وضعیت‌ ما، ‌حدوثاً و بقائاً، هر آن امکان پیدایش حاکمیت دوگانه در ایران وجود دارد،‌ استراتژی اصلاح‌طلبان چه می‌تواند باشد؟
از آن‌جا که دوگانگی در کلیة شئون و مشروعیت دوگانه حکومت درحوزة سیاست، وضعیت طبیعی و بالفعل ماست، باید به حاکمیت دوگانه تبدیل شود؛ به زعم من حتی باید تلاش کرد تا دوگانگی حاکمیت استمرار یابد، زیرا:
الف) با تداوم حاکمیت دوگانه امکان تقویت نهادهای مدنی به عنوان پشتیبانان پایة مردمی حکومت، در فرجة شکاف‌ها و کشمکش‌های میان حاکمیتی میسر خواهد شد.
ب) تداوم حاکمیت دوگانه به شفافیت و علنیت منجر می‌شود، زیرا هر دو طرف به شدت مراقب یکدیگرند و مکانیزم کنترل و تعادل ‌check and balance)) جاری و ساری خواهد شد.
ج) با استمرار حاکمیت دوگانه، امکان مواضعه (pact) میان هر دو جناح و نیروهای اپوزیسیون قانونی بویژه برای یارگیری از جامعه وجود خواهد داشت، به همین دلیل مشارکت مردمی تقویت می‌شود و عرصة سیاسی(polity) گسترش و توسعه می‌یابد، به گونه‌ای که بخش‌هایی از معاندین نظام هم به تدریج برای حضور در این عرصه قواعد بازی را می‌پذیرند (به اپوزیسیون قانونی تبدیل می شوند).
د) درحاکمیت دوگانه، انواع قراردادهای نانوشته که در قانون اساسی نیامده است (اما مبتنی بر رژیم حقیقی قدرت است)، بین دو طرف برقرار می‌شود، از این طریق نیروی معتقد به مشروعیت مردمی حکومت می‌تواند مواضع خود را پیش برد و امتیازات و اختیارات بیشتری به حاکمیت ملی واگذار شود ( این، گوهر"مشروطه طلبی" است).
ه) در حاکمیت دوگانه، راه بومی اصلاحات سیاسی ممکن و کم هزینه خواهد شد واگر چه ممکن است بر طولانی بودن راه خرده گرفته شود، اما به هر حال، راه را براصلاحات وارداتی که در کوله پشتی سربازان خارجی است خواهد بست.
حاکمیت دوگانه در جهت توزیع عملی قدرت حقیقی است ( نه توزیع حقوقی روی کاغذ). هر علتی که در حدوث حاکمیت دوگانه مؤثر باشد، علت مبقیة (دوام بخش)آن نیز خواهد بود، به همین دلیل نباید غفلت کرد و آن را به فراموشی سپرد. آن‌چه باعث شکست اصلاحات دوم خرداد شد نیز فراموشی و دست کشیدن از این علل و عوامل بود، جنبش اجتماعی- سیاسی دوم خرداد به حال خود رها و انگشتر سلیمان بقای اصلاحات سیاسی گم شد، حاکمیت دوگانه دوام نیافت و اصلاحات سیاسی رو به سراشیبی نهاد و دولت مستعجل شد.
آن‌جا که آنچه زنده است (وضعیت طبیعی ماست)، منابع دوگانگی مشروعیت ‌حکومت از جمله منبع مردمی مشروعیت است، روایتی از اصلاحات سیاسی که ناظر به تثبیت سهم حامیان این منبع در حکومت (و ایجاد حاکمیت دوگانه ) است، ‌روایت زندة اصلاحات است.
هم اکنون با پایان یافتن دولت مستعجل اصلاحات و یگانگی مجدد حکومت، در وضعیت تعلیق به سر می‌بریم. در چارچوب استراتژی اصلاحات زنده، اولین گام، ‌شفاف کردن و پیراستن گرد و غبار سال‌های اخیر از پیکر اصلاحات سیاسی و تثبیت گفتمان لغزندة آن است ( نقد اصلاحات در این محمل می‌نشیند)، گام بعدی تلاش برای تثبیت مجدد سهم خود در حاکمیت است.
دراین چشم انداز، به ناگزیر روزنه‌‌هایی برای ورود اصلاح‌‌طلبان به ارکان حکومت گشوده خواهد شد و این بسته به توان ماست که با رصد کردن محیط پیرامونی و تعامل با جنبش‌های اجتماعی و کاستن از هزینه‌های این جنبش‌ها، در این مسیر مشارکت کنیم و همانند بالشتک‌های ضربه‌گیر میان اقتدارگرایان و نهادها و جنبش‌های مدنی فعالیت نماییم، و البته بدیهی است که این جز با گسترش پایگاه‌های اجتماعی و توده‌ای و توانمندسازی تشکیلاتی میسر نخواهد بود و درچارچوب‌های نخبه‌گرایانه و چشم‌اندازهای صرفاً انتخاباتی ممکن نخواهد شد.
پانوشت‌ها
1. در اتحاد جماهیر شوروی سابق، با روی کارآمدن گورباچف و آغاز رفرم اقتصادی در جهت زدودن مقررات دست و پاگیر، آن بوروکراسی سنگین به تدریج به سمت انفتاح پیش رفت و ناگزیر با رفرم سیاسی همراه شد. استلزامات پروستاریکا به حدی کمرشکن بود که حزب کمونیست را مجبور به پذیرش رفرم سیاسی (گلاست نوست) کرد. این اصلاحات عمدتاً شامل "علنیت"، " شایسته سالاری"، "حذف امتیازات نومانکلاتورا"، " تمرکززدایی چه از مرکز به جمهوری‌ها و چه از سطوح عالی بوروکراسی به سطوح پایین" و ... می‌شد. نتیجه آن بود که اتحاد جماهیر شوروی که مطالبات معوقه و فشردة ملت‌های مختلف را چون فنری در محفظه، جمع کرده بود، تاب نیاورد و بنیانش از هم گسیخت، به گونه‌ای که جمهوری فدراتیو روسیه هنوز هم تاوان آن را پس می‌دهد و هر دم نیروهای گریز از مرکز، موجودیت آن را به مخاطره می‌اندازند.
2. مسیحیت در غرب دارای سه اپیزود است: کاتولیسیزم، پروتستانتیزم و اومانیسم. پروتستانتیزم واسطه‌ای برای طی شدن این سه اپیزود بود، اگر چه شاید آن روند و آن سرنوشت چندان هم با خواست باطنی لوتر مطابقت نداشت. اینک این پرسش مطرح است که آیا با ظهور اومانیسم، گوهری از مسیحیت باقی مانده است؟ برخی معتقدند اومانیسم گوهر مسیحیت است، اومانیسم همان سنگ شفافی است که نهایتاً در تیزآب عقل از مسیحیت زنگار گرفته باقی مانده است و آن‌گونه که برخی متفکران گفته‌اند بشریت در دوران سوم تثلیث است، دوران باب و کاتولیسیزم و پروتستانتیزم طی شد و اینک دوران روح‌القدس است و جبرائیل یعنی عقل فعال. این دوره را دورة عقلانیت بشری نامیده‌اند و همان خاتمیت گرفته‌اند که نشانة بلوغ فکری بشراست.
3. اصلاحات اقتصادی با نوعی لیبرالیزم اقتصادی در دهه‌های اخیر درکشورهای متعددی بروز یافت. پروستریکا در شوروی، اصلاحات اقتصادی چین( با شیب و سرعت تدریجی و کنترل شده) یا سیاست‌های تعدیل اعمال شده در پاره‌ای از کشورها از جمله ایران از این نوعند؛ و از سوی دیگر، اصلاحات ساختاری بر نوعی" تحول" و تغییرات بنیادین در ساختارهای اجتماعی- اقتصادی نیز دلالت می‌کند و شامل تغییر در فرماسیون و شاکله‌های اجتماعی شود. چنان که گاه منجر به تغییرات اساسی طبقاتی، تغییر در شیوه‌های تولید و یا تغییرات بنیادی و محو طبقات اقتصادی و... خواهد ‌شد.
4. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که در این‌جا به مباحث و انتقادات درون پارادیمی اشاره‌ای نمی‌شود و صرفاً به محورهای اصلی نوعی نگاه بیرونی به این پروژه پرداخته می‌شود، پروژه‌ای که دغدغة دینی صرف، آن را در قالبی معرفت شناسانه محدود و محصور نمود.
5. مثلاً در حوزة آموزش در حالی که غرب در ادامة سنت علمی خود، دانشگاه‌ها را بنا کرد و شکافی هم میان مدارس قدیم و جدیدش به وجود نیامد، ما ناچار شدیم در کنار حوزه‌های علمیه، مدارس رشدیه و دانشگاه‌ها و دارالفنون را بناکنیم و یا در حوزة قضا و دادرسی، در کنار محاکم شرعی، محاکم عرفی به وجود آوردیم و... . این دوگانگی در جای جای زندگی مردم رسوخ یافته است.
6. حکومت ما هم از ناحیة خدا مشروعیت دارد و هم از ناحیة مردم (که به حاکم اعطا شده است). در مشروطیت سعی کردند این را در جمله‌ای خلاصه کنند: «سلطنت موهبتی الهی است که از ناحیة مردم به سلطان تفویض می‌شود.» این جملة کلیدی مشروطه به گونه‌ای ادا شد که هر دو تفسیر را برتابد و سرانجام معلوم نشود که مشروعیت از بالا به پایین است یا از پایین به بالا، در واقع نوعی پاک کردن صورت مسألة اصلی بود. این اتفاق بعد از انقلاب هم رخ داد و در قانون اساسی فعلی هم تقریباً همان وضعیت وجود دارد؛ بنابراین دولت در ایران بازتولید یگانه ندارد، این معضل سبب شده است همواره شکافی بین دولت و طرفدارانش از یک سو و مردم و اپوزیسیون از سوی دیگر وجود داشته باشد.
7. زیرا ممکن است حاکمیت دوگانه در یک مکان اتفاق نیفتد، مانند حاکمیت‌های خودمختارکه در کنار حکومت مرکزی تشکیل می‌شوند؛ وضعیت کردستان عراق یا وضعیت نیکاراگوئه این گونه است. این نوع از حاکمیت دوگانه مورد بحث ما نیست، هم‌چنان که وضعیت‌های نادری چون کودتا که به سرعت از ابهام دوگانگی خارج می‌شوند نیز در بحث ما جایی ندارند

نظرات 11 + ارسال نظر
کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:06

سلام.این مطلب رو برات می فرستم تو سایت از اون استفاده کن.
چرا مهندس موسوی این‌بار کاندیدا شد؟
حضور ناگهانی مهندس میرحسین موسوی در عرصه انتخابات پس از بیست سال سکوت سیاسی و رد دعوت به حضور در دو انتخابات سرنوشت ساز ٧٦ و ٨٤ سوال های فراوانی در اذهان عمومی ایجاد کرده و پرسش های متفاوتی را در فضای سیاسی کشور حاکم کرده است. رسانه های حامی دولت با توجه به انصراف سید محمد خاتمی و حضور ناگهانی میر حسین موسوی سعی دارند تا اختلاف و افتراق را این بار به طریقی دیگر در جبهه اصلاحات ایجاد کنند و التهاب و رو در رویی را به مواضع اصلاح طلبان وارد سازند. محسن آرمین در گفت و گو با سایت قلم نیوز به این دغدغه ها و سوالات پاسخ می دهد.

سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با اشاره به کناره‌گیری بیست‌ساله مهندس میرحسین موسوی از عرصه سیاست و عدم حضور در دو انتخابات هفتمین و نهمین دوره ریاست جمهوری به عنوان کاندیدا و به رغم تلاش های صورت گرفته، به این سئوال و ابهام بزرگ بسیاری از اصلاح‌طلبان که چرا آخرین نخست‌وزیر ایران امروز کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شده است، از دیدگاه خود پاسخ داد.

محسن آرمین در گفتگو با قلم ، گفت:«جناب آقای مهندس موسوی چهره‌ خوشنام و دارای سابقه و کارنامه‌ روشن و تحسین برانگیز در انقلاب و نیز در عرصه سیاسی و سطوح عالی مدیریت در دوران پس انقلاب هستند ایشان همواره مورد احترام مردم و اصلاح‌طلبان بوده و یکی از چهره‌های محوری جناح چپ خط امام که اصلاح‌طلبان امروز هستند به شمار می‌آمدند.»

عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ادامه داد:«حضور مهندس موسوی در عرصه‌ رقابت ریاست جمهوری از منظر‌های مختلف قابل ارزیابی است از جمله اینکه ایشان طی دو دهه‌ گذشته از فعالیت سیاسی علنی کناره‌ گیری کردند، در جریان انتخابات سال ٧٦ نیز آقای موسوی اولین گزینه اصلاح‌طلبان برای نامزدی انتخابات ریاست جمهوری بودند، اما به رغم اصرار فراوان از پذیرش نامزدی خودداری کردند.»

وی افزود:«در انتخابات سال ٨٠ نیز اولین گزینه اصلاح طلبان ایشان بودند که باز به اصرارها پاسخ مثبت ندادند، اکنون باید پرسید چه عاملی موجب شده است که آقای موسوی در تصمیم خود که حدود دو دهه گذشته به آن پایبند بودند تجدید نظر کنند؟ به نظر من اصلی‌ترین علت این تغییر تصمیم همان دغدغه‌ و نگرانی عمیقی است که اصلاح‌طلبان و تمام علاقه‌مندان به کشور و سرنوشت ایران را به تلاش برای تغییر وضع موجود واداشته است.»

آرمین ادامه داد:«به نظر من آقای موسوی برخلاف دوران ریاست جمهوری آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی دوره‌ جدید و مدیریت فعلی را برای کشور نگران‌ کننده یافته‌اند و علت حضور ایشان در عرصه‌ رقابت ریاست جمهوری چیزی جز این نگرانی شدید نیست. بنابراین برخلاف پاره‌ای تحلیل‌ها و گمان‌ها حضور آقای موسوی در عرصه‌ رقابت ریاست جمهوری نشانه‌ همراهی و هم سویی ایده‌ها و افکار ایشان با جریان اصلاحات و شخص آقای خاتمی به عنوان برایند جریان اصلاحی است از این جهت تصور می‌کنم که تحلیل صحیح و اتخاذ موضعی درست و مناسب در شرایطی پیچیده و مبهم کنونی نیازمند درایت و هوشیاری بیش از دوره‌های گذشته است.»

این عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران خاطر نشان کرد:«انصراف جناب آقای خاتمی برای اصلاح‌طلبان و به ویژه بخش جوان و پرشور بدنه‌ اصلاح‌طلبی البته حادثه‌ نامطلوبی بود، بدنه‌ جوان اصلاح طلب طی ماه‌های اخیر انصافا تحرکی مسوولانه از خود نشان داد و آگاهی و درکی تحسین برانگیز از خود به نمایش گذاشت. امروز نیز این بخش با تغییر شرایط ناشی از کنار رفتن آقای خاتمی در موقعیتی حساس قرار گرفته که برای مدیریت آن نیازمند آگاهی و مسوولیتی از همان جنس است؛ به ویژه اینکه فتنه‌گری‌های پنهان که پس از خاتمی، موسوی را هدف گرفته در جریان است تا چهره‌ای مخدوش و غیر واقعی از ایشان در اذهان طبقه‌ متوسط به ویژه بخش جوان و تحول خواه ترسیم کند.»

وی گفت:«در شرایط ناشی از خلا حضور آقای خاتمی این وضعیت چندان غیر طبیعی نیست، باید در اندیشه‌ عواملی بود که این شرایط را به وضعیت مطلوب تبدیل و فتنه‌گری‌ها و عملیات روانی پنهان را خنثی کند.»

آرمین در بیان و تشریح این عوامل یادآور شد:«اولین مسئله تحرک احزاب و گروه‌های اصلاح طلب در اتخاذ تصمیم و موضع جدید انتخاباتی است. بدون شک احزاب و تشکل‌های اصلاح‌طلب برای اتخاذ موضع انتخاباتی جدید ناگزیر از طی فرایند مشخصی برای رایزنی با بدنه حزبی خود در رسیدن به موضع تشکیلاتی هستند این فرایند با توجه به محدودیت زمانی که تا انتخابات داریم نمی‌تواند و نباید طولانی باشد رسیدن احزاب و تشکل‌های اصلاح طلب به موضع انتخاباتی مشخص می‌تواند نقش موثری در پایان دادن به این وضعیت داشته باشد.»

وی شفاف‌تر شدن گفتمان مهندس موسوی را از دیگر عوامل مهم دانست و توضیح داد:«آقای مهندس موسوی گرچه طی دو دهه‌ گذشته از رصد کردن تحولات سیاسی کشور غافل نبوده و یا حساسیت اوضاع سیاسی و تحولات را تعقیب می‌کردند و در برخی موارد واکنش‌ها و مواضع‌ روشنی در قبال پاره‌ای موارد اتخاذ کردند، اما به هر حال در عرصه‌ فعالیت علنی سیاسی حضور نداشتند. دیدگاه‌های ایشان برای نسل‌های دوم و سوم انقلاب چندان شناخته شده نیست. شفاف‌تر شدن گفتمان ایشان و دقیق‌تر شدن شعارها و شرح و تبیین جامع‌تر دیدگاه‌ها و مواضع فکری ایشان درباره مقولات و مسائل مورد توجه بخش‌های متوسط و قشر جوان جامعه نظیر آزادی، جمهوریت، حاکمیت قانون مسائل زنان، جوانان و اقوام می‌تواند به اقدام‌های موجود پاسخ داده و تغییر وضعیت موجود را تسریع کند.»

آرمین ضمن تاکید بر ضرورت داشتن یک رسانه گفت:«موسوی فاقد رسانه است.رسانه ملی در همین مدت کوتاه نشان داده است که مانند دوره‌های گذشته همچنان موظف به حمایت از یک جریان است و قرار نیست در انتخابات آینده بی طرفی پیشه کند. بخش اعظم رسانه‌های مکتوب و شفاهی کشور نیز به لطف دولت مهرورز در اختیار جریان حاکم است، پیش بینی می‌شود پس از خارج شدن آقای خاتمی از صحنه‌ رقابت، عملیات و تبلیغات سوء علیه آقای موسوی آغاز و رفته رفته تشدید شود. این درست است که عملیات و تهاجم مذکور تا حدودی می‌تواند به برخی ابهام‌ها درباره‌ی آقای موسوی پایان دهد و نهایتا اوضاع را تا حدودی به سود ایشان تغییر دهد اما وجود رسانه‌ای که بتواند دیدگاه‌های ایشان را به روشنی تبیین کند برای خنثی کردن تبلیغات مذکور ضروری است.»

وی ضمن تاکید بر ضرورت اجماع اصلاح‌طلبان اضافه کرد:«اصلاح‌طلبان نباید فراموش کنند که این انتخابات برای آنها از این جهت متفاوت است که فرصتی منحصربه فرد را برای توقف روند نامبارک کنونی و پایان دادن به وضعیت فعلی که اوضاع کشور را در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سخت مخاطره‌ آمیز کرده است فراهم خواهد آورد. حضور کاندیداهای متعدد اصلاح‌طلب از این جهت که می‌تواند به نقد اوضاع کنونی از منظرهای مختلف و آگاهی هر چه بیشتر مردم از شرایط فعلی بیانجامد البته امر مثبتی است، اما اگر این حضور نهایتا به رقابت کاندیداهای اصلاح‌طلب منجر شود آشکارا مغایر با هدف اولیه اصلاح‌طلبان خواهد بود این نکته یکی از دلایل کناره‌گیری آقای خاتمی از عرصه‌ رقابت بود.»

سخنگوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خاطر نشان کرد:«اصلاح طلبان باید تمام مساعی خود را برای رسیدن به اجماع به کار بندند.»

کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:11

این مطلب برای تحلیل اقتصاد ایران در سال 87 خوب است استفاده کن.
علی مزروعی
نگاهی به اقتصاد ایران در سال 87
اشاره: علی مزروعی در روزنامه سرمایه نگاهی انداخته است به اقتصاد ایران در سال 87 که در ذیل می خوانید:
اقتصاد ایران در سال 87 به رغم بهره مندی دولت از درآمد افسانه ای 70 میلیارد دلاری نفت، به دلیل عدم ثبات مدیریتی، تردید و ابهام در سیاستگذاری ها و ظهور آثار تاخیری سیاست های اجرا شده توسط دولت نهم، افزایش نرخ تورم و بیکاری را به صورت توامان (رکود تورمی) تجربه کرد و سال ناکام دیگری را در دولت نهم پشت سر نهاد. عزل وزیر امور اقتصادی و دارایی در اردیبهشت ماه و کناره گیری اجباری دومین رئیس بانک مرکزی در دولت نهم در مهرماه (در کنار دیگر تغییرات کابینه) نوعی عدم ثبات مدیریتی را در این سال به نمایش گذاشت که طبعاً هیچ گونه علامت مثبتی برای فعالان اقتصادی را در پی نداشت. سخنانی که این دو مقام کابینه در هنگام تودیع خود بیان داشتند هر چند با این سوال و ابهام مواجه بود که چرا اینها را پیش از این مطرح نکردند اما به طور قطع نقدی محکم و استوار بر نوع رویکرد، سیاست های اجرایی و عملکرد اقتصادی دولت نهم بود و اینکه رئیس دولت نهم کمترین بها را به نظرات کارشناسی، حتی اگر عضو کابینه باشند، نمی دهد و راه خود را می رود.
فرازهایی از سخنان آقای داود دانش جعفری وزیر امور اقتصادی و دارایی در هنگام تودیع اش اینگونه بود: «نسبت به تجربه گذشته کشور و با آدم هایی که تجارب خوبی داشتند نظر مثبتی وجود نداشت و حداقل این بود که با ابهام به آن نگریسته می شد. این در حالی بود که هنوز هم نقشه راه برای آینده مورد نظر نیز آماده نشده بود. بسیاری از مفاهیم پذیرفته شده علم اقتصاد در دنیای امروز از قبیل تاثیر نقدینگی بر تورم یا چگونگی تقسیم کار مطلوب بین دولت و مردم زیر سوال بود. به برنامه چهارم به عنوان سندی لازم الاتباع نگاه نمی شد و این در حالی بود که هیچ تلاشی برای تغییر آن نیز نمی شد»، «مسائل جنبی دست چندم کشور که اصولاً اهمیت نداشتند در شرایطی، تبدیل به مساله دست اول کشور می شدند. مثل تعیین ساعت کار بانک ها که ماه ها ما را به خود مشغول کرد.»، «در مسائل جاری و اجرایی دستگاه های وابسته نیز ما همواره شاهد فعالیت گروه های فشار بودیم که سعی می کردند با اطلاع رسانی غلط حرکت امور را در جهت مورد نظر خود تغییر دهند.»، «به قرار اطلاع در قسمت بازرسی رئیس جمهور افرادی نفوذ کرده بودند که جزء ناراضی های دستگاه ها بودند. عده ای هم بودند که صلاحیت پذیرش شغل را نداشتند. به طور مثال معاون اقتصادی بازرسی یک دامپزشک بود قاعدتاً اشراف او به مسائل اقتصادی نمی تواند بالا باشد. این افراد با دسترسی محدودی که داشتند، به خود اجازه می دادند در مسائل پیچیده گزارش تهیه کنند و با دسترسی آسانی که به مقام بالا داشتند، ذهنیت کارشناسی نشده خود را منتقل کنند. اینها مدیران بالای دستگاه های اجرایی، حتی وزرا را نیز که منتخب مجلس و رئیس جمهور بودند و از مجلس رای اعتماد گرفته بودند، به راحتی زیر سوال می بردند و در موارد بسیاری باعث شکل گیری مدیریت دوگانه یا موازی در دستگاه می شدند.البته تهیه این نوع گزارش ها فقط مختص بازرسی رئیس جمهور نبود و از اشخاص درون دستگاه ها هم استفاده می شد.»، «در طرح مربوط به انحلال سازمان برنامه هم دیده بودم که این اقدام حساب شده نبود و جز ایجاد سرخوردگی و یاس برای کارکنان این سازمان عظیم اثر دیگری نداشت. از ویژگی های دیگر این دوره هیجانی این بود که هر کس به خود اجازه می داد در مسائل کلان اقتصادی کشور دخالت کند. نمی دانم چه فایده ای از این کار می بردند.»، «در طول این دوره هر قدر من و بانک مرکزی تلاش کردیم این دوست صمیمی و دوست داشتنی مان جناب آقای دکتر جهرمی را که اخیراً از حوزه سیاسی وارد فعالیت های اقتصادی شده، متقاعد کنیم که چاپ اسکناس برای ایجاد اشتغال مفید نیست اما موفق نشدیم. حتی اگر هم بانک ها منابع مختصری را برای طرح های مورد نظر اختصاص می دهند، باید دید طرح های زودبازده جدید مهم تر هستند یا تامین سرمایه در گردش طرح های تمام شده قبلی؟،آقای دکتر جهرمی بارها در دولت می گفت: نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی در کشور ما پایین است، عده ای هم می گفتند نباید از افزایش رشد نقدینگی نگران بود، چرا که ما تلاش می کنیم آن را به سمت تولید ببریم، تا وقتی چنین دیدگاه هایی در کشور غلبه داشته باشد، نباید سوال کرد چرا در کشور تورم بالاست؟ مگر در همین دولت، تجربه کاهش تورم به 1/12 درصد به ثبت نرسیده است؟، دلایل توفیق دولت در آن سال چه بود؟،به نظرم می رسد اگر می خواهیم در اقتصاد موفق باشیم باید با قاعده این علم آشنا باشیم و به اصول آن پایبند. بعضی ها فکر می کنند نابسامانی های اقتصادی ما به ویژه در تورم و بخش مسکن ناشی از فعالیت های بدخواهانه علیه دولت است. من اذعان می کنم، تجربه ای در ارتباط با مبارزه با مافیا ندارم، باید کارشناسان خبره اطلاعاتی و امنیتی را وارد این کار کرد ولی به نظرم می رسد حتی برای خنثی کردن فعالیت مافیایی البته اگر وجود خارجی داشته باشد، حتماً کنترل رشد نقدینگی نیز مفید است.»، «آیا می شود انتظار داشت که برای انجام تکالیف بودجه نزدیک به 60 میلیارد دلار نفتی از سوی بانک مرکزی تبدیل به ریال شود، ولی نقدینگی بالا نرود؟، هر کس بلد است بفرماید انجام دهد.
یا اگر نقدینگی بالا رفت، کاری کنیم که تورم بالا نرود؟،هر کس می تواند، بفرماید انجام دهد. تورم نتیجه محتوم این سیاست است و نمی شود از واقعیت فرار کرد.»، «در سال گذشته در همین دوران بود که شورای عالی پول و اعتبار تشکیل جلسه داد. اکثریت اعضای شورا از جمله من و دکتر شیبانی با کاهش نرخ سود بانکی مخالفت بودیم. فضای غالب جلسه این بود که چون تورم سال 1385 بالا رفته، باید سود بانکی نیز متناسب با آن افزایش یابد اما چون محدودیت های سیاسی دولت قابل درک بود، لذا شورا به رئیس جمهور پیشنهاد کرد در سال 1386 هیچ کاهشی متوجه نرخ سود بانکی نشود. به رغم این همکاری شورا، جناب آقای رئیس جمهور این پیشنهاد را قبول نکردند و تلویحاً گفته شد اگر برای بار دوم هم نظر دولت رعایت نشود باز هم نظر شورا تایید نمی شود و لذا وقتی مجدداً این موضوع در شورا بحث شد اکثریت اعضای جلسه با درک خوب از شرایط زمان به آن رای مثبت دادند و لذا تنش خوابید،... روشن است اگر ما می توانستیم رشد نقدینگی را به 15 درصد محدود کنیم و برنامه های اقتصادی خود را با این فرض انجام می دادیم، ما نباید نگران تورم بالا باشیم ولی الان که رشد نقدینگی 40-35 درصد است حتماً باید در مورد کاهش نرخ سود بانکی نگران بود. نتیجه کاهش سود بانکی فقط رانت ها نیست بلکه اختلال در بازار کالا و ایجاد تورم بیشتر از مساله رانت هم مهم تر است.» و فراز هایی از سخنان آقای مظاهری دومین رئیس بانک مرکزی دولت نهم در مراسم تودیع اش: «مدیریت امور اقتصادی بر مبنای علم اقتصاد و بهره گیری از ابزارهای اقتصادی و بهره گیری از دانش بشری و دستاوردهای مدیریتی و علمی قابل اجراست.»، «قبول کردن اصول و مبانی علمی و قبول کردن رابطه پارامترهای اقتصادی، تورم و نقدینگی، سود بانکی و تورم، الزام اولیه است. به خود جرات نباید داد که این روابط را نفی کرد. از کسانی که با جسارت و جزمیت به خود جرات می دهند روابط اعلی و منطقی بین این پدیده ها را نفی کنند، باید برحذر بود. باید علم اقتصاد را شناخت و از آن سواری گرفت والا این اقتصاد است که سواری خواهد گرفت.»، «این موضوع باید روشن شود که با تزریق تورم و تامین پول پرقدرت و چاپ پول نمی توان اشتغال ایجاد کرد و به توسعه اقتصادی رسید. ایجاد اشتغال از طریق تزریق پول یک سراب است. باید به دنبال آب رفت نه دنبال سراب. سراب وعده می دهد، دعوت می کند و تشنه را خوشحال می کند.
به همین دلیل چاپ اسکناس تولید ثروت نکرده و مردم را پولدار نمی کند. اگر این طور بود مردم زیمبابوه ثروتمندترین مردم روی زمین بودند چراکه اسکناس های 10 میلیارد دلاری را برای خرید نان می دهند. همچنین پول، موتور اقتصاد نیست. چاپ پول موتور تورم است. نباید از مسکن هایی که درد را به سرطان تبدیل می کند، استفاده کرد.»، «تزریق تورم و دمیدن در تنور داغ تورم را مردم می فهمند و می دانند که این کار، کاری است که ریشه در سیاست های اقتصادی دارد. آدرس دادن های اشتباه نظر مردم را عوض نمی کند و مردم را به اشتباه نمی اندازد. همه مردم می دانند که دولت می تواند کاری کند که تورم کاهش یابد. مردم تجربه اتخاذ تدابیر مناسب و کاهش تورم و آرامش و طمانینه ناشی از کاهش تورم را فراموش نمی کنند.
مردم می فهمند هر دولتی که سیاست توسعه با ابزارهای تورمی را دنبال می کند، حتماً دو الزام را پیگیری می کند: اول جبران قدرت خرید مردم در قبال تورم تزریقی برای حفظ معیشت آنها و دوم حمایت از تولید داخل و صادرات در قبال تفاوت تورم داخلی و خارجی.»، «از افراط و تفریط باید پرهیز کرد. زمانی تورم 11 درصد و سود بانکی 24 و 26 درصد و روی این موضوع اصرار بود. یک زمان دیگر تورم بیش از 20 درصد داریم و می خواهیم سود بانکی را به 12 درصد برسانیم.»، «باید تفاوت بین برنامه ریزی دولت و تصمیم مردم وجود داشته باشد و بین این دو تبعیض قائل شد.»، «سیاست های پولی باید در بانک مرکزی تبیین و تنظیم شود. یک نهاد تخصصی باید برای این وظیفه سنگین طراحی و مستقر شود. لازم است این نهاد با شخص رئیس جمهور و از طریق ایشان با دولت تعامل داشته باشد. بانک مرکزی نباید جزئی از دولت یا تابع دولت باشد. بانک مرکزی باید ناظر مقتدر بازارهای مالی باشد. نظارت بانک مرکزی بر عملکرد نهادها و موسسات پولی و مالی نباید تحت تاثیر هیچ ملاحظه ای قرار گیرد. بانک مرکزی باید در تصمیمات و اقدامات خود از مجموعه دولت مستقل و به شخص رئیس جمهور متصل باشد و با اقتدار بالا عمل کند. رهبری مدیریت اقتصادی کشور لوازم و سازوکارهایی دارد. مسائل کلان اقتصادی باید در اتاق های فکر و فضاهای کارشناسی تعیین شود و نه در پای تریبون ها، نمی توانیم در کشور به اقتصاددانان و عالمان اقتصادی و کارشناسان خبره توجه لازم را نکنیم و آنان را جدی نگیریم اما توسعه اقتصادی داشته باشیم. با شناختی که از مطالعه توسعه درکشورهای دیگر داشته ام، مسائل اقتصادی در ساختارهای پیش بینی شده در حاکمیت و مجاری منطقی و قانونی مربوطه حل و فصل می شود. بنده هم همواره به این مساله پایبند بودم و در این مدت هم تلاش کردم در قالب همین ساختارها مسائل را حل کنم اگرچه به دلیل غیر فعال بودن برخی از این ساختارها نظیر شورای پول و اعتبار با محدودیت هایی مواجه بوده ام.»
در سال 1387 بر دامنه تردید و ابهام در سیاستگذاری های دولت نهم افزوده شد. این دولت که پس از روی کار آمدن همراهی و همگامی خود را با سیاست تثبیت قیمت حامل های انرژی مصوب مجلس هفتم نشان داده بود اما در میانه راه ناچار از تغییر این سیاست به سهمیه بندی و افزایش قیمت بنزین از 80 به 100 تومان شده بود به ناگاه در اوایل سال 87 بحث هدفمند کردن یارانه حامل های انرژی و پرداخت یارانه نقدی به خانوار ها را مطرح کرد که محتوای آن آزادسازی قیمت حامل های انرژی بود. در واقع از سال 1384 تا 1387 دولت نهم طیفی از سیاست تثبیت تا آزادسازی قیمت حامل های انرژی را اجرا و پی گرفت. البته طی این مسیر را در مورد دیگر سیاست های دولت نهم و به طور نمونه بارز در رابطه با نرخ سود تسهیلات بانکی می توان مشاهده کرد. کاهش دستوری نرخ سود بانکی به 14 و 12 درصد و کمتر از نرخ تورم در سال های 85 و 86 آنچنان بلایی را بر سر منابع بانک های دولتی آورد که در سال 1387 دولت اگر چه نه با اعلام رسمی بلکه به شیوه عملی و با اعلام بانک مرکزی نرخ سود بانکی را تا سقف 19 درصد آزاد کرد و برای اولین بار پس از انقلاب شاهد انتشار اوراق مشارکت با نرخ 18 درصد در این سال بودیم. روشن است که اینگونه تغییرات سیاستی 180 درجه ای جز اینکه بر دامنه و فضای ابهام ها و تردید ها برای فعالان اقتصادی بیفزاید حاصلی به همراه نداشته است.
آثار تاخیری سیاست انبساط پولی و مالی دولت در سال 84 و 85، که با دامن زدن بر رشد نقدینگی در این دو سال به تدریج از اوایل سال 86 و با سرعت گیری نرخ تورم ظاهر شد و نرخ تورم را در پایان این سال به حدود 21 درصد افزایش یافت، در سال 87 نیز این روند صعودی ادامه یافت و نرخ تورم را به 26 درصد رساند. نرخ تورمی که مقام اول در منطقه و شش کشور با تورم بالا را در دنیا را نصیب ایران کرده است. در مورد بیکاری نیز به تقریب همین روند طی شده و حاصل کار اینکه اقتصاد ایران در ماه های پایانی سال 87 در شرایط «رکود تورمی» گرفتار آمده است و این در حالی است که پیامد های رخداد بحران مالی و اقتصادی جهانی از میانه سال 87 به تدریج متوجه ایران شده و بر دامنگستر شدن این شرایط افزوده است. کاهش قیمت هر بشکه نفت به یک سوم نسبت به ماه های ابتدای سال 87 به طور مستقیم درآمد دولت را متاثر و به شدت تحت فشار قرار داده است به گونه ای که دولت نهم در تهیه و تنظیم لایحه بودجه سال 88 ناچار از پناه بردن به افزایش قیمت حامل های انرژی و گنجاندن بخشی از درآمد حاصله در بودجه شد. کاهش قیمت برخی دیگر از کالا ها در بازار جهانی نیز به طور غیرمستقیم اقتصاد ایران را متاثر ساخت که انعکاس آن را به خوبی می توان در روند نزولی شاخص بورس و کاهش سی درصد ارزش بازار در شش ماهه دوم سال 87 مشاهده کرد.
یکی دیگر از مسائلی که در سال 87 در کانون توجه مباحث اقتصادی و اجتماعی کشور قرار داشت «طرح تحول اقتصادی» بود که از سوی رئیس دولت نهم به صورت پرداخت یارانه نقدی و به گونه ای تبلیغاتی در ماه های ابتدایی این سال 87 ارائه شد. محتوای این طرح در برگیرنده هفت موضوع یا محور برای انجام برخی اصلاحات در ساختار اداری و اجرایی دولت بود در نهایت به بحث هدفمند کردن یارانه ها معطوف و بالاخره در ماه های پایانی سال لایحه این طرح به مجلس ارائه شد که هنور اندر خم کوچه تصویب مانده است. با این حال محاسبه بخشی از منابع درآمدی ناشی از افزایش قیمت حامل های انرژی در لایحه بودجه سال 88 مباحث داغ و حادی را در عرصه عمومی و به طور خاص مجلس هشتم به هنگام بررسی و رسیدگی به لایحه بودجه سال 88 به همراه داشته، که این خود نشانه ای از داغ و حاد بودن شرایط اقتصادی کشور در روزهای پایانی سال 87 است و جالب اینکه به رغم انتظار دولت مجلس همسو به این آزاد سازی یکباره قیمت حامل های انرژی رای نداد و عملاً بحث هدفمند کردن یارانه ها و پرداخت یارانه نقدی به خانوارهای مدنظر دولت در سال آتی را منتفی کرد به گونه ای که می توان سال 87 را سال ظهور و افول بزرگ ترین مانور اقتصادی دولت نهم در سال پایانی مسوولیت اش نام «طرح تحول اقتصادی» لقب داد.
«نگاهی به اقتصاد ایران در سال 87» نشان می دهد که به رغم هزینه های بالای دولت و صرف 70 میلیارد دلار در بودجه، عملکرد اقتصادی کشور هیچ گونه بهبودی را در شاخص های کلان در پی نداشته است و سال چهارم اجرای قانون برنامه چهارم توسعه نیز همچون سه سال قبل با ناکامی در تحقق اهداف کمی این برنامه به پیش رفته است. به علاوه اینکه در این سال ظهور بحران مالی و اقتصادی جهانی و پیامدهای آن بر حجم و دامنه مسائل و مشکلات اقتصادی ایران افزود است. کاهش قیمت نفت به حدود یک سوم در ماه های پایانی سال 87 نسبت به ماه های اول این سال و نبود افق روشنی برای افزایش قیمت نفت به دلیل تداوم رکود اقتصاد جهانی در سال 88 و شرایط رکود تورمی در داخل چشم انداز تیره و بسیار سخت و دشواری را برای اقتصاد ایران در سال آتی به نمایش می گذارد و این در حالی است که انتخابات ریاست جمهوری سال آتی نیز در راه است. از این منظر می توان انتخابات ریاست جمهوری و تغییر دولت را فرصتی برای تغییر شرایط اقتصاد ایران و گذار از این وضعیت در سال 88 به شمار آورد و امیدوار بود که شهروندان ایرانی با بهره مندی از این فرصت راه تازه ای را روی اقتصاد ایران بگشایند.

کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:13

محسن امین‌زاده
بازگشت خاتمی کاملا منتفی است/مشترکات میرحسین‌موسوی با اصلاح‌طلبان بسیار زیاد است
قائم مقام ستاد انتخابات سید محمد خاتمی از تعطیلی این ستاد در پی کناره‌گیری رئیس دولت اصلاحات از عرصه انتخابات خبر داد و با بیان اینکه بازگشت مجدد خاتمی به عرصه انتخابات کاملا منتفی است تاکید کرد:«شرایط فعلی ایجاب نمی‌کند که آقای خاتمی مجددا به عرصه انتخابات برگردد.»
ذکتر محسن امین زاده که در جمع خبرنگاران ایلنا و ایسنا سخن می‌گفت در خصوص علت انصراف خاتمی از عرصه انتخابات گفت:«مطمئنا علت اصلی انصراف، کاندیداتوری میرحسین موسوی بوده است.»
وی افزود:«آقای خاتمی برای تغییر شرایط فعلی و نجات کشور از وضعیتی که در آن به سر می‌بریم با تمام اکراهی که برای بازگشت به دولت داشت نامزد انتخابات ریاست جمهوری شده بود ولی با توجه به تعدد نامزدها تصمیم گرفت که کناره‌گیری کند تا راه‌حل بهتری برای پیروزی در عرصه انتخابات فراهم شود.»
معاون وزیر خارجه در دولت اصلاحات همچنین در خصوص احتمال بازگشت مجدد خاتمی به عرصه انتخابان نیز گفت:«برگشتن ایشان کاملا منتفی است و شرایط ایجاب نمی‌کند که آقای خاتمی به عرصه انتخابات برگردد.»
وی تصریح کرد:«آقای خاتمی به سیاست اخلاقی تاکید دارد و معتقد است سیاست نباید از اخلاق جدا باشد و فکر می‌کنم در عرصه انتخابات پیش رو نیز این نگاه بیشتر مورد تاکید قرار می‌گیرد.»
امین زاده در پاسخ به سئوالی مبنی بر اینکه آیا میر حسین موسوی در اردوگاه اصولگرایان قرار می‌گیرد یا در جریان اصلاح‌طلب؟گفت:«مشترکات میرحسین موسوی با اصلاح طلبان بسیار زیاد است و اطرافیان میرحسین نیز از دوستان اصلاح طلبی هستند که در حال حاضر در ستاد ایشان فعالیت می‌کنند.»
وی خاطرنشان کرد:«در مقطع فعلی بحث بر سر تغییر وضع موجود است و تلاش اصلاح‌طلبان و شخص خاتمی نیز در جهت تغییر شرایط فعلی بوده است و میر حسین موسوی نیز به این علت که شانس بیشتری برای این کار ممکن است داشته باشد مورد توجه بیشتری قرار می گیرد در حالیکه شخصیت کروبی هم در بین اصلاح طلبان بسیار موجه است.»
معاون وزیر خارجه در دولت اصلاحات همچنین در خصوص ارزیابی اش از سیاست آمریکا در منطقه و نیز پیام «اوباما» به ایران گفت:«به نظر می‌رسد شرایط جدیدی که در آمریکا به وجود آمده و مشکلاتی که این کشور در منطقه دارد رو به سیاست جدیدی آورده است.»
وی در توضیح سیاست جدید آمریکا گفت:«این سیاست به دنبال کاهش تنش‌ها در منطقه و جهان اسلام است و در چنین شرایطی فرصت مهمی برای ایران به وجود آمده که بتواند نقش خودش را در منطقه و سطح بین الملل ایفا کند و این فرصت حتی بزرگتر از پیامی است که اوباما به ایران داده است.»
امین زاده نیروی سیاست خارجی دولت را ناتوان دانست و اظهار داشت:«دولت در سالیان اخیر فرصت های بسیاری را از دست داده و فکر نمی‌کنم از این فرصت مهم در منطقه به نفع منافع ملی و حتی به نفع جهان اسلام استفاده کند.»
این کارشناس سیاست خارجی همچنین در خصوص ارتباط انتخابات ریاست جمهوری آینده و احتمال تغییر سیاست خارجی ایران گفت:«سیاست خارجی باید مستقل از انتخابات به فکر منافع ملی باشد ولی سیاست خارجی کنونی غلط های بسیار بزرگی دارد ولی امیدوارم شرایط آینده منجر به تغییر سیاست خارجی شود و شاید انتخابات آینده بتواند این تغییر را ایجاد کند.»

کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:16

شهاب طباطبایی
باید به هر شکل ممکن در حفظ و پاسداری از موجودیت جمع صمیمی و منسجم ستاد88 بکوشیم
رئیس ستادملی جوانان حامی خاتمی از 30هزار عضو این ستاد خواست تا به حرمت با هم بودن و هدف مشترک همچنان تا اتخاذ تصمیم نهایی و جمعی در بیستم فروردین 88، امیدوار و صبور، به تدبیر با وضعیت موجود مدارا کنند و گفت:«جمع صمیمی و منسجم ستاد88 را افتخار و تجربه و سرمایه‌ای ارزشمند و قابل دفاع و گران قیمت برای همه‌مان می‌دانم که باید به هر شکل ممکن در حفظ و پاسداری از هویت و موجودیتش بکوشیم.»
به گزارش پایگاه خبری یاری، سید شهاب الدین طباطبایی در یادداشتی خطاب به اعضای ستادملی جوانان حامی خاتمی به بیان دغدغه‌ها و مشکلات پیش‌روی این ستاد پرداخت، متن کامل این یادداشت بدین شرح است:
دوستان خوب ام، اعضاء پرتلاش و بااراده ستاد 88 !
سلام؛ ضمن تبریک سال نو می‌خواهم چند کلامی هم کلامتان شوم.
می‌دانم وقتی که شروع کردید، همت و اراده و شور و شعور تنها سرمایه‌هایتان بود، می‌دانم با همین توشه و توان به بهترین شکل ممکن ستادهایی برپا کردید که امروز همه بر کارآیی و توانمندی‌اش اذعان دارند، می‌دانم حضور پر جوش و خروشتان بود که خاتمی را به صحنه آورد و آن روز که آمد چه حالی داشتید که نتیجه تلاش چندماهه‌تان به ثمر رسیده بود، می‌دانم که با حفظ استقلال ستاد و البته همراهی با ستادهای ائتلاف چگونه نخستین فعالیت خودجوش و تشکیلاتی سراسری جوانان اصلاح طلب را در سراسر کشور به نمایش گذاشتید و شایستگی‌تان را یک بار دیگر یادآوری کردید. می‌دانم در این راه مانع فراوان بود و همراهی اندک، اما مانعی نبود که ذره‌ای از هدف دورتان کند یا اندکی تردید در دل‌تان بنشاند، و این ستودنی است، شایسته‌اید و شایسته ستودن.
می‌دانم جمع زیادی از دوستانم در ستادها هنوز انصراف نابهنگام سیدمحمد خاتمی را باور نکرده‌اند، می دانم با وجود شش ماه تلاش و فعالیت بدون بهره گرفتن از کمترین امکانات و روبرو شدن با انواع مشکلات و برخوردها و بی مهری‌ها و بعد کنار کشیدن کاندیدایی که برایش به آب و آتش زده‌اید چه حالی دارید، می‌دانم قانع کردن دیگرانی که به دعوت شما وارد ستاد 88 شده اند سخت است، می دانم که جاری شدن اشک بر صورت های پرنشاط و امیدوارتان را از دیگران پنهان کرده‌اید، می دانم تحمل استهزاء و خنده‌های کسانی که حضور قدرتمند و فراگیرتان در سراسر کشور را بر نمی‌تابیدند سخت است، می‌دانم که شاید هیچ وقت انتظار چنین وضعیتی را نداشتید، می دانم دعوت دیگران به صبر و آرامش و تدبیر در شرایطی اینچنین از سخت هم سخت‌تر است. می‌دانم ، باور کنید که می‌دانم چون من هم هنوز باور نکرده‌ام، می‌دانم چون من هم مشغول قانع کردن کسانی هستم در حالی که خودم هنوز قانع نشده‌ام، چون من هم اشک‌هایم را پنهان کرده ام، چون من هم تحمل کرده‌ام، چون من هم انتظار نداشته‌ام، چون من هم باید به صبر و آرامش و تدبیر دعوت کنم و خودم هنوز شاید به صبر و آرامش و تدبیر نرسیده‌ام!
دوستان خوبم!
اول؛ از همه شما سپاسگزارم و دست مریزاد و خسته نباشید می‌گویم.
دوم؛ عذرخواهی می‌کنم بابت همه کاستی‌ها و کمبودهایی که وظیفه داشته ام رفع شان کنم و نتوانسته‌ام، و بازهم عذرخواهی می‌کنم از این بابت که شاید در تماسی تلفنی یا گفتگویی حضوری تندی کرده‌ام یا با حوصله‌ای درخور پاسخگوی‌تان نبوده‌ام، که کمترین وظیفه‌ام این بوده که شنونده و پاسخگوی خوبی برایتان باشم.
سوم؛ از شما می خواهم به حرمت با هم بودنمان و هدف مشترک‌مان همچنان تا اتخاذ تصمیم نهایی و جمعی مان در بیستم فروردین 88، امیدوار و صبور، به تدبیر با وضعیت موجود مدارا کنید. عکس‌العمل یا واکنشی از جانب هرکدام از ما ممکن است تلاش‌های شش ماه گذشته‌مان و بلکه صبر و انتظار چهار ساله‌مان برای تغییر وضع موجود را مخدوش و بی‌اثر کند.
و چهارم؛ جمع صمیمی و منسجم ستاد88 را افتخار و تجربه و سرمایه‌ای ارزشمند و قابل دفاع و گران قیمت برای همه‌مان می‌دانم که باید به هر شکل ممکن در حفظ و پاسداری از هویت و موجودیتش بکوشیم.
صمیمانه دوستتان دارم و به دوستی با شما افتخار می‌کنم.
بازهم سال نو را به دوستان ام در ستادهای 88 تبریک می‌گویم و امیدوارم سال 88 سالی سرشار از پیروزی و شادکامی و سربلندی برای مردم ایران باشد. سالی که شایسته شایستگانی چون اعضاء ستادهای 88 باشد.

کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:22

پیام نوروزی سید محمد خاتمی خطاب به اعضای «گروه یاری»
سید محمد خاتمی در پیامی به بیش از پنج هزار عضو گروه یاری و صدهزار مرتبط این گروه، سال نو را تبربک گفته و خطاب به آنها گفت:«با یاری شما می‌توان و باید راه بلند به سوی آینده بهتر را با استقامت پیمود.»
به گزارش پایگاه خبری یاری، متن کامل این پیام بدین شرح است:
یاران بزرگوار!
اگر حافظ بزرگ از تنهایی فضیلت و بزرگی می‌نالید و بازار دروغ و ریا را گرم می‌دید و دردمندانه فریاد بر می‌آورد که «یاری اندر کس نمی‌بینم»، امروز خدا را سپاسگذاریم که فرزندان بیدار و دلیر این مرز و بوم، طراوت جوانی را با پژمردگی، نومیدی و بی‌تفاوتی سودا نمی‌کنند و دست در دست و دوشادوش همدیگر چشم دوخته به افقی روشن که در آن حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش پاس داشته می‌شود، یکدیگر را در حرکتی پایدار «یاری» می‌کنند.
یاران عزیز؛
شما فرزندان ملتی مومن، مقاوم و پرافتخارید که با همه نامرادیها و ناکامی‌ها دمی از خواست تاریخی خود غافل نمانده است و در اوج افتخار،آزادی و استقلال را در چهره «جمهوری اسلامی» یافته است و برای استقرار کامل آن و دستیابی و پیشرفت و عدالت همه ایمان خود به خدا و احترام به انسان را به کار گرفته است.
با یاری شما می‌توان و باید راه بلند به سوی آینده بهتر را با استقامت پیمود!
سالی سرشار از امنیت، آزادی و برخورداری معنوی و مادی را برای یکایک شما عزیزان، دختران و پسران و زنان و مردان آزاد‌ و فضیلت‌خواه از خدواند بزرگ طلب می‌کنم.
سید محمد خاتمی
29/12/1387

کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:25

مصفطی تاج‌زاده
مقاله‌ای از مصفطی تاج‌زاده در خصوص مجاهدین خلق؛چرا «مجاهد» و «کیهان» و نیز «مسعود رجوی» و «فاطمه رجبی» به یکسان به خاتمی می‌تازند و احمدی‌نژاد را تجسم واقعی جمهوری اسلامی می‌خوانند؟

عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مقاله‌ای به بیان تفاوت‌های سازمان متبوع خویش با گروهک تروریستی مجاهدین خلق پرداخته و در بخشی از آن به مقایسه و بیان شباهت‌های افکار و اهداف این گروه منحرف با اقتدارگرایانی که بیشترین تلاش را برای مخالفت با خاتمی و اصلاح‌طلبان و نشان دادن احمدی‌نژاد و دولتش به عنوان تجسم واقعی انقلاب و جمهوری اسلامی از خود نشان می‌دهند، پرداخت.

به گزارش پایگاه خبری یاری، متن کامل این مقاله سید مصطفی تاج‌زاده که با عنوان «درباره مجاهدین خلق» منتشر شده است، بدین شرح است:

مقدمه

در مراسم سالگرد ترور دادستان اسبق تهران در مهر ماه سال جاری، آقای حسینیان با اشاره به وصیتنامه مرحوم اسدالله لاجوردی، به طور تلویحی ماهیت "مجاهدین انقلاب اسلامی" را با "مجاهدین خلق" یکسان خواند. پس از آن آقای سیدمحمد خاتمی در مراسمی که به مناسبت بیست و ششمین سالگرد شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی در آبان ماه برگزار شد، هشدار داد: " با وجود از بین رفتن گروه منافقین، گروهی خلق منافقین جدید می کنند". وی ادامه داد: "در ایران گروه‌هایی بودند که با هدف مبارزه با رژیم استبدادی طاغوت و کوتاه کردن دست دشمن شکل گرفتند، اما به خاطر انحراف در اندیشه و روش دچار انحراف بزرگی شدند و به خاطر خود برتربینی نخواستند در برابر خواست مردم تسلیم شوند. آنها مدعی بر عهده گرفتن انقلاب بودند". آقای خاتمی تاکید کرد: "در جامعه ما برخی ... دارای جمود در اندیشه، خود برتر بینی در احساس و خشونت در رفتار هستند". وی ادامه داد: "این جریان سعی می کند امروز استثناها را به صورت قاعده در آورد. ... خلق منافقین جدید کند و مخالف سلیقه خود را هرچند از نیروهای نزدیک به امام بوده ، به همکاری با دست خبیث بیگانه متهم کند و سعی دارد با این وضعیت جامعه را در حالت فوق العاده قرار دهد" (اعتماد ملی، 27/7/87).

برای اینکه روشن شود آیا "مجاهدین انقلاب اسلامی" با "مجاهدین خلق" یکی هستند، یا بینش، روش و منش اتهام زنندگان خود به "فرقه رجوی" نزدیک است، بررسی مبانی فکری، سیاسی و تشکیلاتی «سازمان مجاهدین خلق» و مقایسه آن را با عقاید،‌ راهبردها و مناسبات تشکیلاتی "مجاهدین انقلاب اسلامی" و نیز "اقتدارگراها" لازم دانستم: (1)

1. بنیانگذاران «مجاهدین خلق» پس از بررسی و تحلیل مبارزات ملت ایران و جمع بندی نقاط ضعف آن‌ها در زمینه‌های سیاسی و تشکیلاتی، بدون آنکه تصریح کنند، عملاً مدل احزاب کمونیستی شرقی و سیستم حکومتی تک حزب را برگزیدند. آنان با نفی فعالیت‌های قانونی و پارلمانی که آن را مختص «جوامع دموکراتیک غربی» می‌خواندند، مبارزه مکتبی، راهبرد «مسلحانه و خشونت‌بار» و تشکیلات مخفی وآهنین را به منظور سرنگونی رژیم شاه و استقرار رژیمی انقلابی در ایران انتخاب کردند.(2)

نزد "بنیانگذاران" سازمان "مبارزه مکتبی" لزوماً می‌بایست علمی باشد و حتی اسلام بر آن عرضه ‌شود. البته به «علوم دقیقه» اکتفا نکردند،‌ بلکه «علم اجتماع» را که در واقع نام مستعار مارکسیسم روسی بود و آن را «علم انقلاب» می‌خواندند، مبنا قرار دادند و کوشیدند اسلام و خود را با آن سازگار کنند.3

وقتی آرمان سازمان یعنی تحقق "جامعه بی‌طبقه توحیدی" که در حقیقت کپی "جامعه بی‌طبقه مارکسیستی" و استقرار یک نظام سیاسی و جامعه تک صدا با راهبرد مسلحانه و تشکیلات مخفی و آهنین توأم شد، "انسداد"، "انحصار" و "خشونت" را در بینش، روش و منش سازمان و اعضای آن نهادینه کرد و حتی به آن تقدس بخشید. استالینیزم الگوی برتر و حذف همه مخالفان نه فقط موجه که لازم شد.

"سازمان" با چنین دیدگاهی و البته با فداکاری و از خود گذشتگی مؤسسین و اعضا تشکیل شد و پس از مدت کوتاهی چنان مقدس شد که مساوی مبارزه و حتی معیار حق و باطل قرار گرفت. به همین دلیل کاربرد هر روشی برای تداوم حیات سازمان موجه ارزیابی شد.

با چنین نگاه و راهبردی و در چنان تشکیلاتی "مجاهد خلق" تربیت می‌شد و زندگی خصوصی اعضا به محاق می رفت. اعضا از داشتن هر گونه دلبستگی، هویت و فردیت، جز وابستگی مطلق به سازمان، حتی از ازدواج یا حفظ پیوندهای خانوادگی و زناشویی منع شدند. "سازمان" تنها نقطه اتکای عضو بود و همه پذیرفته بودند که "قدرت" از "تشکیلات" زاییده می‌شود و تشکیلات تجسم آرمان و مبارزات خلق است.

«فرقه رجوی» مولود چنین اندیشه، راهبرد و تشکیلاتی است. اگر چه قصد نادیده گرفتن نقش «مسعود رجوی» را در فرقه شدن سازمان ندارم اما تأکید می‌کنم که سازمان مدت‌ها پیش از رفتن به عراق و هم پیمانی با صدام "بت" شده بود که عنداللزوم همه باید در پای آن قربانی شوند. حقیقت همواره در انحصار سازمان است و در رهبری آن تجلی می یابد.

در حقیقت "مجاهدین خلق" مانند همه احزاب تقدیس کننده قهر و خشونت انقلابی که دموکراسی و حقوق بشر را فریب سرمایه‌داری می‌خوانند و با نظام پارلمانی مخالف‌اند، در عمل به "تمرکز و تقدیس قدرت" و پس از مدت کوتاهی به "پرستش رهبر" رسید و رابطه رهبری – اعضا رابطه خدایگان – برده شد.

از آنجاکه «مجاهدین خلق» ضدیت خود را با دموکراسی و انتخابات آزاد (چه در درون سازمان و برای اعضا و چه در جامعه و برای مردم) و نیز مخالفت خود را با حقوق بشر در هر دو سطح سازمانی و ملی به نام " اسلام راستین " توجیه می کند، این رابطه رنگ دینی و الهی گرفته است. رجوی نمونه اعلای انسان (معصوم) است که هر کس نتواند خود را با او تطبیق دهد و هماهنگ کند و درصدد هویتی متمایز و مستقل برآید، در خدمت دشمن خلق قرار گرفته است و باید سرکوب و در هر حال حذف شود یا توبه کند.

آنچه در "مجاهدین خلق" رخ داد یکبار دیگر ثابت کرد ذوب گرایی و انحلال فردیت در کیش شخصیت‌پرستی و خدایگان شدن رهبر چه نتایج فاجعه باری دارد و چگونه می تواند مجموعه‌ای از انسان‌های مسلمان، از خود گذشته و متشکل را به یک فرقه تروریست با بینش ضد دموکراتیک و عملکردی خیانت‌بار تبدیل کند.

ذوب گرایی ایدئولوژیک، رجوی را درجای خدا ‌نشانده و اعضا را نیز "بردگان سازمانی" کرده است که رابطه آنان با "رهبر" که "دانای کل و فارغ از هوا و هوس" و در یک کلام "مقدس" است، رابطه «دست و پا» به «مغز» است؛‌ حق رجوی تصمیم ‌گرفتن و فرمان دادن و تکلیف اعضا/ مردم چشم و گوش بسته اطاعت کردن است. "ذوب‌گرایی" موجب شکل‌گیری ناعادلانه‌ترین و تبعیض‌‌آمیزترین مناسبات در سازمانی شد که آرمان خود را تحقق «جامعه بی طبقه توحیدی» می‌خواند؛ به این ترتیب در تشکیلاتی که قرار بود بر اساس «سانترالیسم دموکراتیک» اداره شود، یک نفر واجد حقوق و اختیارات مطلق شد، بدون آنکه پاسخگوی احدی شود حتی اگر فاجعه بارترین تصمیم‌ها را بگیرد. مجاهدت واقعی برای خلق صرفاً با عضویت در "سازمان" و ذوب خود در آن یعنی تبعیت مطلق از رهبر ممکن است.

سازمانی که در سالهای نخست انقلاب علیه "مناسبات شرک آلود طبقاتی "موضع می‌گرفت، همه حقوق و اختیارات خود را به رهبر واگذار کرد تا رجوی در بغداد امکان یابد "دفتر سیاسی" را از کمیته مرکزی سازمان حذف کند، با این استدلال که"دفتر سیاسی یعنی مشارکت در رهبری و مشارکت در رهبری شرک است!"

ایدئولوژی ذوب گرا همه پیروزی‌ها را ناشی از درایت رهبر و علت هر ناکامی‌ را قصور یا تقصیر اعضا و هواداران می خواند و رهبر را فقط در برابر خدا و تاریخ پاسخگو می‌‌داند. در این نگرش اعضا/ مردم درحد و مقامی نیستند که رهبر جوابگویشان باشد. هنگامی که ذوب‌گرایی به منتها درجه خود ‌رسید، رهبر ملاک حقیقت و ارزش‌ها و صاحب چنان حقوقی شد تا هر که را بخواهد بر‌کشد و مسئولیت ‌دهد و هر که را نپسندد، عزل و حتی شکنجه و تصفیه ‌کند.4

در آرمانشهر مجاهدین خلق که تحقق آن فقط در اردوگاه‌های نظامی ممکن است، لباس فرم جای آزادی پوشش و سبک آزاد زندگی اعضا را گرفته، مانند موارد مشابه نه "سبک زندگی " که "سطح زندگی" متفاوت شده است.5

2. با توجه به مراتب فوق برای مقایسه همه جانبه و دقیق مجاهدین خلق با هر گروه یا جریان سیاسی، لازم است آن سازمان را در کامل‌ترین شکل تجسم یافته خود در قالب "انقلاب ایدئولوژیک" در نظر گرفت و لوازم و نتایج قربانی کردن شخصیت و فردیت انسان ها را در پرستش‌گاه رهبر تحلیل کرد. به بیان دیگر در هر مقایسه‌ای بررسی اندیشه و روش مجاهدین خلق یعنی حذف خشونت‌بار رژیم سیاسی و تحمیل قهر‌آمیز عقاید و سلایق انقلابیون حرفه‌ای متشکل در «سازمانی آهنین» به مردم پس از پیروزی، ضروری است. در آن صورت روشن خواهد شد که ضدیت با دموکراسی ، حقوق مردم و انتخابات آزاد ریشه در ایدئولوژی استبدادپرور و راهبرد نخبه‌گرای "مجاهدین خلق" و "تشکیلات آهنین و تک صدا"ی آن دارد. این بنیانگذاران سازمان بودند که از ابتدا، سازمان را "پیشتاز" و "پیش آهنگ خلق" خواندند تا به نحو پیشین و در ورای هرگونه قواعد دموکراتیک، خود را رهبر مبارزات انقلابی بنامند و پس از پیروزی نیز حاکمیت بر خلق را حق انحصاری خود بخوانند. در نظام‌های پارلمانی و انتخابات آزاد محور و میزان «رأی ملت» است نه «رأی سازمان» و در واقع رأی رهبر آن.

چنین تأملاتی نشان خواهد داد که چرا رجوی در بغداد به خود حق می‌دهد راساً و بدون برپایی انتخابات برای ایران رئیس جمهور منصوب کند؛ "سازمان" از بدو تأسیس خود را تنها تجسم "اسلام راستین" و "پرچمدار انقلاب" می خواند که به دلایل عقیدتی، راهبردی و تشکیلاتی در عراق در یک نفر تجسم یافت. در این مرحله عکس‌های بنیانگذاران سازمان یعنی "حنیف نژاد"، "سعید محسن" و "بدیع‌زادگان" تحت‌الشعاع تصاویر "مسعود رجوی" قرار گرفتند و سرانجام همراه با تصاویر "خیابانی" و "اشرف ربیعی" محو شدند. رهبر سازمان معادل ایران و "ایران- رجوی، رجوی- ایران" مهم‌ترین شعار "مجاهدین خلق" شد.

بررسی اندیشه "مجاهدین خلق" نشان می‌دهد آنان نه تنها بالاترین مشروعیت را از آن مبارزان راه انقلاب می‌دانند- آنهم بنا به تعریف خاص خود از انقلاب- بلکه مشروعیت را اساساً و انحصاراً از آن انقلابیون حرفه‌ای و متشکل در سازمانی آهنین می‌خوانند. از دید آنان "سازمان" متکی به "رنج و ایثار انقلابیون"، نه "رأی مردم بالفعل" یعنی رأی مردم کوچه و بازار تعیین کننده رهبری انقلاب پیش از پیروزی و مدیریت کشور پس از پیروزی است. به همین دلیل با نظام‌های سیاسی مبتنی بر حاکمیت قانون که محدود کننده اختیارات انقلابیون / حاکمان و به رسمیت شناختن حقوق مردم است و نیز با انتخابات آزاد مخالفت می‌کنند.

"مشروعیت اسلامی، انقلابی و سازمانی" رجوی را بی نیاز از رأی اعضا/ مردم کرده و حتی به او چنان جایگاهی ‌بخشیده است که همسر خود را، علاوه بر انتصاب به ریاست جمهوری، "سیدة النساء العالمین" بخواند تا همگان متوجه شوند که او خود "سید الرجال العالمین" بوده، بوسیدن پای او و شفیع شدنش توسط اعضا نزد خالق لازم است.6
علت مخالفت سازمان با انتخابات آزاد ناآگاهی‌ توده‌ها نیست. رجوی حتی اجازه نمی‌دهد در درون سازمان نیز انتخابات برگزار شود با اینکه امکان آن در عراق وجود دارد. دلیل نفی دموکراسی درون سازمانی آن است که کادرها و اعضا برای کسب مناصب به رقابت نپردازند و یکدیگر را نقد نکنند. برپایی انتخابات آزاد در هر سطحی، مستلزم صدور مجوز برای نقد عملکرد و چشم‌انداز آینده آن مجموعه و در نتیجه غیر مقدس شدن رهبر و محدود شدن اختیارات او از یک سو و شخصیت و هویت یافتن رقابت‌کنندگان از سوی دیگر است. رقابت و مناظره آزاد، ایجاد فراکسیون‌های گوناگون و انتخابات آزاد برای تعیین رهبران (فرماندهان) می‌تواند به بحث‌هایی دامن زند که با سازمان "تک صدا"، "فرماندهی شده""آهنین" و "انقلابی" ناسازگار است و در پادگان نظامی معنا ندارد. به باور رهبری سازمان،‌ اگر در سازمان نقد علنی به رسمیت شناخته شود، بقای آن به مخاطره می‌افتد.
با توضیحات فوق معلوم می‌شود که چرا "سازمان مجاهدین خلق" از همان ابتدا، انقلاب اسلامی را به رسمیت نشناخت و آن را نه" انقلاب" خواند و نه " اسلامی". آنان که خود را تنها "مبارزان مسلمان واقعی" می خوانند، سرنگونی رژیم را با بسیج مردم و تظاهرات و اعتصاب‌های مسالمت آمیز و بدون تغییر ساختار طبقاتی جامعه و بدون استفاده از سلاح "انقلاب" نمی‌دانستند و به جز «مجاهدین خلق» کسی را واجد صلاحیت رهبری نمی خواندند. به همین دلیل از اطلاق نام انقلاب به آن خودداری ‌‌کردند و "انقلاب اسلامی" را قیام یا نهضت ‌خواندند.

همچنین با اینکه انقلاب با رهبری یک مرجع تقلید پیروز شد، آن را " اسلامی " نمی‌دانستند و اصطلاح" اسلام راستین" را علیه آن علم کردند تا «اسلام رجوی» با هر اسلام دیگر از جمله «اسلام خمینی» متمایز بماند؛ اسلامی که "ماهیت راستین" خود را در "پادگان اشرف" در عراق به نمایش گذاشت و قدرت‌طلبی و خیانت فرقه‌ای را توجیه کرد که برغم خلق‌گرایی ادعایی، هم پیمان صدام در تجاوز به میهن شد. سپس در جریان اشغال کویت نقش ستون پنجم حزب بعث را ایفا کرد و به سرکوب کردها و شیعیان عراقی پرداخت.

3. تفاوت " مجاهدین انقلاب اسلامی" که اندیشه "مطهری" را راهنما قرار داده‌‌اند و تلاش خود را در ادامه مبارزات ملت ایران از مشروطه تاکنون به شمار آورده و به مشارکت در انقلاب اسلامی به رهبری امام افتخار می‌کنند و در جریان تأسیس سازمان خود پسوند "انقلاب اسلامی" را در کنار نام قرآنی "مجاهد" نشاندند تا آن را از انحصار "اسلام انقلابی" که تبار آن به خوارج می‌رسد و قرائت سنی آن "طالبان" است، خارج کنند و با دفاع عقلانی و اخلاقی از اسلام، برای همه اشخاص و احزاب حاضر به فعالیت در چارچوب قوانین، حقوق مدنی و سیاسی قائل‌اند و انتخابات آزاد را حق خداداد ملت ایران می‌دانند، با مجاهدینی که از همان ابتدا بر این باور بوده‌اند که حقیقت را به تنهایی و به طور کامل در اختیار و بلکه انحصار دارند و خود را تنها مفسر اسلام و انقلاب می‌خوانند که در نوک پیکان حرکت تکاملی بشریت قرار دارند و رهبری جامعه در همه حال حق خود می‌دانند و در پس خلق گرایی مفرط ادعایی، کمترین بلوغ، عقلانیت و صلاحیت را برای داوری و رأی مردم قائل نیستند و با پوشش اسلامی و انقلابی دادن به عقاید و روش‌های دیکتاتور منشانه خود، "سازمان" و اکنون یک نفر را معیار حق و باطل می‌خوانند، در نگاه آنان به "اسلام" و "انقلاب" و "حقوق مردم" مشخص می شود.

در حقیقت علت آنکه از دل "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" متشکل از گروههای چریکی، سازمانی اصلاح طلب، قانون گرا، طرفدار آزادی اندیشه و بیان و قلم، مدافع انتخابات آزاد و مخالف خشونت‌ورزی و تروریسم متولد شد، آن است که خود را تافته جدا بافته و برتر ندیده‌اند، به سنت و سیره و نهادهای اسلامی وفادار بوده‌اند، طلبکار مردم نبوده‌اند و به رأی اکثریت احترام گذارده‌اند. آنان هرگز کسب قدرت آن هم به صورت انحصاری و به هر قیمت را "علم مبارزه" نمی‌دانند که لازم باشد "اخلاق" و "انسانیت" در پای آن قربانی شود.
به باور «مجاهدین انقلاب اسلامی»، انقلابی که به رهبری یک مرجع تقلید و با کلام و نوار کاست و تظاهرات مسالمت‌آمیز مردمی پیروز شد و مهم‌ترین اتهام سلسله پهلوی نزد رهبری آن، غیر «قانونی بودن» رژیم بود و تاریخی‌ترین پیام قائدش در بدو ورود به ایران- پس از تبعید 15 ساله و در آرامگاه شهیدان در بهشت زهرا- اعلام حق حاکمیت هر نسل بر مقدرات خود بود، طبیعی است که در ادامه منطقی خود به تدوین قانون اساسی و تأسیس نهادهای انتخابی و دموکراتیک مثل مجلس شورا و ریاست جمهوری برسد، یعنی از همان ابتدا "صندوق رأی" را بر روش اداره انقلابی جامعه ترجیح دهد و مرحوم بازرگان را نخست وزیر "دولت موقت " بخواند تا "دولت دائم" پس از تدوین و تصویب قانون اساسی و درجریان انتخابات آزاد ریاست جمهوری و مجلس شورا مستقر شود.

این در حالی است که بنیانگذار جمهوری اسلامی می‌توانست در جامعه انقلابی سال 57 تدوین قانون اساسی و تاسیس نهادهای انتخاباتی را در بوته تعلیق گذارد و به نام "اسلام" و "انقلاب " راه خود را بدون رجوع به صندوق‌های اخذ رأی باز و همچون رهبران دیگر انقلاب‌ها عمل کند، بویژه آنکه حمایت بی‌شائبه و قاطع اکثریت مردم امکان بی نظیری برای تأسیس "حکومت اسلامی" در اختیار امام‌ می‌گذاشت. امّا او چنین نکرد و در شرایطی مردم را به حضور در پای صندوق های اخذ رأی برای تعیین رژیم جدید و سپس تشکیل مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی و تأسیس نهادهای انتخابی فراخواند که جمهوریت ، دموکراسی و انتخابات در عرف انقلابیون حرفه ای زمانه ،از جمله نزد مجاهدین خلق چیزی بیش از "فریب بورژوازی " و" دیکتاتوری سرمایه داری" محسوب نمی شد.7

با کمال تأسف باید گفت در صفوف اقتدارگرایان کم نبوده و نیستند کسانی که همچون "مجاهدین خلق" نهادهای انتخابی و دموکراتیک را چیزی جز زایده و آپاندیس "حکومت اسلامی _ انقلابی" نمی دانند که باید به قطع آن پرداخت.8 حال آنکه شاگردان امام، از همان ابتدای پیروزی انقلاب بر این باور بوده‌اند که حزب را با حزب، سازمان را با سازمان و روزنامه را با روزنامه باید پاسخ دهند و در انتخابات آزاد به مصاف رقبا است.

آنان حتی جریانهایی را که به دلایل روشن نمی‌توانستند آرای اکثریت ملت را کسب کنند ، در زیر نهادی به نام "بحث آزاد "و "مناظره" به رادیو- تلویزیون کشاندند که متأسفانه تداوم نیافت. البته مناظره آزاد تلویزیونی که مورد تأیید رهبری فقید انقلاب بود و در مقاطعی توانست بالاترین مقامات کشور را در کنار نمایندگان گروهای مخالف و حتی مارکسیست زیر یک سقف بنشاند، بدان دلیل تداوم نیافت و نهادی نشد که گروه‌های خشونت پرست و در رأس همه "مجاهدین خلق" در پاسخ به اطلاعیه 10 ماده‌ای دادستانی انقلاب در فروردین سال 60، مبنی بر انتخاب "اسلحه" یا "فعالیت قانونی"، پیکار مسلحانه خود را علیه دولت و مردم در خرداد ماه همان سال آغاز کردند و در جریان یک سلسله ترورهای کور و یورش های خشونت‌بار موفق به انهدام فضای بحث آزاد شدند و خشونت را همه جا از جمله در زندان حاکم کردند. مجاهدین خلق از آن رو علیه اطلاعیه دادستانی شوریدند که نمی خواستند با کنار نهادن سلاح نظامی به سلاح گفتگو مجهز شوند.

به نظر "مجاهدین انقلاب اسلامی ایران" یکی از معیارهای تشخیص "خط امام" و "مجاهد" از" منافق" آن است که حقوقی را که برای خود می‌خواهیم، برای دیگران نیز به رسمیت بشناسیم. برای مثال همه گروه‌های سیاسی ملتزم به قانون بتوانند از حقوق قانونی مانند انتشار نشریه، دفاتر تشکیلاتی و شرکت در انتخابات آزاد بهره‌مند شوند و در مناظره‌های آزاد رادیو- تلویزیونی دیدگاه های خود را به استحضار ملت برسانند. بر این مبنا هر جریانی که مفاد اطلاعیه 10 ماده‌ای دادستانی و حقوق مندرج در آن را رد کند، مانع برگزاری مناظره آزاد شود و رابطه‌اش با انتخابات آزاد مانند رابطه جن و بسم الله باشد، دانسته یا ندانسته در مسیر فرقه رجوی گام می زند و باید دانست که منافق جدید خود اوست و اوست که می خواهد مقاصد دیکتاتور منشانه و ضد مردمی خویش را نه در فضای رقابتی ، دموکراتیک و شفاف بلکه به نام «اسلام» و «انقلاب» و با خلق فضای نظامی و امنیتی تحقق بخشد. چنین جریانی همچون "مجاهدین خلق" یقیناً دارای تحلیل‌ها، مواضع و دیدگاه های لایه بندی شده است که از افشا شدن تحلیل‌های اصلی و درونی آن در مناظره های آزاد می هراسد.9

به باور ما قهرمان مبارزه با نفاق همان شهید بزرگواری است که ابتدا از" مجاهدین خلق" برای حضور در برخی مصادر حکومتی دعوت کرد. بعد از اینکه آنان چنین دعوتی را رد کردند- زیرا"همه"ی رهبری انقلاب و کشور را سهم و حق خود می‌دانستند نه "مشارکت"در حکومت را - و به اتهام زنی و شیوه های خشونت بار بویژه علیه شخص او رو آوردند، باز از دعوت خود دست نکشید و آنان را به حضور در مناظره های تلویزیونی فرا خواند. شهید بهشتی با اینکه شخص دوم جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شد ،همچون یک مدعو با حقوق برابر با منتقدان و مخالفان حکومت و بعضاً مارکسیست به بحث آزاد رادیو- تلویزیونی نشست . در آن ایام صف بندی گروه‌های حامی "خشونت خیابانی"و "بحث آزاد " و در واقع بین "منافق" و "مجاهد" مشخص‌تر شد. کسانی که با نام "مجاهدین خلق" به تعبیر خود قصد"جارو کردن مجلس ارتجاع "با یورش خیابانی را داشتند، و آنها که همچون شهید بهشتی، دور از غوغای فرقه رجوی ابتکار عمل را برای برگزاری مناظره و بحث آزاد به دست گرفته بودند.10

در آن سالها صف بندی بین "مجاهد واقعی "و "منافق مجاهدنما"با ملاک آنچه واقعاً به آن اعتقاد داشتند و در خفا انجام می‌دادند و آن را در نشریات وارونه مطرح می‌کردند، به وجود آمد؛ یعنی برای تغییر "جمهوری اسلامی" و استقرار حکومتی انسدادی، در عین مظلوم‌نمایی و حمایت ظاهری از جمهوری اسلامی و رهبر آن، تلاش می کردند.

صف "مجاهد"و" منافق"در‌آن روزها در جریان پذیرش یا مقابله با فعالیت‌های قانونی و الزامات آن و نیز مناظره‌های آزاد رادیو- تلویزیونی مشخص شد .آیا اقتدار گرایان حاضرند اتهامات خود را علیه مجاهدین انقلاب اسلامی ایران با حضور نمایندگان آنان به آزمون بحث آزاد در صدا و سیما بگذارند و همچون مسعود رجوی از مناظره رو در رو فرار نکنند؟11

ما برای مناظره آماده ایم . آیا در اقتدارگراها افرادی دارای اعتماد به نفس پیدا می شوند که بتوانند در مناظره آزاد تلویزیونی پرده از نفاق "مجاهدین انقلاب اسلامی ایران" بردارند وبا اثبات تشابه"فرقه رجوی" با اصلاح طلبان ، خود را از اتهام همسویی رفتاری و گفتاری با "منافقین" تبرئه کنند؟ گمان نمی رود. آنان می دانند در مناظره آزاد دیدگاه انسدادی استصوابیون و تحلیل‌های درونی و لایه بندی شده و نیز راهبرد خطرناک «ذوب‌گرایی» آنان توسط فرزندان اسلام و امام و مدافعان واقعی "جمهوری اسلامی ایران" افشا خواهد شد.12 مناظره اگر پا بگیرد همه اشخاص و گروه های سیاسی را بدانجا می کشاند که "یا چنان که هستند بنمایند"یا"چنان بنمایند که هستند".13

3. پس از رحلت امام (س)، اقتدارگراها کوشیده‌اند تصویری استبدادی از اندیشه و مشی رهبر فقید انقلاب در اداره کشور ارائه کنند. همان چهره‌ای که مجاهدین خلق از ابتدا سعی در ترسیم آن داشته‌اند. علت این تحریف آشکار از هر دو سو، توجیه عملکرد غیردموکراتیک اقتدارگراهای حاکم در جهت نقض حقوق و آزادی های سیاسی شهروندان و زمینه‌سازی برای تبدیل "جمهوری اسلامی" به "حکومت اسلامی" یا "استبداد دینی" از یک سو و توجیه اتخاذ مشی مسلحانه از طرف "مجاهدین خلق" در سال 60 از سوی د یگر است.14

به باور ما علت اینکه استصوابیون هنگام شبیه سازی «مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» با «مجاهدین خلق» هرگز به ضددموکراتیک بودن ایدئولوژی، استراتژی و مناسبات تشکیلاتی آن و ماهیت ذوب‌گرای فرقه مذکور نمی‌پردازند، بلکه صرفاً جنایات تروریستی سازمان را برجسته می‌کنند15، آن است که در آن صورت مجبورند غیرمستقیم دیدگاه‌های خود را نقد کرده و زیر سؤال ‌برند. در آن حالت حتی طرفدارانشان قادر خواهند شد تشابه فراوان اندیشه و عمل مجاهدین خلق را با اقتدارگراها مشاهده کنند.

بعضی اقتدارگراها دامنه تحریف را آنقدر گسترده می‌کنند که حاضرند برای شبیه‌سازی «مجاهدین انقلاب» و «مجاهدین خلق» چهره ای اصلاح طلبانه از فرقه رجوی ارائه دهند و این توهّم را بپراکنند که گویا "مجاهدین خلق" نیز طرفدار مشی‌سیاسی مسالمت‌آمیز، قانونی و مدنی و حامی انتخابات آزاد و حقوق شهروندان بوده‌اند و رهبر فقید انقلاب آنان را به علت "منافق بودن" نه "مسلح بودن" تحمل نکرد. استصوابیون با تحریف آگاهانه مشی امام و روند امور در دهه اول انقلاب و نیز پرهیز از تبیین دیدگاه‌ها و عملکرد استالینی فرقه رجوی، چنان تصویری از آن دوره و از آن فرقه ارائه می دهند که اعمال روش های استبدادی خود و نقض حقوق شهروندان را در شرایط کنونی توجیه کنند. امّا تاریخ انقلاب اسلامی شهادت می‌دهد "مجاهدین خلق" مخالف رقابت‌های سیاسی مسالمت‌آمیز و قانونی بودند، نه امام(س). این "مجاهدین خلق" بودند که از صندوق رأی فرار می‌کردند و مروج شیوه اداره انقلابی کشور بودند و با وجود معرفی نامزد در انتخابات خبرگان و مجلس شورا و ریاست جمهوری دور اول، شعار می‌دادند "در مرحله کنونی انقلاب برگزاری انتخابات نمی تواند"اولویت اصلی جنبش انقلابی خلق "باشد". این "مجاهدین خلق" بودند که دست به اسلحه بردند و برای جمهوری اسلامی چاره‌ای جز مقابله به مثل نگذاشتند.16

افزون بر آن در قاموس "مجاهدین خلق " اصلاحات و اصلاح طلب(رفرمیست) به معنای سازشکاری، مخالفت با آرمان های خلق و در خدمت امپریالیسم بودن است. نشریات مجاهدین خلق گواه آن است که فرقه رجوی، مرحوم بازرگان و دکتر بهشتی و جریان خط امام سال های نخست انقلاب را با واژگان "رفرمیست"، "اصلاح طلب" و "ارتجاعی" کد گذاری و معرفی می کرد تا زمینه ترور و حذف فیزیکی آنها را ذیل عنوان "سازشکاران آمریکایی" یا "زمینه سازان حاکمیت امپریالیسم" فراهم کند. آنان که تنها خود را انقلابی می‌دانستند، از فردای 22 بهمن 57 در پی "انقلاب واقعی" بوده‌اند.

4. فرض کنیم ماهیت"مجاهدین انقلاب اسلامی ایران" با"مجاهدین خلق" یکسان است با این تفاوت که اولی معتقد به فعالیت در چارچوب قانون است؛ آیا طبق قوانین موضوعه (قانون اساسی و قانون احزاب) و نیز طبق اعلامیه 10 ماده‌ای دادستانی که با همفکری و همکاری تنگاتنگ نخست وزیری و قوه قضاییه ( شهدا رجایی، بهشتی، قدوسی) و اطلاع و موافقت رییس مجلس وقت ( آیت الله هاشمی رفسنجانی) صادر شد، می‌تواند از حقوق قانونی بهره‌مند باشد یا خیر؟ آیا اقتدارگراها با مفاد آن اطلاعیه موافق اند یا معتقدند اعلامیه‌مذکور نه برای اجرا شدن، بلکه به منظور موجه‌سازی سرکوب احزاب سیاسی مخالف صادر شد؟ آیا استصوابیون در این مورد نیز از منطق آقای مصباح پیروی می‌کنند که مدعی است سخنان و وعده های امام در پاریس، نه از روی اعتقاد، بلکه به دلیل تقیه و برای "اسکات خصم" و ساکت و قانع کردن افکار عمومی غرب مطرح شدند وگرنه امام به جمهوریت و لوازم آن اعتقاد نداشت؟17

غیر صادقانه خواندن اطلاعیه 10 ماده ای دادستانی علاوه بر نتایج سیاسی،‌آثار حقوقی گسترده ای دارد که اقتدارگراها به آن‌ها نمی‌پردازند. شاید هم بدشان نمی‌آید امام متهم درجه اول خشونت‌ورزی خوانده شود. توضیح آن که مشی مسلحانه مجاهدین خلق از 30 خرداد 60 تاکنون موجب ریخته شدن خون‌های زیادی از طرفین شده است. ادعای اقتدارگراها مبنی بر اینکه اطلاعیه دادستانی انقلاب در فروردین همان سال نه برای اجرا، که به قصد فریب منتقدان و مخالفان رهبر فقید انقلاب و در حقیقت برای سرکوب آن ها صادر شد، اولا به شهادت آقایان خسرو تهرانی و بهزاد نبوی که در تهیه و تصویب اطلاعیه مزبور نقش تعیین کننده داشتند، کذب محض است، ثانیا به رجوی بهانه می‌دهد تا اتخاذ راهبرد تروریستی خود را در پی صدور آن اطلاعیه توجیه و ادعا ‌کند که چون رژیم " جمهوری اسلامی" بین منتقد و مخالف با برانداز مسلح و تجزیه‌طلب فرق نمی‌گذاشت و ‌قصد داشت همه را سرکوب کند، ما به جای تحویل سلاح و سپس مورد هجوم واقع شدن، دست به تهاجم مسلحانه پیشگیرانه زدیم. حال آنکه موضع جمهوری اسلامی ایران از ابتدا تا کنون چنین بوده است که حتی در دوران جنگ رسماً اعلام کرد هر گروهی سلاح های انبار شده را تحویل دهد، از حقوق قانونی بهره‌مند خواهد بود . به همین دلیل فرقه رجوی متهم است که چرا از این اطلاعیه مدنی و جهان پسند حمایت نکرد و به بهانه محکوم کردن حمله مسلحانه عده ای به منزل پدر مهدی ابریشم چی، طی اعلامیه‌ای در 28 خرداد 60 اعلام کرد از این به بعد از اعضای خود و خانواده های آنان مسلحانه دفاع خواهد کرد. این رهبری سازمان است که باید جواب دهد چرا در30 خرداد اعضا و هوادران را مسلحانه به خیابان‌ها کشاند و چرا با سردادن شعار علیه دکتر بهشتی زمینه شهادت او را درهفتۀ بعد( 7 تیر ماه) ونیز شهادت رجایی(رئییس جمهور) و باهنر(نخست وزیر) را پس از چن هفته (8 شهریور همان سال) فراهم کرد؟ جالب آنکه لبه تیز حملات تروریستی مجاهدین خلق در درجه اول متوجه کسانی بود که به حقوق سیاسی مخالفان باور داشتند(بهشتی، رجایی، باهنر،قدوسی و ...)

چنانچه اقتدارگراها مدعی شوند آن اطلاعیه برای اجرا شدن صادر نشد و " مجاهدین خلق" به علت آنکه "منافق" بودند، باید سرکوب می‌شدند، نه به آن دلیل که سلاح‌انبار کرده‌بودند تا در اولین فرصت دست به قیام مسلحانه بزنند، اتهام بزرگی را متوجه جمهوری اسلامی ایران می‌کنند که به اندازه" مجاهدین خلق" در نظامی کردن فضای سیاسی کشور و خون‌های ریخته شده مقصر است، زیرا غیرمستقیم اعلام می‌کنند چه "مجاهدین خلق" سلاح‌ها را تحویل می دادند و چه نگه می داشتند، به علت " منافق" بودن سرکوب می‌شدند. حال آن که اطلاعیه 10 ماده ای دادستانی انقلاب مطلقا متعرض اعتقاد گروه‌‌های سیاسی نشد. نزد امام و شهیدان بهشتی و رجایی ملاک بهره‌برداری یک حزب از حقوق قانونی یا محروم شدن از آنها، «نفاق» نبود، "سلاح" بود. همچنان که امام علی با خوارج مادام که دست به اسلحه نبردند، نجنگید، اگر چه پاسخ اتهامات و شبهاتشان را می داد. طبق قانون اساسی و نیز مطابق قانون فعالیت احزاب (مصوب مجلس اول در سال 60) راهبرد قانونی، مسالمت‌آمیز، مدنی و علنی احزاب تأمین کننده حقوق مدنی و سیاسی آن‌ها بود.18

به همین دلیل بارها گفته‌ایم چنانچه رهبری سازمان بیش از دست یازیدن به اسلحه، به توصیه "محمدرضا سعادتی" از اعضای مهم شورای مرکزی خود از درون زندان اوین توجه می کرد، که انتخاب راهبرد مسلحانه را توسط "مجاهدین خلق" سم مهلکی ‌خواند و آن را ضربه‌ای هولناک‌تر از ضربات سال‌های 50 و 54 به سازمان ارزیابی و به همین علت فعالیت سیاسی علنی و قانونی را به آنان توصیه ی کرد، جمهوری اسلامی آماده بود حقوق سازمان را در داشتن نشریه، تشکیلات حزبی و حتی معرفی نامزد در انتخابات (با این‌‌که به قانون اساسی رأی نداده بودند) بپذیرد و اجازه رقابت سیاسی به آنان بدهد، کما این‌که همه احزاب قانونگرا از این حقوق بیش و کم بهره‌‌مند بودند. رهبری سازمان توصیه مذکور را نپذیرفت و در پی انقلاب دیگری بود.19

5. یکی دیگر از تفاوت‌های استراتژیک "مجاهدین انقلاب اسلامی ایران" با " مجاهدین خلق" آن است که هیچ گاه بینش، روش و منش اقتدارگراها را توجیه گر دست بردن به سلاح علیه جمهوری اسلامی ایران و مردم ندانسته‌‌اند. به باور آنان چنانچه فرقه رجوی نیز روحیه خود برتربینی و انحصار طلبی را ترک می‌کرد و برای کسب انحصاری قدرت سلاح انبار نمی‌کرد و رقابت آزاد سیاسی را به رسمیت می شناخت، جوانان زیادی کشته نمی‌شدند، گذار به دموکراسی با کمترین هزینه ممکن می‌شد و کشور به سوی توسعه همه جانبه و پایدار پیش می‌رفت.

از طرف دیگر "مجاهدین انقلاب اسلامی ایران" به شعور و وفاداری مردم به آرمان‌های خود ایمان دارند و معتقدند در فضای باز سیاسی و فرهنگی، ارزش‌ها و هنجارها و حتی شعائر اسلامی و انقلابی شکوفا و انحراف و التقاط اشخاص یا احزاب افشا خواهد شد. به باور آنان نظامی کردن فضا، نه فقط ناقض حقوق شهروندان است، بلکه راه را برای رشد حرکت‌های افراطی، خشن و کور فراهم می‌کند. به همین دلیل از اطلاعیه 10 ماده ای دادستانی انقلاب حمایت کرده‌ و اعضایشان نقش تعیین کننده در تدوین و تصویب آن داشته اند. آنان همچنین نابودی و حذف بنیادگرایی و بنیادگرایان را نه در ایران و نه در سطح منطقه ممکن نمی دانند، بلکه معتقدند می توان و باید طالبانیسم سنی و شیعی را مهار و همه احزاب را به فعالیت در چارچوب قانون مجبور کرد تا صلح و همزیستی مسالمت آمیز حرف اول را در سطح ملی و منطقه ای بزند. اصلاحات از منظر ما پروژه تغییر رفتاراست، چه در مورد اقتدارگراها، چه در بارۀ گروه‌های اپوزیسیون و چه در سطح قدرت‌های بزرگ. به باور آنان مشی اصلاحی قادر به تأمین فضایی است که همه تشویق یا مجبور به فعالیت در چارچوب قوانین (داخلی یا بین‌المللی) و رعایت حقوق " دیگران" شوند و زمینه‌های جنگ طلبی و خشونت‌ورزی از بین برود یا کاهش یابد.

جمع بندی

توضیحات فوق تشابه فراوان بینش، روش و منش "اقتدارگراها"را با"مجاهدین خلق" نشان و توضیح می‌دهد چرا چهره ای که فرقه رجوی از اسلام، انقلاب، جمهوری اسلامی، قانون اساسی، ولایت فقیه و رهبری فقید انقلاب ترسیم می‌کند، مشابه دیدگاه استصوابیون است. هم فرقه رجوی و هم اقتدارگراها آقای مصباح یزدی را مفسر واقعی اسلام،‌جمهوری اسلامی،‌قانون اساسی و ولایت فقیه می‌خوانند و راهبرد «النصر بالرعب» یا "حکومت براساس ترس" را که شعار بنی‌امیه و بنی‌عباس بود، به نام اسلام و انقلاب توجیه می‌کنند؟20 هر دو مخالف مشی اصلاحی و خاتمی‌اند21 و مدعی‌اند امام در پاریس به مردم ایران وعده‌های کذب دربارة "جمهوریت" و "دموکراسی" و "آزادی‌های سیاسی" داد. حکومت مطلوب هر دو (حکومت اسلامی اقتدارگراها و جامعه بی‌طبقه توحیدی مجاهدین خلق) هیچ نسبتی با دموکراسی، حقوق بشر، حاکمیت قانون،‌‌آزادی‌های مدنی و سیاسی از جمله انتخابات آزاد و برابری شهروندان ندارد. در یک کلام هر دو جریان در اندیشه و عمل استبدادطلبند و می‌کوشند آن را به نام اسلام و انقلاب توجیه ‌کنند. حال آنکه به باور مجاهدین انقلاب تفسیر دموکراتیک از مواضع امام(س)، انقلاب، نظام، قانون اساسی و خواست مردم به واقعیت نزدیک تر وتنها راه گذار به مردم سالاری است.22



پانوشت‌ها

1. هر زمان که شبیه سازی دو پدیده نامتجانس "مجاهدین انقلاب" و "مجاهدین خلق" در دستور کار اقتدارگراها قرار می‌گیرد، باید به نیازی توجه کرد که طرح چنین اتهامی را لازم می‌کند. در حقیقت پس از رحلت امام، اقتدارگراها برای فرار از این پرسش که چرا با همه مخالفت‌های ظاهری با «مجاهدین خلق»، در بسیاری زمینه ها مانند «فرقه‌ رجوی» فکر و عمل می‌کنند و به نقض حقوق شهروندان می‌پردازند، مجاهدین خلق نمایاندن مجاهدین انقلاب اسلامی را مطرح ‌کرده‌اند.

البته کوتاهی ما در تبیین ایدئولوژی و استراتژی خشونت‌پرور و ساختار تشکیلاتی استبدادی مجاهدین خلق و تشابه آنها با دیدگاه‌ها و عملکرد انسدادی و خشن اقتدارگراها و نیز تحلیل و مواضع یکسان هر دو درباره مشی رهبر فقید انقلاب، ماهیت جمهوری اسلامی و حوادث سال‌های اول پیروزی، به نوبه خود توهم پراکنی اصولگراها را درباره خط امام، انقلاب، جمهوری اسلامی، قانون اساسی، ولایت فقیه و... تسهیل کرده است. اگر اصلاح‌طلبان بینش، منش و روش غیردموکراتیک مجاهدین خلق را تبیین و در معرض دید همگان قرار می‌دادند، نسل جوان با سهو‌لت بیشتری درمی‌یافت که کدام جناح سیاسی شباهت رفتاری و گفتاری به مجاهدین خلق دارد:اصلاح طلبان یا اقتدارگرایان؟

با وجود قصور فوق و با این که اقتدارگراها پروژه برچیدن سفره تسامح و تساهل اصلاحات و براندازی اصلاح طلبان به هرروش و قیمت را در سال84 به بار نشانده و حکومت یکدستی را مستقرکرده‌اند، نتوانسته‌اند پاسخگوی مشکلات میهن و مردم باشند، انسجام خود را حفظ کنند و گفتمان اصلاحات و نیز جریان اصلاح‌طلب را در جامعه به حاشیه برانند. به همین دلیل در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم، علاوه بر دلیل استراتژیک سابق‌الذکر، برای تحت‌الشعاع قرار دادن بی‌کفایتی در اداره کشور و نیز حفظ انسجام خود، اتهامات سابق را با وسعت بیشتری متوجه رقیب کرده‌اند تا آنان را در موضع انفعال قرار دهند و خود ازموضع اتهام خارج شوند.

به هر رو برای روشن شدن تفاوت " مجاهدین انقلاب اسلامی " با" مجاهدین خلق" لازم است ایدئولوژی، راهبرد و مناسبات تشکیلاتی این دو سازمان و بویژه رویکردشان را به" اسلام" و "انقلاب" و در نتیجه نقش مردم در عرصه تعیین سرنوشت، تبیین و آنها را با یکدیگر مقایسه کرد . در آن صورت معلوم می‌شود اشتراک لفظی دو واژه "مجاهد" هر قدر توهم زا باشد، پسوند" انقلاب اسلامی" به اندازه کافی تمایز آن‌ها را آشکار می‌سازد.

2. توجه به این نکته بسیار مهم لازم است که "مجاهدین خلق" فقط با "راهبرد پارلمانتاریستی" مخالف نبودند. آنان اساساً رژیم پارلمانی و چند حزبی را غربی می‌‌دانستند. به همین دلیل هرگز روی خوش به آن نشان نداده‌اند. انتقاد مجاهدین خلق به رژیم شاه در ظاهر آن بود که چرا "انتخابات آزاد" برگزارنمی کنند، بلکه معتقد بودند حتی اگر "انتخابات آزاد" برگزار شود، راه به جایی نخواهد برد. در جمهوری اسلامی نیز همین منطق را دنبال می‌کنند. به همین علت همواره در پی سرنگونی خشونت‌بار رژیم سیاسی اند، نه برگزاری انتخابات آزاد. در فرصت مناسب درباره ارتباط و تأثیر متقابل "شیوه و راهبرد مبارزه"، "ساختار و ویژگی‌های تشکیلاتی" و "نظام مطلوب سیاسی" توضیح خواهم داد.

3. از دید "مجاهدین خلق"، روحانیت نه تنها «سخنگوی اسلام» نیست، بلکه نقش بارزی در گسترش و تعمیق انحراف از «اسلام راستین» ایفا کرده است. همین نگاه توجیه‌گر حذف روحانیت است و امکان تفاسیر بی‌ضابطه و من درآوردی از اسلام را برای سازمان فراهم می کند. به نظر مجاهدین انقلاب، روحانیت درخت آفت‌زده است که به قول شهید مطهری اصل آن خوب و ضروری و وضع آن بد است. اصلاح این نهاد به اصلاح کشور و وضع مردم منجر می‌شود و تلاش برای حذف آنان، هم ناممکن است و هم مضر.

4. در "قلعه رجوی" در عراق رابطه "خدایگان – بنده" تجسم یافت و حقوق اعضا/مردم به محاق رفت. "ابریشم چی" نیز گفت خدا را در آسمان و دور از دسترس ولی رجوی در زمین و در دسترس اعضا/ مردم است. کیش قدرت که در نهایت رهبر را به جای خدا می‌نشاند، همان نسبت خدا را با انسان‌ها تعریف می‌کند. قدرت مطلق رهبر برای حقوق مردم و آزادی اندیشه و بیان ومطبوعات واحزاب و انتخابات جا باقی نمی گذارد.

جالب آنکه اقتدارگراها نیز می‌کوشند با تحقق کامل " نظارت استصوابی" همان راه را دنبال و "جمهوری اسلامی" را به "حکومت اسلامی" تبدیل کنند تا قدرت حکومت مطلق و سرکوب حقوق و آزادی های مشروع و قانونی شهروندان و به ویژه "انتخابات آزاد" توجیه "اسلامی"، "انقلابی" و "ولایی" بیابد. استصوابیون نیز همچون فرقه رجوی مخالفت خود را با دموکراسی، حقوق بشر و انتخابات آزاد به عنوان"پدیده های غربی"و به نام دفاع از "اسلام" و "انقلاب" و در تداوم راه بنیانگذاران توجیه می‌کنند. هدف هر دو گروه خشن و نظامی کردن فضای کشور و تشدید و تعمیق شکاف های گوناگون است تا چالش اصلی که چالش مناسبات استبدادی و دموکراتیک و درباره حقوق شهروندان است، فراموش شود.

به باور مجاهدین انقلاب،‌ تنها راه نجات کشور و توسعه همه جانبه، استقرار مردم سالاری، رعایت حقوق شهروندان و برپایی انتخابات آزاد است که در آن "رأی شهروندان" تعیین کننده مدیریت کشور است نه "اراده انقلابیون" یا "خواست رهبر".

5. تجربه بشر بیانگر آن است که هر زمان حاکمان برسبک زندگی واحد تأکید کرده اند، سطح زندگی آنان بیشترین فاصله را با توده محروم پیدا کرده است.

6. بنیانگذاران «مجاهدین خلق» که مسلمان و شیعه بودند، درباره عصمت و علم لدنی ائمه سخنی نگفتند و به مسأله امام عصر نیز نپرداختند. با وجود این در عراق، رجوی به مقام عصمت نایل آمده و نقش «امام زمان» را ایفا می‌کند. به همین دلیل برایش زیارت‌نامه تهیه کرده‌اند؛ با "السلام علیک یا مسعود" خطابش می‌کنند و او را شفیع خود نزد خالق می‌خوانند! او که خود بیش از دیگران این مقام را باور کرده است همسر خود را «سیده النساء العالمین» خواند تا از حضرت زهرا بالاتر رود و خود او نیز از امیرالمومنین (ع).

7. در سال‌های 57 تا 60 نیز اقتدارگراها استفاده از حقوق قانونی احزاب مخالف را برنمی‌تابیدند و محدودیت‌هایی را علیه آن‌ها اعمال می‌کردند. آنان در پی تبدیل "مخالف" به "معاند" بودند تا زودتر از شر این احزاب راحت شوند. به همین دلیل "سعادتی" را که معتقد به مشی سیاسی و مخالف دست بردن سازمان به اسلحه بود،‌ پس از محاکمه اعدام کردند. در آن سال‌ها "حاشیه" خط امام خواهان برخورد قهری با امثال "مجاهدین خلق" بود حال آنکه رهبری سازمان در پی جمع‌آوری اسلحه، نظامی کردن فضا و آغاز مبارزه مسلحانه علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی بودند.

8. برای آشنایی با دیدگاه اقتدارگراها دربارة لزوم تغییر "جمهوری اسلامی" و "توجیه شدن وسیله توسط هدف" نظریات آقای مصباح یزدی بسیار گویاست. "توجه به مقتضیات زمان و مکان و بکارگیری عنصر مصلحت از مزایای حکومت ولایی است. وقتی احراز شود که در شرایط خاصی حکم شرعی امکان اجرا ندارد و عملی کردن آن محتاج تمهید مقدماتی است، برای وصول به مطلوب، مصلحت‌ سنجی می‌شود و هر وسیله‌ای که تقرب به هدف را باعث شود به کار گرفته می‌شود، حتی اگر آن وسیله در شرایط عادی مردود و ناسازگار با شرع تلقی شده باشد.

اگر چنین تشخیصی داده شد که مردم‌سالاری و جمهوریت که منافی فقیه‌سالاری و حکومت ولایی است فعلاً مصلحت دارد و مردم را به سمت اسلام سوق می‌دهد، موقتاً امضا می‌شود.‌ واضح است که جمهوری اسلامی به عنوان حکم مصلحتی تا زمانی که شرایط عمومی مهیای حکومت ولایی شود، ادامه خواهد یافت و آن گاه

کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 14:08

گزارشی از جلسه ائتلاف اصلاح طلبان برای بقای ائتلاف در انتخابات ریاست جمهوری
جلسه مشترک روسای استانی ، اعضای شورای سیاست گذاری، اعضای کمیته تبلیغات و شورای مرکزی ستاد ائتلاف اصلاح‌طلبان برگزار شد. عبدالله ناصری، سخنگوی ستاد ائتلاف اصلاح طلبان، با اعلام این خبر در گفت وگو با ایسنا اظهار داشت:« در این جلسه روسای ستادهای استانی با بررسی وضعیت انتخابات جمع بندی های خود را ارائه دادند و آنچه مورد تاکید قرارگرفت ائتلاف گسترده به عنوان یک تجربه موفق در میان اصلاح طلبان بود.» جلسه مشترک روسای استانی ، اعضای شورای سیاست گذاری، اعضای کمیته تبلیغات و شورای مرکزی ستاد ائتلاف اصلاح‌طلبان برگزار شد.
عبدالله ناصری، سخنگوی ستاد ائتلاف اصلاح طلبان، با اعلام این خبر در گفت وگو با ایسنا اظهار داشت:« در این جلسه روسای ستادهای استانی با بررسی وضعیت انتخابات جمع بندی های خود را ارائه دادند و آنچه مورد تاکید قرارگرفت ائتلاف گسترده به عنوان یک تجربه موفق در میان اصلاح طلبان بود.»
وی افزود:« در این جلسه تاکید همگان بر حفظ ائتلاف بود و اینکه ستاد ها هسته های اولیه‌ی خود را در سراسر کشور داشته باشند و کماکان با همین ساختار خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آینده آماده کنند.»
ناصری در توضیح محتوی مباحث مطرح شده در این باره در جلسه ستاد اصلاح‌طلبان، افزود:« دوستان در ستاد های استانی اشاره داشتند به اینکه برای ریاست جمهوری باید به طور جدی در قالب یک ائتلاف وارد شد، چرا که اوضاع بسیار حساس و خصوصا آثار و تبعات مشکلات اقتصادی در شهرستان ها و استانهای کشور محسوس است و فردی باید بیاید که بتواند مورد اجماع عمومی واقع شده و قابلیت برون رفت از مشکلات را داشته باشد و مشخصا تمام روسای استانی اعضای ستاد و دبیران کل احزاب بر این نکته تاکید داشتند که نخبگان و بزرگان اصلاح طلبان آقای خاتمی را برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری متقاعد کنند.»
ناصری ادامه داد:« آنچه مجدد مورد تاکید قرار گرفت خوشحالی عمومی روسای ستادهای استانی بود از اینکه علی رغم محدویت‌ها، مجلسی شکل گرفت که برای جناح مقابل قابل پیش بینی نبود.»
وی ادامه داد:« همچنین گزارش مبسوطی از وضعیت رخ داده در شهر ایوان در استان ایلام ارائه شد و اظهار تاسف عمومی و تقبیح عملکرد مسوولین بر این سر حادثه مورد تاکید قرار گرفت.»
سخنگوی ستاد ائتلاف اصلاح طلبان درخاتمه گفت:« در نشست روز گذشته اصلاح طلبان در تهران ضمن تقبیح این حادثه، از مسوولین وزرات کشور ، نیروهای مسلح ، شورای عالی امنیت ملی و شخص رییس جمهور خواسته شد که موضوع را پیگیری کرده و مسببین این حادثه را محاکمه کنند.»

کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 14:13

احمد مسجد جامعی:
موسوی مانند خاتمی علائق فرهنگی و هنری دارند
قلم - موسوی نیز مانند خاتمی علائق فرهنگی و هنری دارند و طبعا در این حوزه تجربیات گذشته شان راه‌های آینده‌شان را روش می کند
احمد مسجد جامعی گفت: آقای مهندس موسوی نیز مانند آقای خاتمی علائق فرهنگی و هنری دارند و طبعا در این حوزه تجربیات گذشته شان راه‌های آینده‌شان را روشن می‌کند.
به گزارش خبرنگار قلم نیوز، این عضو شورای شهر تهران در گفت‌وگو با خبرنگاران اظهار داشت: در شرایط فعلی آنچه که آقای خاتمی به عنوان اصلاح طلبی مطرح می‌کند به عنوان راه حلی اساسی برای نظام است و از حد یک شعار سیاسی خارج شده؛ بلکه فضای عمومی را به خود اختصاص داده و گروه کثیری از علاقه‌مندان به بهبود وضعیت فعلی را در بر می‌گیرد و طبعا با کسانی که شعارهایشان تطابق بیشتری با آقای خاتمی داشته باشد نزدیک‌تر خواهند بود، تشخیص آن نیز چندان دشوار نیست چون آقای خاتمی در این حوزه تقریبا نظراتش را صریح بیان کرده و صراحتی که ایشان داشته است راه را برای علاقه‌مندان به ایشان روشن خواهد کرد.
وی گفت: آقای مهندس موسوی از حوزه فرهنگ و هنر هستند و این را بسیار مبارک می‌دانم؛ چرا که چهره‌هایی که به عواطف و علائق انسانی و نظام اخلاقی و ارزش‌های فرهنگی این جامعه اعتنا دارد، آن را لمس می‌کنند، درک می‌کنند و با آن زیسته‌اند طبعا برای وضعیت آینده، بهتر و تاثیرگذارتر خواهند بود.
وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در تحلیل فضای انتخابات پس از انصراف آقای خاتمی گفت: آقای خاتمی با نگاهی اخلاقی وضعیتی را پیش آوردند و در این چارچوب هم دیدگاه‌ها و نظرات خود را گفته‌اند. تحلیل ایشان را نسبت به شرایط و امیدهایی که نسبت به آینده دارند و چشم اندازی که ترسیم می‌کنند، می‌پذیریم و آن را به عنوان راهکار تلقی می‌کنم.
مسجد جامعی گفت: متاسفانه در شرایط فعلی مقداری فرهنگ عمومی و اعتماد در صورت‌های مختلف آن در جامعه ما آسیب دیده است و توجه به اخلاق و ادب در سطوح و شرایط مختلف می‌تواند این اعتماد را باز گرداند و شرایط گفت و گو را در جامعه فراهم کند و تضادها را کاهش بدهد و طبقه‌بندی‌ها را کم کند. منیت‌ها و مطلق کردن مسائل و ندیده گرفتن آنها به سطوح مختلف اخلاق جامعه آسیب زده است.
وی گفت: جامعه ما با سابقه و فرهنگ است و ظرفیت گفت و گو و استفاده و بهره‌برداری از امکانات گروه‌های مختلف را داریم. تنوعی که در ایران وجود دارد و محدودیت های مختلفی که شکل گرفته به عنوان فرصت است و تهدید نیست. نباید از موضع تهدید با آنها برخورد کرد و باید توجه کنیم که با استفاده از همه این ظرفیت‌هاست که می‌توانیم ایران بهتری داشته باشیم و از سرمایه موجود دفاع کنیم. این مهم‌ترین نکاتی است که باید به آن توجه کنیم و تا به انسجام در سطح ملی برسیم و از همه ظرفیت‌ها بهره بگیریم و رفتاری اخلاقی را مبنای مناسبات خود قرار دهیم و بتوانیم فضا و جامعه‌مان را پر طراوت کنیم.

کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 14:15

*نامه مهندس موسوی به سیدمحمد خاتمی*
اینجانب چون شما راه درست را اصلاحات همراه بازگشت به اصول می‌دانم
قلم - مهندس میرحسین موسوی در نامه‌ای به سید محمد خاتمی، بر ادامه راه اصلاح‌طلبی تاکید کرد.

به گزارش پایگاه خبری قلم، متن کامل پیام مهندس موسوی به سیدمحمد خاتمی به این شرح است:

"بسم الله الرحمن الرحیم

برادر عزیز جناب حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی

با سلام، پیام دلسوزانه شما را مطالعه کردم و از اظهار لطفی که به این فرزند کوچک مردم و دوست قدیمی خود نموده بودید، منفعل شدم. برای سال‌ها به عنوان یک شهروند از این‌که شخصیت عزیزی چون شما ریاست این جمهوری را بر عهده گرفته است، لذت می‌بردم و به آن افتخار می‌کردم؛ زمانی که نسل نوخاسته تلالو آرمان‌های خود را در آن چهره ملاقات می‌کرد و به هیجان می‌آمد، به همراه آنان خود را جوان می‌دیدم. این احساس همچنان که هنوز با آنان باقیمانده است، با اینجانب نیز هست و ذخیره‌ای است برای اسلام و انقلاب و سعادتی که مردم ما به راستی مستحق آنند.

بسیار تاسف خورده‌ام که مخالفان چگونه می‌توانند نقشی را که در بزنگاهی خطیر از انقلاب اسلامی برای اصلاح‌طلبی بر عهده گرفتید، نبینند و یا موافقان با امید افزایش مطالبات از تاکید بر دست‌آوردهای بزرگی که داشته‌اید چشم‌پوشی کنند، تا جایی که فضا برای غفلت از آنها باز شود؛ غفلت نه فقط از کامیابی‌های دوران‌سازی که درکشان به مرور زمان و یا نگاه‌های عمیق نیاز دارد که حتی حقیقت روشنی چون نقش دولت شما در انشای پیشرفت‌های به‌دست آمده در زمینه انرژی هسته‌ای و یا ارتقای موقعیت جهانی نظام وکشور.

خود می‌دانید که اینجانب چون شما، راه درست را اصلاحات همراه بازگشت به اصول، و نیز پیرایش و نوزایی در این مسیر تلقی می‌کنم و اگر مختصات زمانه ایجاب نمی‌کرد، برای تداوم این طریق کسی را مناسب‌تر از پایه‌گذار آن نمی‌دانستم. همچنین و همان‌گونه که در ملاقات حضوری عرض کردم دقت و صحت برآوردی که از این مختصات دارم را برگشت‌ناپذیر نمی‌بینم و اگر فارغ از رودربایستی‌هایی که تاریخ بر ما نخواهد بخشید و ملاحظاتی که در مقایسه با منافع ملی جا دارد نادیده گرفته شوند، رای دوستان و غالب بر همه، نظر شما این ارزیابی مرا تایید نکند، بر آن اصرار نمی‌کنم. همچنین فرصت و فسحت مجال را برای اتخاذ بهترین تصمیم و وصول به وحدتی که نیروهای همفکر و همسنگر بدون تردید به آن می‌رسند، هنوز گسترده می‌دانم و تاخیر خود یا شما یا هریک از دیگر دوستان را در خروج از صحنه، مفید به شورانگیزتر شدن فضای انتخابات می‌شناسم.

در عین حال اگر تصمیم شما قطعی است، انتظار تمامی مردم ایران و در میانشان اینجانب از تعهد اسلامی و انقلابی که در آن جان عزیز، سراغ گرفته‌ایم، این است که نقش شما در تحقق آرمان‌هایی که پیشارو داریم همچنان ادامه یابد. به ویژه برای توسعه جامعه مدنی که دغدغه عصری نیروهای فهیم و دلسوز کشور است، نیاز به سرمایه‌گذاری‌های جدی چون تلاش و تکاپوی مشخص شماست.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
میر حسین موسوی"

کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 14:56

اسلامی که نتواند با تحولات روز روبرو شود اسلام ناب نیست اسلام آن گاه یک اسلام ناب است که بتواند با تحولات جهان امروز روبرو شود و از امتیازات آن استفاده کند. وبا استفاده از نقاط قوت دینی و ملی در آن تاثیر بگذارد///همه ما لمس می کنیم وضعیتی که در آن قرار داریم، وضعیت خوبی نیست؛ جهت گیری های نامناسب درسیاست، فرهنگ، اقتصاد، و قانون شکنی و شکستن ساختارهای تصمیم گیری، اگر ادامه دار باشد، مصالح دینی و مصالح ملی در خطر خواهد بود///من اعتقاد به آزادی کانال های تلویزیونی دارم، البته با نظارتی که مشکلات سیاسی یا اخلاقی به بار نیاورد، به باور من این امر یک ضرورت و نیاز توسعه کشور است و این موضوع نه عقیده کنونی، بلکه باور دیرینه من بوده که در سال 68 در مجلس بازبینی قانون اساسی به طور رسمی آن را اعلام کردم.
رویکردی که به دنبال ایجاد سدی بزرگ در مقابل سیل تغییرات است، منجر به بسته شدن روزنامه ها و رسانه ها، از بین بردن آزادی ها و قطع کردن نقش مردم در حاکمیت ملی و دینی خود خواهد شد. به گزارش "کلمه" میرحسین موسوی که در دیدار با جمعی از روزنامه نگاران سابق روزنامه جمهوری اسلامی در سال های نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کارکنان نهاد نخست وزیری و اعضای حزب جمهوری اسلامی در موسسه دین و اقتصاد سخن می گفت با بیان این مطلب و تبریک عید نوروز به حاضرین و ملت ایران به بررسی اهمیت تغییرات جهان در سرنوشت کشور پرداخت و گفت: بخشی از این تغییرات مربوط به منافع ملی، بخشی ناشی از فرآیندهای جهانی شدن و بخشی دیگر ناشی از قدرت یافتن فضای مجازی از جمله اینترنت و ماهواره هاست.


کاندیدای دهمین انتخابات ریاست جمهوری با تحلیل واکنش های مختلف در برابر تحولات جهانی افزود: عده ای تسلیم هر نوع تحولی می شوند و عده ای دیگر تلاش می کنند سدی نفوذ ناپذیر در مقابل سیل تغییرات و دگر گونی ها بسازند و برای توقف آن ها تلاش می کنند، اما در رویکرد سوم تغییرات به رسمیت شناخته شده و برای مدیریت آن ها با استفاده از مزیت های نسبی کشورمان تلاش می شود.
وی ادامه داد: باید واقع بین باشیم و پس از دست یابی به فهمی درست از واقعیت های پیش روی کشور، تلاش کنیم با توجه به امتیازات نسبی، توانمندهای کشور، فرهنگ غنی اسلامی و گذشته بسیار عمیق خود، تغییرات را به نفع مصالح ملی کشور مدیریت کنیم.

وی با اشاره به نتایج متفاوت این سه رویکرد، اظهارکرد: رویکرد دوم، خوشبین است که می توان جلوی سیل تغییرات را سد کرد و با ایجاد سدی بزرگ، تغییرات را در پشت آن کنترل و به این ترتیب کشور، نظام و ارزش ها را حفظ کرد، اما این رویکرد نمی تواند نتیجه دراز مدتی برای کشور ما داشته باشد؛ چرا که تغییرات را به اندازه ای در پشت یک سد بسیار بلند جمع می کند که این سد شکسته شده و به دنبال آن ضایعه ای به بزرگی تخریب های ناشی از جاری شدن سیل تغییرات انباشته شده در پشت آن سد برای کشور به بار خواهد آورد.

قبول تغییرات به عنوان یک واقعیت تنها راه حل باقی مانده برای کشور است


موسوی در ادامه توضیح داد: رویکردی که به دنبال ایجاد سد بزرگ در مقابل سیل تغییرات است، منجر به بسته شدن روزنامه ها و رسانه ها، از بین بردن آزادی ها و قطع کردن نقش مردم در حاکمیت ملی و دینی خود خواهد شد.

وی افزود: در رویکرد منفعلانه یعنی رویکرد اول نیز باید تسلیم هرنوع اتفاقی شد که در جهان رخ می دهد، نتیجه این رویکرد آمریکایی شدن جامعه ما و تسلیم در مقابل پروژه های «جهانی کردن» و نه «جهانی شدن» است.

میرحسین موسوی نتیجه گرفت: رویکرد سوم یعنی قبول تغییرات که به عنوان واقعیت پیش روی کشور و مدیریت آن هاست، تنها راه حل واقعی باقی مانده برای اداره کشور است.

وی با اشاره به این که در رویکرد واقع بینانه ارزش ها حفظ می شود، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و استقرار عدالت را از اهداف انقلاب اسلامی خواند و تأکید کرد: در این رویکرد همه این اهداف را حفظ می کنیم، فرهنگ مان را حفظ می کنیم و از آزادی و باز کردن فضا نمی ترسیم، بلکه در مقابل تغییرات پیش روی جامعه ظرفیت سازی می کنیم و در این صورت بی تردید تغییرات را تبدیل به فرصت خواهیم کرد.

میرحسین در ادامه به تحلیل آثار سیاسی داخلی و خارجی متفاوت این دو رویکرد پرداخت و توضیح داد: در رویکرد ایجاد مانع در مقابل تغییرات نوعی ترس همگانی را گسترش میدهیم و بدلیل این ترس نمی توانیم با جهان ارتباط منطقی برقرار کنیم، سیاست داخلی و خارجی ما دچار مشکل می شود، وضعیتی انفعالی پیدا می کند، اما در رویکرد واقع بینانه ما با اندیشه «مدیریت تغییرات» مواجه هستیم؛ بی آن که ارزش ها و منافع خود را فراموش کنیم، تلاش می کنیم با نگاهی شجاعانه و پر از خلاقیت و جسارت با تغییرات روبه رو بشویم.

نخست وزیر دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی خاطر نشان کرد: انقلاب اسلامی نشان داد که می توان چنین نگاهی داشت؛ بر آن دسته از هنجارهای بین المللی که ممکن است بر ضد منافع ملی ما عمل کنند، غلبه کرد؛ به عنوان یک کشور به روز با برخورداری از جامعه ای نو و مدرن در جهان ظاهر شد و از این طریق ارزش های خود را به جهان عرضه کرد و به سامان دادن ارزش های جهانی متناسب با ارزش های عمومی و دینی خود پرداخت.

کاندیدای دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران با بیان اینکه انتخاب در میان این سه رویکرد، بزرگترین مساله پیش روی نظام ماست، گفت: اسلام آن گاه یک اسلام ناب است که بتواند با تحولات جهان امروز روبرو شود و از امتیازات آن استفاده کند. وبا استفاده از نقاط قوت دینی و ملی در آن تاثیر بگذارد .

موسوی افزود: اسلامی که شرایط زمان را درک نکند، اسلام تحجری و اسلامی که به منافع مردم پاسخ نمی دهد، طبیعی است جز ابزاری برای عقب ماندگی، استثمار، استحمار و باز هم زنده کردن نفوذ بیگانگان نخواهد بود و چنین اسلامی هرگز نمی تواند در دنیا اثرگذار باشد؛ بلکه به تدریج ما را فرسوده خواهد کرد و ابزارهای تأثیرگذاری را از ما خواهد گرفت.

طرح اسلام ناب از سوی امام به گونه ای است که گویی ایشان خطری در فهم از اسلام حس می کردند

میرحسین یادآور شد: باید توجه کنیم که توضیحات حضرت امام درباره اصطلاح اسلام ناب مربوط به دوسال آخر عمر مبارک ایشان است، طرح مکرر ویژگی های اسلام ناب در این دوران به گونه ای است که گویی ایشان زمینه خطر و انحرافی جدی در نوع فهم از اسلام را بسیار جدی می‌دیدند .

وی تصریح کرد: من با این تلقی مفهوم «اسلام ناب محمدی» را مطرح کردم و معتقدم هنوز زمینه های این نوع نگاه چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی و همچنین سیاست های اقتصادی و فرهنگی باقی ست؛ در میان مردم و مسولان چنین نگاهی ریشه دار است و چنین نیست که این نگاه به اسلام به کلی از میان رفته باشد، اما باید قدری درباره این فهم از اسلام اجماع کنیم و این نگاه نو را که خیر و برکات زیادی برای کشور ما به دنبال داشته است، در ابعاد مختلف داخلی و خارجی احیاء کینم وبا نگاهی که رهبر فرزانه انقلاب به مسائل فرهنگی دارند مشکلی برای انتخاب این رویکرد وجود ندارد .

رئیس فرهنگستان هنر در ادامه به طرح برخی از مسائل جوانان پرداخت و گفت: نسل جدید با مسائل بسیار جدیدی همچون اشتغال، ازدواج، فرهنگ های نو و مسائلی از این دست روبروست که برای رفع هیچ یک از آن ها، راه حل های روشنی ارائه نمی شود.

میرحسین موسوی با تأکید بر این که راه حل برخی از مشکلات فرهنگی جوانان با انتخاب رویکرد واقع بینانه در مقابل تغییرات و تحولات جهانی است گفت: اگر رویکرد قبول تغییرات در جهان را بپذیریم و مدیریت تغییرات را براساس توانایی ملی و دینی خود پی گیریم، می توانیم به پرسش های نسل سوم هم پاسخ دهیم، اما اگر همان رویکرد نخست را در سد کردن، بستن و تنگ کردن فضا در پیش بگیریم، باید شاهد از دست رفتن جوانان و بیگانگی آنها با نظام باشیم.

به گزارش خبرنگارکلمه کاندیدای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران ، با گرامی داشت یاد یاران بزرگ انقلاب چون شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و دیگر شهدای انقلاب اسلامی گفت: همواره برای من این پرسش مطرح است که از راه شهیدان چه چیزی برای ما باقی مانده است؟ و این انگیزه که برخی از دوستان بعد از 30 سال، آن هم در یک روز تعطیل دور هم جمع می شوند نشان می دهد که سرمایه های مشترک عظیم و ارزشمندی میان آن ها وجود دارد. وهنوز راه شهیدان میتواند انگیزشی برای جمع شدن باشد .

وی افزود: در مواجهه با سختی ها و دشواری ها و بیراهه رفتن ها، واقع بینی و نگاه درست به آن چه که پیش روی داریم به ما می آموزد که باید نگاهی امیدوارانه نسبت به آینده نیز داشته باشیم؛ امیدی که برگرفته از دستآوردهایی است که هنوز با ماست.

میرحسین تصریح کرد: این دستاوردها همان صلح، صفا، ایمان و اعتقاد به اسلام و حاکمیت ارزشهای دینی و ارزشهای ملی در جامعه ماست.

وی با اشاره به این که این آثار دستآوردها و دگرگونی هایی که انقلاب اسلامی مردم ایران در کشور و در دنیا ایجاد کرد، ادامه دارد، گفت: در این جمع کسانی هستند که می دانند وخود لمس کرده اند که چه فضای مخوف و غیر انسانی را در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی پشت سر گذاشتیم، گر چه ممکن است نتوانسته باشیم تمام ویژگی های فضای پاکی را که در سال های دوران اولیه انقلاب حاکم بود تا کنون حفظ کنیم.

کسی که مسوولیت حضور در انتخابات را می پذیرد به این معناست که خود را برای هر اتفاقی آماده کرده

وی با اشاره به این که تحولات و دگرگونی های پیآمد انقلاب اسلامی انطباقی میان فضای کشورمان با فضای رایج در دنیا ایجاد کرد، گفت: بسیاری از این تحولات برگشت ناپذیر است؛ از جمله آن ، فضاهای آزاد و بازی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور ما ایجاد و منجر به توسعه این فضا در جهان اسلام شد.
کاندیدای دهمین دوره انخابات ریاست جمهوری در پاسخ به اظهار نگرانی یکی دیگر از حاضران درباره ممنوعیت هایی که وی درباره چاپ پوستر توسط ستاد وضع کرده است، گفت: ما دو راه حل در پیش روی خود داشتیم، یا می بایست از سرمایه های چند ده میلیاردتومانی در ستاد استفاده کنیم و وامدار، یا حداقل شرمنده مجموعه هایی شویم که هزینه می کنند و آلودگی هایی را می پذیرفتیم که در این رویه های تبلیغاتی خطر آن وجود دارد و یا در راه حل دیگر بر انگیزش های مردمی که اعتباری به مراتب والاتر دارند تکیه می کردیم که البته ستاد باید در این زمینه بیشتر فعال باشد.وی افزود: در این رویکرد، تبلیغات برای بنده نیست، تبلیغات برای ایجاد یک تغییر است.

میرحسین با اشاره به شعاری که ستاد انتخاباتی وی با عنوان «هر شهروند یک ستاد» برگزیده است، گفت: همه کسانی که دوست دارند در جهت این تغییر حرکتی کنند، با ابتکار خود می توانند بی آنکه منتظر ستاد باشند در گرداگرد خود زمینه ای برای این تغییر ایجاد کنند .

وی با اشاره به این مضمون یکی از جملات بیانیه اعلام کاندیداتوری خود که «متن دست نویس پشت شیشه مغازه ای اثرش از یک پلاکارد بیشتر است»، گفت: می توان این تمثیل را در عمل عمق بخشید و توسعه داد و از ابداعات و ابتکارات همه کسانی استفاده کرد که در این زمینه برای فعالیت انگیزه دارند.

میرحسین در پاسخ به اظهار نگرانی یکی از حاضران درباره آغاز تخریب های مخالفان وی تأکید کرد: آن گاه که فردی مسوولیت حضور در صحنه انتخابات را می پذیرد به این معناست که خود را برای هر اتفاقی آماده کرده است.

توقف در وضعیت کنونی مصالح ملی و دینی را به خطر می اندازد

وی با هشدار نسبت به پیامد های توقف در وضعیت کنونی گفت: همه ما لمس می کنیم وضعیتی که در آن قرار داریم، وضعیت خوبی نیست؛ جهت گیری های نامناسب درسیاست، فرهنگ، اقتصاد، و قانون شکنی و شکستن ساختارهای تصمیم گیری، اگر ادامه دار باشد، مصالح دینی و مصالح ملی در خطر خواهد بود .
کاندیدای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، با اشاره به گفتمان خود گفت: بر این باورم که اهداف اصلاحات از میان همه اقشار بویژه قشرهای مستضعف باید بجوشد و با اعتقاد این اقشار و حمایت آ نها می تواند اصلاحات تداوم داشته باشد طبیعی است که فکر کنیم این اصلاحات با عقاید دینی مردم و اصول بنیادی انقلاب ساز گار خواهد بود و یا به عبارتی دیگر مقابل این اصول نخواهد بود.

اصلاح طلب ترین قشر ها قشر های مستضعف هستند

میرحسین درباره معنای اصلاح طلبی با تکیه بر اصول متذکر شد: این حرف تازه بنده نیست، من در دوره جنگ و در طول 20 سال گذشته در دیدارهای خصوصی و عمومی بر همان موضعی تکیه کرده ام که در اطلاعیه اخیر مطرح شده است.

وی تصریح کرد: قرار ما این نبود خلاف اعتقادی که دارم با مردم سخن بگویم، این نوعی دغل و دروغ است و امیدوارم تا روز انتخابات با صداقت و صراحت با مردم صحبت کنم.

میرحسین یکی از اصول را بازگشت به قشرهای پایین دست خواند و افزود: بر این باورم که بازگشت به قشرهای مستضعف یک وظیفه بنیادین حکومت است؛ چنانکه در این باره دستورات دینی بسیاری ارائه شده است؛ حکومت می تواند مقابل اغنیا نباشد، تولید و تجارت را تشویق کند وحکومت می تواندبه نقش بی بدیل بخش خصوصی در تحقق رشد و توسعه ایمان داشته باشد. اما حکومت خود باید مشهور به همنشینی با فقرا باشد؛ این ویژگی یک نظام اسلامی است، اگر نظام اسلامی نباشد، ممکن است بتوان این ویژگی را از آن حذف کرد، ولی با ادعای اسلامیت و جمهوریت نمی توان سر نوشت نظام را جدا از توجه به اقشار مستضعف تصور کرد .

عضو گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس افزود: بررسی های جامعه شناختی نیز به خوبی نشان می دهد که بازگشت به اقشار مستضعف از منظر جامعه شناختی اهمیت بالایی برای حکومت برخودار است؛ چرا که اقشار پایین بیشترین آمادگی رابرای ایجاد تحول دارند و بالقوه اصلاح طلب ترین قشرها، قشرهای فقیر هستند ؛ آن ها چیزی برای از دست دادن ندارند و دائم به دنبال بهتر شدن زندگی و جامعه خود و یافتن راه حل هایی برای بهتر شدن وضعیت خود هستند.آنها مهم ترین سرمایه برای دوام جمهوریت و اسلامیت نظام هستند.
وی ادامه داد: ورای این نگاه سیاسی، به نظر می رسد در چارچوب یک منطق اخلاقی هر حکومتی در مقابل این قشرها وظایفی دارد، نمی شود که در هنگامه جنگ این طبقات، بچه های خود را قربانی کنند؛ چنانکه زمانی خیابان های تهران برای تشییع جنازه های شهدای همین قشرها بسته می شد، اما اکنون آن ها را فراموش کنیم و به طبقه دیگری روی بیاوریم؛ پس این حریت و آزادگی و عهد و پیمانی که با این قشرها بستیم کجا رفت؟ آیا فکر نمی کنید که دلیل آن که ما به عنوان یک طبقه جدید نمی توانیم با قشرهای پایین سخن بگوییم، در گفت و گوی با آن ها لکنت پیدا کرده ایم و با اول انقلاب فرق کرده ایم، ناشی از آن است که اینان را فراموش کرده ایم؟ و این نگاه هیچ تناقضی با فراهم کردن بستر های مناسب برای حضور توانمند بخش خصوصی در اقتصاد ندارد .

نه عضو کابینه ظاهرا از لحاظ سیاسی مخالف محسوب می شدند اما مانعی برای همکاری نمی دیدم

کاندیدای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در پاسخ به پرسشی درباره ویژگی های کابینه خود بر اهمیت روش مندی تصمیم گیری و سیاست گذاری در چارچوب های کارشناسی تأکید کرد و گفت: اگر دولت نتواند از همه نیروها ی توانای موجود علیرغم تمایلات سیاسی آنها استفاده کند موفق نخواهد بود. نه عضو کابینه ظاهرا از لحاظ سیاسی مخالف محسوب می شدند اما مانعی برای همکاری نبودند

میرحسین افزود: حدود 9 نفر از اعضای دولت وی در دوران جنگ جلساتی با خود داشتند و ظاهرا از نظر سیاسی مخالف بنده محسوب می شدند، اما همه آن ها در دولت نقش داشتند و بنده آن را مانعی برای همکاری نمیدانستم، به باور من این تنوع نیروها به ما کمک بسیاری در اداره امور می کرد، مسئله این بود کسی که عهده دار مسوولیتی می شود، صرف نظر از این که از کدام جناح باشد، آیا کارآمدی لازم را برای اداره امور دارد؟ تنها اگر گرایش های سیاسی به گونه ای غلظت پیدا می کرد که روی کارهای اجرایی و پیشرفت کشور اثر می گذاشت کار به جدایی می رسید.

وی در ادامه تأکید کرد: هر اندازه که با اعتماد به نفس کار کنیم و بر روشهایی بنیادی که سال به سال «عوض نشوند» تکیه کنیم، راه حل های بهتری برای مسائل امروزمان پیدا خواهیم کرد.

هنوز به آزادی کانال های تلوزیونی اعتقاد دارم

موسوی در پایان این نشست درباره کانال های تلویزیونی خصوصی و واگذاری مسوولیت نیروی انتظامی به دولت سخن گفت و با اشاره به این که تصمیم گیری درباره هر دو مسئله پیش گفته در اختیار مقام معظم رهبری است، توضیح داد: درباره رسانه های گروهی بحثی در روند مذاکرات بازنگری قانون اساسی در مجلس قانون اساسی سال 68 داشتم، من اعتقاد به آزادی کانال های تلویزیونی دارم، البته با نظارتی که مشکلات سیاسی یا اخلاقی به بار نیاورد، به باور من این امر یک ضرورت و نیاز توسعه کشور است و این موضوع نه عقیده کنونی، بلکه باور دیرینه من بوده که در سال 68 در مجلس بازبینی قانون اساسی به طور رسمی آن را اعلام کردم.

وی به طنزگفت: البته برخی از دوستان گفتند که شما همه چیز را می خواهی دولتی کنی اکنون که یک چیز را ما می خواهیم دولتی باشد می گویی خصوصی باشد و بدین ترتیب این پیشنهاد رد شد.

موسوی متذکر شد: من هنوز بر سر آن عقیده هستم ، اما از نظر قانون اساسی محدودیت هایی وجود دارد و تبعیت از قانون اساسی باور بنیادین ماست و هر نوع راه حلی در این زمینه باید با این ملاحظه یافته شود.


کامیل دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 15:18

مهندس موسوی:
آزادی کانال‌های تلویزیونی لازمه توسعه است
قلم - رویکردی که به دنبال ایجاد سدی بزرگ در مقابل سیل تغییرات است، منجر به بسته شدن روزنامه‌ها و رسانه‌ها از بین بردن آزادی‌ها و قطع کردن نقش مردم در حاکمیت ملی و دینی خود خواهد شد.

به گزارش قلم، مهندس میرحسین موسوی که در دیدار با جمعی از روزنامه نگاران سابق روزنامه جمهوری اسلامی در سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کارکنان نهاد نخست وزیری و اعضای حزب جمهوری اسلامی در موسسه دین و اقتصاد سخن می‌گفت، ضمن تبریک ایام نوروز به ملت ایران، نقش تغییر و تحولات جهانی در سرنوشت کشور را مورد بررسی قرار داد.
موسوی با اشاره به این که بخشی از این تغییرات مربوط به منافع ملی، بخشی ناشی از فرآیندهای جهانی شدن و بخشی دیگر ناشی از قدرت یافتن فضای مجازی از جمله اینترنت و ماهواره هاست، تصریح کرد: واکنش‌های مختلفی در برابر تحولات جهانی وجود داشته است؛ عده‌ای تسلیم هر نوع تحولی می‌شوند و عده‌ای دیگر تلاش می کنند سدی نفوذناپذیر در مقابل سیل تغییرات و دگرگونی‌ها بسازند و برای توقف آنها تلاش می‌کنند، اما در رویکرد سوم تغییرات به رسمیت شناخته شده و برای مدیریت آنها با استفاده از مزیت‌های نسبی کشورمان تلاش می‌شود .
وی عنوان کرد: باید واقع بین باشیم و پس از دست یابی به فهمی درست از واقعیت های پیش روی کشور، تلاش کنیم با توجه به امتیازات نسبی، توانمندهای کشور، فرهنگ غنی اسلامی و گذشته بسیار عمیق خود، تغییرات را به نفع مصالح ملی کشور مدیریت کنیم.
نخست‌ وزیر ایران در دوران دفاع مقدس با اشاره به نتایج متفاوت این سه رویکرد نسبت به جهانی شدن توضیح داد: رویکرد دوم، خوشبین است که می‌توان جلوی سیل تغییرات را سد کرد و با ایجاد سدی بزرگ، تغییرات را در پشت آن کنترل و به این ترتیب کشور، نظام و ارزش‌ها را حفظ کرد، اما این رویکرد نمی‌تواند نتیجه دراز مدتی برای کشور ما داشته باشد؛ چرا که تغییرات را به اندازه‌ای در پشت یک سد بسیار بلند جمع می‌کند که این سد شکسته شده و به دنبال آن ضایعه‌ای به بزرگی تخریب‌های ناشی از جاری شدن سیل تغییرات انباشته شده در پشت آن سد برای کشور به بار خواهد آورد. رویکردی که به دنبال ایجاد سد بزرگ در مقابل سیل تغییرات است، منجر به بسته شدن روزنامه‌ها و رسانه‌ها، از بین بردن آزادی‌ها و قطع کردن نقش مردم در حاکمیت ملی و دینی خود خواهد شد.
وی افزود: در رویکرد منفعلانه یعنی رویکرد اول نیز باید تسلیم هرنوع اتفاقی شد که در جهان رخ می‌دهد، نتیجه این رویکرد آمریکایی شدن جامعه ما و تسلیم در مقابل پروژه های «جهانی کردن» و نه «جهانی شدن» است. همچنین رویکرد سوم یعنی قبول تغییرات که به عنوان واقعیت پیش روی کشور و مدیریت آنهاست، تنها راه حل واقعی باقی مانده برای اداره کشور است.
موسوی با اشاره به این که در رویکرد واقع بینانه، ارزش‌ها حفظ خواهد شد، استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و استقرار عدالت را از اهداف انقلاب اسلامی خواند و تأکید کرد: در این رویکرد همه این اهداف را حفظ می‌کنیم، فرهنگ مان را حفظ می کنیم و از آزادی و باز کردن فضا نمی‌ترسیم، بلکه در مقابل تغییرات پیش روی جامعه ظرفیت سازی می‌کنیم و در این صورت بی‌تردید تغییرات را تبدیل به فرصت خواهیم کرد.
میرحسین موسوی در ادامه به تحلیل آثار سیاسی داخلی و خارجی متفاوت این دو رویکرد پرداخت و توضیح داد: در رویکرد ایجاد مانع در مقابل تغییرات نوعی ترس همگانی را گسترش می‌دهیم و به دلیل این ترس نمی‌توانیم با جهان ارتباط منطقی برقرار کنیم، سیاست داخلی و خارجی ما دچار مشکل می‌شود، وضعیتی انفعالی پیدا می کند، اما در رویکرد واقع بینانه ما با اندیشه «مدیریت تغییرات» مواجه هستیم؛ بی آن که ارزش‌ها و منافع خود را فراموش کنیم، تلاش می‌کنیم با نگاهی شجاعانه و پر از خلاقیت و جسارت با تغییرات روبه رو بشویم.
نخست وزیر دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: انقلاب اسلامی نشان داد که می توان چنین نگاهی داشت؛ بر آن دسته از هنجارهای بین المللی که ممکن است بر ضد منافع ملی ما عمل کنند غلبه کرد، به عنوان یک کشور به روز با برخورداری از جامعه ای نو و مدرن در جهان ظاهر شد و از این طریق ارزش های خود را به جهان عرضه کرد و به سامان دادن ارزش های جهانی متناسب با ارزش های عمومی و دینی خود پرداخت.
کاندیدای دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران با بیان این که انتخاب در میان این سه رویکرد، بزرگترین مساله پیش روی نظام ماست، گفت: اسلام آن گاه یک اسلام ناب است که بتواند با تحولات جهان امروز روبرو شود و از امتیازات آن استفاده کند و با استفاده از نقاط قوت دینی و ملی در آن تاثیر بگذارد .
موسوی افزود: اسلامی که شرایط زمان را درک نکند، اسلام تحجری و اسلامی که به منافع مردم پاسخ نمی‌دهد، طبیعی است جز ابزاری برای عقب ماندگی، استثمار، استحمار و باز هم زنده کردن نفوذ بیگانگان نخواهد بود و چنین اسلامی هرگز نمی تواند در دنیا اثرگذار باشد؛ بلکه به تدریج ما را فرسوده خواهد کرد و ابزارهای تأثیرگذاری را از ما خواهد گرفت. باید توجه کنیم که توضیحات حضرت امام (ره) درباره اصطلاح اسلام ناب مربوط به دوسال آخر عمر مبارک ایشان است، طرح مکرر ویژگی‌های اسلام ناب در این دوران به گونه‌ای است که گویی ایشان زمینه خطر و انحرافی جدی در نوع فهم از اسلام را بسیار جدی می‌دیدند.
وی تصریح کرد: من با این تلقی مفهوم «اسلام ناب محمدی(ص)» را مطرح کردم و معتقدم هنوز زمینه‌های این نوع نگاه چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی و همچنین سیاست های اقتصادی و فرهنگی باقی‌ست؛ در میان مردم و مسولان چنین نگاهی ریشه دار است و چنین نیست که این نگاه به اسلام به کلی از میان رفته باشد، اما باید قدری درباره این فهم از اسلام اجماع کنیم و این نگاه نو را که خیر و برکات زیادی برای کشور ما به دنبال داشته است، در ابعاد مختلف داخلی و خارجی احیاء کینم.وبا نگاهی که رهبر فرزانه انقلاب به مسائل فرهنگی دارند مشکلی برای انتخاب این رویکرد وجود ندارد .
رئیس فرهنگستان هنر در ادامه به طرح برخی از مسائل جوانان پرداخت و متذکر شد: نسل جدید با مسائل بسیار جدیدی همچون اشتغال، ازدواج، فرهنگ های نو و مسائلی از این دست روبروست که برای رفع هیچ یک از آنها، راه حل‌های روشنی ارائه نمی‌شود. در حالی که راه حل برخی از مشکلات فرهنگی جوانان، انتخاب رویکرد واقع‌بینانه در مقابل تغییرات و تحولات جهانی است. بنابراین اگر رویکرد قبول تغییرات در جهان را بپذیریم و مدیریت تغییرات را براساس توانایی ملی و دینی خود پی گیریم، می‌توانیم به پرسش های نسل سوم هم پاسخ دهیم، اما اگر همان رویکرد نخست را در سد کردن، بستن و تنگ کردن فضا در پیش بگیریم، باید شاهد از دست رفتن جوانان و بیگانگی آنها با نظام باشیم .
وی با گرامی داشت یاد یاران بزرگ انقلاب همچون شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی و دیگر شهدای انقلاب اسلامی اظهار کرد: همواره برای من این پرسش مطرح است که از راه شهیدان چه چیزی برای ما باقی مانده است؟ و این انگیزه که برخی از دوستان بعد از 30 سال، آن هم در یک روز تعطیل دور هم جمع می‌شوند نشان می‌دهد که سرمایه‌های مشترک عظیم و ارزشمندی میان آنها وجود دارد و هنوز راه شهیدان می‌تواند انگیزشی برای جمع شدن باشد. در مواجهه با سختی‌ها، دشواری‌ها و بیراهه رفتن‌ها، واقع بینی و نگاه درست به آن چه که پیش روی داریم به ما می‌آموزد که باید نگاهی امیدوارانه نسبت به آینده نیز داشته باشیم؛ امیدی که برگرفته از دستاوردهایی است که هنوز با ماست. این دستاوردها همان صلح، صفا، ایمان و اعتقاد به اسلام و حاکمیت ارزش‌های دینی و ارزش‌های ملی در جامعه ماست.
وی با اشاره به این که آثار دستاوردها و دگرگونی‌هایی که انقلاب اسلامی مردم ایران در کشور و در دنیا ایجاد کرد ادامه دارد، گفت: در این جمع کسانی هستند که می دانند وخود لمس کرده اند که چه فضای مخوف و غیر انسانی را در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی پشت سر گذاشتیم، گر چه ممکن است نتوانسته باشیم تمام ویژگی‌های فضای پاکی را که در سال‌های دوران اولیه انقلاب حاکم بود تا کنون حفظ کرده باشیم.
مهندس موسوی با اشاره به این که تحولات و دگرگونی‌های پیآمد انقلاب اسلامی، میان فضای کشورمان با فضای رایج در دنیا انطباق ایجاد کرد، گفت: بسیاری از این تحولات برگشت ناپذیر است. از جمله آن که، فضاهای آزاد و بازی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور ما ایجاد و منجر به توسعه این فضا در جهان اسلام شد.
کاندیدای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری همچنین به سوال و اظهار نگرانی یکی از حاضران درباره تاکیدات موسوی بر پرهیز از اسراف در هزینه انتخاباتی و ممنوعیت چاپ عکس تبلیغاتی وی توسط ستاد انتخاباتی خود پاسخ داد: ما دو راه حل در پیش روی خود داشتیم، یا می‌بایست از سرمایه‌های چند ده میلیارد تومانی در ستاد استفاده کنیم و وامدار یا حداقل شرمنده مجموعه‌هایی شویم که هزینه می‌کنند و آلودگی‌هایی را می‌پذیرفتیم که در این رویه‌های تبلیغاتی خطر آن وجود دارد و یا در راه حل دیگر بر انگیزش‌های مردمی که اعتباری به مراتب والاتر دارند تکیه می‌کردیم که البته ستاد باید در این زمینه بیشتر فعال باشد. در این رویکرد، تبلیغات برای بنده نیست، تبلیغات برای ایجاد یک تغییر است.
میرحسین با اشاره به شعاری که ستاد انتخاباتی وی با عنوان «هر شهروند یک ستاد» برگزیده است، گفت: همه کسانی که دوست دارند در جهت این تغییر حرکتی کنند، با ابتکار خود می توانند بی آن که منتظر ستاد باشند در گرداگرد خود زمینه ای برای این تغییر ایجاد کنند.
وی با اشاره به این مضمون یکی از جملات بیانیه اعلام کاندیداتوری خود که «متن دست نویس پشت شیشه مغازه ای اثرش از یک پلاکارد بیشتر است»، عنوان کرد: می‌توان این تمثیل را در عمل عمق بخشید و توسعه داد و از ابداعات و ابتکارات همه کسانی استفاده کرد که در این زمینه برای فعالیت انگیزه دارند.
موسوی همچنین در پاسخ به اظهار نگرانی یکی از حاضران درباره آغاز تخریب های مخالفان وی تأکید کرد: آن گاه که فردی مسئولیت حضور در صحنه انتخابات را می‌پذیرد به این معناست که خود را برای هر اتفاقی آماده کرده است.
وی با هشدار نسبت به پیامدهای توقف در وضعیت کنونی گفت: همه ما لمس می‌کنیم وضعیتی که در آن قرار داریم، وضعیت خوبی نیست؛ جهت گیری‌های نامناسب درسیاست، فرهنگ، اقتصاد، و قانون شکنی و شکستن ساختارهای تصمیم گیری، اگر ادامه دار باشد، مصالح دینی و مصالح ملی ما در خطر خواهد بود .
کاندیدای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، با اشاره به گفتمان خود گفت: بر این باورم که اهداف اصلاحات از میان همه اقشار به ویژه قشرهای مستضعف باید بجوشد و با اعتقاد این اقشار و حمایت آنها می تواند اصلاحات تداوم داشته باشد. طبیعی است که فکر کنیم این اصلاحات با عقاید دینی مردم و اصول بنیادی انقلاب سازگار خواهد بود و یا به عبارتی دیگر مقابل این اصول نخواهد بود .
میرحسین درباره معنای اصلاح طلبی با تکیه بر اصول متذکر شد: این حرف تازه بنده نیست، من در دوره جنگ تحمیلی و در طول 20 سال گذشته در دیدارهای خصوصی و عمومی بر همان موضعی تکیه کرده ام که در اطلاعیه اخیر مطرح شده است. قرار ما این نبود خلاف اعتقادی که دارم با مردم سخن بگویم، این نوعی دغل و دروغ است و امیدوارم تا روز انتخابات با صداقت و صراحت با مردم صحبت کنم .
وی یکی از اصول را بازگشت به حضور قشرهای پایین دست خواند و افزود: بر این باورم که بازگشت به قشرهای مستضعف یک وظیفه بنیادین حکومت است؛ چنانکه در این باره دستورات دینی بسیاری ارائه شده است؛ حکومت می‌تواند مقابل اغنیا نباشد، تولید و تجارت را تشویق کند وحکومت می‌تواند نقش بی‌بدیل در مشارکت بخش خصوصی در تحقق رشد و توسعه ایمان داشته باشد. اما حکومت خود باید مشهور به همنشینی با فقرا باشد؛ این ویژگی یک نظام اسلامی است، اگر نظام اسلامی نباشد، ممکن است بتوان این ویژگی را از آن حذف کرد، ولی با ادعای اسلامیت و جمهوریت نمی‌توان سرنوشت نظام را جدا از توجه به اقشار مستضعف تصور کرد .
عضو گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس افزود: بررسی های جامعه شناختی نیز به خوبی نشان می‌دهد که بازگشت به اقشار مستضعف از منظر جامعه شناختی اهمیت بالایی برای حکومت برخودار است؛ چرا که اقشار پایین بیشترین آمادگی رابرای ایجاد تحول دارند و بالقوه اصلاح‌طلب ترین قشرها، قشرهای فقیر هستند؛ آنها چیزی برای از دست دادن ندارند و دائم به دنبال بهتر شدن زندگی و جامعه خود و یافتن راه‌حل‌هایی برای بهتر شدن وضعیت خود هستند. آنها مهم ترین سرمایه برای دوام جمهوریت و اسلامیت نظام هستند.
وی ادامه داد: ورای این نگاه سیاسی، به نظر می‌رسد در چارچوب یک منطق اخلاقی هر حکومتی در مقابل این قشرها وظایفی دارد. نمی‌شود که در هنگامه جنگ این طبقات، بچه‌های خود را قربانی کنند؛ چنان که زمانی خیابان‌های تهران برای تشییع جنازه‌ شهدای همین قشرها بسته می‌شد، اما اکنون آنها را فراموش کنیم و به طبقه دیگری روی بیاوریم. پس این حریت و آزادگی و عهد و پیمانی که با این قشرها بستیم کجا رفت؟ آیا فکر نمی‌کنید که دلیل آن که ما به عنوان یک طبقه جدید نمی‌توانیم با قشرهای پایین سخن بگوییم، در گفت‌وگوی با آنها لکنت پیدا کرده‌ایم و با اول انقلاب فرق کرده ایم، ناشی از آن است که اینان را فراموش کرده ایم؟ این نگاه هیچ تناقضی با فراهم کردن بسترهای مناسب برای حضور توانمند بخش خصوصی در اقتصاد ندارد.
کاندیدای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران در پاسخ به پرسشی درباره ویژگی های کابینه خود بر اهمیت روش مندی تصمیم گیری و سیاست گذاری در چاچوب های کارشناسی تأکید کرد و گفت: اگر دولت نتواند از همه نیروهای توانای موجود علیرغم تمایلات سیاسی آنها استفاده کند موفق نخواهد بود .
میرحسین موسوی یادآوری کرد: حدود 9 نفر از اعضای دولت من در دوران جنگ جلساتی با خود داشتند و ظاهرا از نظر سیاسی مخالف بنده محسوب می شدند، اما همه آنها در دولت نقش داشتند و بنده آن را مانعی برای همکاری نمی‌دانستم. به باور من این تنوع نیروها به ما کمک بسیاری در اداره امور می‌کرد، مسئله این بود کسی که عهده دار مسوولیتی می‌شود، صرف نظر از این که از کدام جناح باشد، آیا کارآمدی لازم را برای اداره امور دارد؟ تنها اگر گرایش های سیاسی به گونه ای غلظت پیدا می‌کرد که روی کارهای اجرایی و پیشرفت کشور اثر می‌گذاشت کار به جدایی می‌رسید.
وی در ادامه تأکید کرد: هر اندازه که با اعتماد به نفس کار کنیم و بر روشهایی بنیادی که سال به سال «عوض نشوند» تکیه کنیم، راه حل‌های بهتری برای مسائل امروزمان پیدا خواهیم کرد.
موسوی در پایان این نشست درباره کانال های تلویزیونی خصوصی و واگذاری مسوولیت نیروی انتظامی به دولت سخن گفت و با اشاره به این که تصمیم گیری درباره هر دو مسئله پیش گفته در اختیار مقام معظم رهبری است، توضیح داد: درباره رسانه‌های گروهی بحثی در روند مذاکرات بازنگری قانون اساسی در مجلس قانون اساسی سال 68 داشتم. من اعتقاد به آزادی کانال‌های تلویزیونی دارم؛ البته با نظارتی که مشکلات سیاسی یا اخلاقی به بار نیاورد. به باور من این امر یک ضرورت و نیاز توسعه کشور است و این موضوع نه عقیده کنونی، بلکه باور دیرینه من بوده که در سال 68 در مجلس بازبینی قانون اساسی به طور رسمی آن را اعلام کردم.
نخست وزیر دوران دفاع مقدس با لحن طنز درباره ماجرای حمایت از خصوصی‌سازی شبکه‌های تلویزیونی متذکر شد: البته برخی از دوستان گفتند که شما همه چیز را می‌خواهی دولتی کنی اکنون که یک چیز را ما می‌خواهیم دولتی باشد می‌گویی خصوصی باشد و بدین ترتیب این پیشنهاد رد شد. به هر صورت من هنوز بر سر آن عقیده هستم ، اما از نظر قانون اساسی محدودیت‌هایی وجود دارد و تبعیت از قانون اساسی باور بنیادین ماست و هر نوع راه حلی در این زمینه باید با این ملاحظه یافته شود .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد