امیر کبیر (شیز سابق)

وبلاگ تحلیلی مسائل انتخاباتی ایران

امیر کبیر (شیز سابق)

وبلاگ تحلیلی مسائل انتخاباتی ایران

نظریات تئوریستین اصلاحات درمورد انتخابات

aryaport.blogsky.com          

 

 

 

  حجاریان: احمدی‌نژاد بهترین رقیب اصلاحات است

ایلنا: سعید حجاریان اگر چه پس از سال‌‏ 79 به اولین جانباز اصلاحات ملقب شد اما خودش معتقداست که پیش از این تاریخ، اصلاحات جانبازان زیادی داده است و او تنها جانباز راه اصلاح‌‏طلبی نیست. عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت این روزها را در اتاق کوچک ساختمان 180 خیابان سمیه می‌‏گذراند و تحلیل مسائل سیاسی کشور، نشست با جوانان و فعالان سیاسی علاقه‌‏مند به او و مطالعه، تمام وقتش را پر کرده است. علاقه‌‏ای هم به پاسخ دادن به مخالفان خود ندارد و آنها را به خدا وا می‌‏گذارد. از وضعیت فعلی کشور ناراضی است، اما خط بطلانی بر سکوت و نظاره می‌‏کشد. می‌‏خواهد این مصرع سعدی در لید خبر ذکر شود: «به راه بادیه برفتن، به از نشستن باطل». حجاریان اصرار دارد که تمام حرف‌‏هایش را در متنی که در کنگره حزب مشارکت قرائت شد، گفته است.
آقای حجاریان! در آستانه انتخابات اصلاح‌‏طلبان چه حرف تازه‌‏ای در عرصه سیاست دارند؟حرف نو به چه معنا؟ شراب نو در خم کهنه بهتر است. ممکن است اصلاح‌‏طلبی مشک باشد یعنی کم و بیش بوی خود را بدهد. اصلاح‌‏طلبی همواره بوده و در تمام دنیا هم بوده است. اثر بخش هم بود و خواهد بود. اصلاح‌‏طلبی هیچگاه پایان نمی‌‏پذیرد.
منظور از حرف نو، تاکتیک‌‏های جدید است. همانطور که اصولگرایان هراز چندگاهی به تاکتیک جدیدی روی می‌‏آورند.تاکتیک‌‏ها و دست طرف مقابل رو شده است.آنها دراین مدت چند تاکتیک را طراحی کردند که همه آنها افشا شد، به نحوی که به پرگویی افتاد‌ه‌اند و به تکرار مکررات دچار شدند اگر حرف‌‏هایشان را گوش دهید متوجه می‌‏شوید که آنها فقط می‌‏خواهند باشند و در صحنه دیده شوند و عکسی از آنها منتشر شود و همین برایشان کافی است. از سوی دیگر آنها در حال فرار به جلو هستند. روزی می‌‏خواهند از لس‌‏آنجلس مجری تلویزیونی بیاورند و روز دیگر در پی دعوت از فیلمساز خارجی برای ساختن فیلم‌شان هستند. متاسفانه حرف‌‏های نادرست زیاد می‌‏زنند. حرف جدی آنها طرح تحول اقتصادی بود، اما اینکه آیا مجلس به اجرای طرح آنها رای می‌‏دهد یا نه، به شدت محل تردید است. ابتدا ادعا کردند که می‌‏خواهند مافیاها را از بین ببرند، اما اکنون شما ببینید که کدام مافیا از بین رفته است؟ قرار بود عدالت را اجرا کنند و به دیگران تهمت زدند که بی‌‏عدالتی می‌‏کنند اما نابرابری در این دوران بیشتر از همه دوران پیشین شده است. به‌طوری‌که دانش‌‏جعفری، وزیر سابق اقتصاد هم گفت که فاصله بین دهک بالا تا دهک پایین 5/15 برابر است. در حالی‌که همین‌‏ها شعار عدالت داشتند!
اگر بار دیگر اصلاح‌‏طلبان به قدرت برسند، شما چه می‌‏کنید؟
برخی در این دولت کلنگ برداشتند و همه چیز را تخریب کردند‌، به نحوی که دولت بعدی باید 70 سال کار کند تا تازه به نقطه صفر برسد. این‌‏ دولت، انتظارات را بالا برده و لذا اگر دولت بعدی این انتظارات را برآورده نکند، مردم ناراضی می‌‏شوند. خود من هم پیش از این عنوان کرده‌ام که خاتمی بین‌المحذورین است. خاتمی برای آمدن مشکل دارد و او با موانع زیادی روبه‌رو است.البته او به لحاظ شخصی ظرفیت‌‏های زیادی دارد. خاتمی اکنون که رئیس‌‏جمهور نیست، دارای توانایی‌‏های بیشتری است.
طرح تحول اقتصادی و دیگر طرح‌‏های عنوان شده از سوی دولت نهم را چگونه ارزیابی می‌‏کنید،در صورت رسیدن به دولت، آیا مصوبات و راهکارهای دولت نهم را ادامه خواهید داد؟
این دولت به جای عبارت «دولت، فلان کار را انجام می‌دهد» از عبارت «دولت، فلان کار را انجام خواهد داد» استفاده می‌‏کند. لذا نباید از خاتمی توقع زیادی داشت که این موضوع را بارها گفته‌‏ام. باید دید که خاتمی چقدر قدرت خواهد داشت! الان این دولت می‌گوید که می‌‏خواهد به مردم پول بدهد، اما مشخص نکرده که این اعتبار از کجا می‌‏آید؟ شما ببینید، بودجه دارای ستون درآمد و ستون هزینه است. می‌گویند می‌خواهند به شهری‌‏ها 40 یا 50 هزار تومان و به روستاییان 70 هزار تومان بدهند، اما در کنار این هزینه اصلا مشخص نمی‌کنند که محل درآمدهای دولت کجا خواهد بود. آیا می‌‏خواهند از صنایع ورشکسته مالیات بگیرند؟ دلار بفروشند؟ نفت بشکه‌‏ای 40 دلاری را بفروشند؟ من فکر می‌کنم که امسال دعوای اساسی بر سر بستن بودجه بوجود می‌‏آید.
زمزمه‌‏هایی از اختلاف میان جریان اصولگرا شنیده می‌‏شود، به نظر شما دلیل این اختلافات چیست؟ آیا رویکرد این جریان به سمت دموکراتیزه شدن نمی‌‏تواند علت این اختلافات باشد؟
این اختلافات دارای دلایل متنوعی است. یک دلیل آن این است که برخی فکر می‌‏کنند با رویکرد دولت فعلی، نظام به خطر می‌‏افتد، لذا باید فرد دیگری جایگزین رئیس‌‏جمهور فعلی شود که کارکشته‌‏تر و تواناتر باشد. طرح دولت وحدت ملی هم به این منظور مطرح شد. آقای هاشمی هم گفت که این طرح از سوی اصولگرایان مطرح شده است. می‌‏خواستند اصولگرایی را نجات دهند زیرا احساس کردند که ارزش‌‏های اصولگرایی از ریشه در خطر قرار دارد و باید بازسازی شود. بخشی از این اختلافات هم بر سر تقسیم غنائم ایجاد شده است.
منشاء شعار وحدت و ائتلاف چه بود؟وحدتی که اینها می‌‏گویند دو گونه مطرح شد. یکی را محسن رضایی و دیگری را ناطق نوری مطرح کرد. هدف هر دو وحدت، نه گفتن به احمدی‌‏نژاد بود. روزنامه کیهان هم موضع‌گیری کرد و گفت که روی یال کوه نایستید. یال کوه به نقطه‌‏ای از کوه می‌‏گویند که از دو طرف، ما را می‌‏بینند. این حرف کیهان، توهین به همه بود. منظورش این بود که باید یک مقدار پایین‌‏تر از یال کوه ایستاد تا ضربه نخورد و کسی حق ندارد در یال بایستد.
بهترین گزینه انتخاباتی از نظر شما (اصلاح‌‏طلبان) چیست؟
برای ما قرارگرفتن احمدی‌‏نژاد در مقابل خاتمی بهترین گزینه است، البته هر فرد دیگری هم می‌‏تواند جای احمدی‌‏نژاد قرار گیرد.
یعنی انتخابات دوقطبی را ترجیح می‌‏دهید؟
بله. این نوع انتخابات مناسب است.
زمانی شما از قهرمان‌‏پروری شکایت می‌‏کردید، فکر نمی‌‏کنید که خودتان در حال انجام همین کار هستید و مجددا درصدد تبدیل خاتمی به یک قهرمان هستید؟
من چنین کاری را نمی‌‏کنم. در هر دو جناح کشور، افرادی هستند که طرفدارانی دارند و به نوعی کاریزما هستند. این کاریزمایی منجر به قهرمان‌‏سازی می‌‏شود. البته کاریزما داریم تا کاریزما! من نلسون ماندلا را مثال می‌‏زنم. او یک قهرمان است و نقش کاریزما دارد. سال‌‏ها زندان کشیده و مبارزه کرده است. قهرمانی به ماندلا می‌‏آید. او به موقع کنار کشید و قهرمان ماند.
ماندلا چرا به قدرت بازنمی‌‏گردد؟
خودش نمی‌‏آید. نظر خودش این است که وارد قدرت نشود. البته در یک جامعه دموکراتیک، افراد زیادی هستند که در قدرت باشند. از سوی دیگر ماندلا دارای بیش از 80 سال سن است و باید استراحت کند. اوباما هم در آمریکا کم‌‏وبیش کاریزما بود که توانست رای بیاورد.
باید پذیرفت برخی افراد که از دولت اصلاحات انتظارات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ویژه‌‏ای داشتند، این بار به دلیل عدم تحقق انتظارات‌شان به سختی حاضر به حضور در پای صندوق‌‏های رای می‌‏شوند، چه فکری برای متقاعد کردن این بخش از جامعه دارید؟
این بخش در ابتدا باید اصلاح‌‏طلبی را بپذیرد، آنها شاید با مبانی اصلاح‌‏طلبی آشنا نیستند؛ همانطور که نمی‌‏توان مدعی شد آنهایی که در سال 84 به احمدی‌‏نژاد رای دادند، مبنای اصولگرایی را می‌‏دانستند و قبول داشتند. اگر منظور از این افراد بخشی هستند که معتقدند نظام قابل اصلاح نیست که باید با آنها بحث مفصلی انجام داد و آنها را اقناع کرد. مقاله‌‏ای در این زمینه نوشته‌‏ام که در موعد مقرر منتشر می‌‏کنم.
آیا از طریق رسانه‌‏ها و اطلاع‌‏رسانی نمی‌‏توان این بخش را قانع کرد؟
این گروه اهل روزنامه نیستند و ماهواره نگاه می‌‏کنند که ماهواره هم می‌‏گوید این رژیم نباید باشد. باید راه دیگری پیدا کرد. در این بخش مشکل ما نداشتن رسانه است. ما باید به مردم بگوییم که برای نجات کشور راهی جز اصلاح‌‏طلبی وجود ندارد.
اگر یادتان باشد، من بحث «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» و در همانجا بحث اصلاحات جامعه‌‏محور را مطرح کردم. مثلا عضویت در شورایاری‌‏ها را مطرح کردم. الان دیگر عضویت در شورایاری‌ها برای اعضای ما امر کوچکی نیست. نمونه منطقه‌ای آن هم حزب عدالت و توسعه ترکیه است. شما ببینید که آنها 20 سال پیش از کجا شروع کردند؟ آنها که در مجلس نماینده نداشتند یا نخست‌‏وزیر و رئیس‌‏جمهور عضو این حزب نبودند. اما کار جدی خود را از محلات آغاز کردند و کم‌‏کم فعالیت خود را ارتقا دادند یعنی از پایین به بالا رسیدند. مشکل ما این بود که پس از دوم خرداد، دوستان به تدریج وارد دولت و مجلس شدند و هیچ کس به فکر حضور در نهادهای مدنی و محلی نبود.
آیا تصور می‌‏کنید که خاتمی در صورت حضور، با بیش از 20 میلیون رای مواجه خواهد شد؟معجزه دوم خرداد به سختی تکرار می‌‏شود.
یعنی معتقدید که نمی‌‏توان فعالیت کرد و باید منفعل بود؟ در این صورت نتیجه به نفع شما نخواهد بود.
نه این اعتقاد را ندارم. بلکه معتقدم باید به این مصرع سعدی توجه کرد که «به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل». به‌‏رغم همه اینها باید تلاش کرد. در یک بیابان بی‌‏آب و علف، اگر تحرکی نداشته باشید ممکن است به دلیل تشنگی بمیرید. اگر بنشینی، خواهی مرد بنابراین باید حرکت کرد و امید خودمان را از دست ندهیم. این نکته را هم باید مدنظر داشت که حضور خاتمی منفعت شخصی برای کسی ندارد، اما باید کمک کنیم که وضعیت کشور بهبود یابد. همه باید از خودشان مایه بگذارند و به دنبال سهم نباشند بلکه به دنبال گلوله بروند.
بحث حضور مهندس موسوی در بین گروه‌‏های سیاسی مطرح شده است، به نظر شما آیا این بار هم میرحسین موسوی از حضور در عرصه انتخابات امتناع می‌‏کند یا برای حفظ مصالح کشور تصمیم خود را تغییر خواهد داد؟
میرحسین موسوی نمی‌‏آید. من و موسوی مدت‌‏ها با یکدیگر همکار بودیم، دانشگاه بودیم، در گروه علوم سیاسی همگروه بودیم، بنابراین با شناختی که از او دارم، می‌‏دانم که نمی‌‏آید. البته میرحسین انسان توانمندی است و حضورش به نفع اصلاح‌‏طلبان خواهد بود اما نمی‌‏آید. میرحسین موسوی از طیف اصلاح‌‏طلبان است و اصولگرایی به معنای موسوم در این زمانه را نمی‌‏پذیرد.
برخی مخالفان حضور میرحسین موسوی در عرصه انتخابات معتقدند که ایشان از مسائل روز به دور هستند و آگاهی چندانی از وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور ندارند، این ادعا تا چه حد صحیح است؟این ادعاها اصلا صحت ندارد، میرحسین موسوی فرد به روزی است و مطالعه می‌‏کند. به نحوی که میزان مطالعاتش از من بیشتر است. هر روز روزنامه‌‏ها را می‌‏خواند و از اخبار روز آگاه است. می‌‏دانم که اگر خاتمی به صحنه بیاید، مهندس موسوی از او حمایت می‌‏کند و عکس آن هم صحیح است یعنی با حضور میرحسین، خاتمی از او حمایت خواهد کرد همان طور که قبلا هم حمایت کرد. البته نباید به حرف این و آن در مورد آمدن یا نیامدن میرحسین توجه کرد بلکه تا خودشان اعلام نکند، هیچ چیز قطعی نخواهد بود.
در سال 76 دانشجویان نقش اساسی در پیروزی جنبش اصلاح‌‏طلبی داشتند. آیا دانشجویان در حالی‌‏که از فقدان رسانه رنج می‌‏برید، نمی‌‏توانند نقش رسانه را ایفا کنند؟
در مقطع کنونی نقش دانشجویان بسیار وسیع است و البته دانشگاه‌‏های زیادی در کشور اعم از آزاد، دولتی، پیام‌‏نور و علمی - ‌‏کاربردی وجود دارد که اکثر اینها اصلاح‌‏طلب هستند. البته دانشجویان باید با ملاحظات خودشان به صحنه بیایند، مانند دانشجویان دانشگاه شریف که ضمن دعوت از خاتمی، سوالاتی را مطرح کردند و خواستار پاسخگویی خاتمی به آنها شدند. دانشجویان هم مثل خودمان هستند. مگر ما دربست از کسی حمایت کردیم؟ هیچ‌‏گاه و حتی دوم خرداد هم به طور دربست هم از کسی حمایت نکردیم. حتی در مواقعی شاید انتقادات من گزنده‌‏تر از دیگران بود.
سردار فیروز آبادی اخیرا اظهاراتی داشت که به نظر می‌‏رسد بخشی از انتقادات ایشان متوجه اصلاح‌‏طلبان بود. نظر شما چیست؟نه. روی صحبت فیروزآبادی با اصولگرایان بود. گفت افرادی که در دولت و مجلس هستند. به نظرم منظورش لاریجانی بود. اگر هم منظورش اصلاح‌‏طلبان بوده‌‏اند، نباید واکنش نشان داد.
اظهارات اخیر بوش مبنی بر حمایت از اصلاح‌‏طلبان خاورمیانه موجب هجمه‌‏هایی به اصلاح‌‏طلبان در داخل کشور شد.آیا به راستی منظور بوش هم‌‏طیفان شما بوده‌‏اند؟خیر. منظور بوش اصلاح‌‏طلبان منطقه مانند ابومازن و حریری بود و متوجه ما نمی‌‏شد. او حرفی از اصلاح‌‏طلبان ایران نزده است. آمریکا معتقد است که اصلاح‌‏طلب و اصولگرا در ایران سر و ته یک کرباس هستند و تفاوتی با هم ندارند.

نظرات دبیر حزب اعتماد درباره انتخابات

یک اصلاح طلب ویک اصولگرا به دور دوم میرسند

حجت السلام و المسلمین مهدی کروبی اعتقاد دارد ورود چهره ها در انتخابات بازار انتخابات را گرم و رقابت ها را جدی می کند، به شرط این که هواداران رقبا را تضعیف و تخریب نکنند و درباره  برجستگی ها، امتیازات و فضیلت های داوطلب خود بگویند.
دبیر کل حزب اعتماد ملی در گفت وگو با ایسنا درباره موضوع حکمیت در بین اصلاح طلبان نیز گفت:« بارها گفته ام که ما پایبند به حکمیت هستیم، اما به شرط این که شروط گفته شده عملی شود و آن این که هرکسی تا تاریخ مشخصی کاندیداتوری خود را اعلام و بعد از آن هم فعالیتش را شروع کند.»
کروبی همچنین اعتقاد دارد که به احتمال زیاد انتخابات آینده، انتخاباتی است که همانند 4 سال پیش دو مرحله ای می شود.
وی تاکید دارد که معتقد به ائتلاف است و می گوید انتخابات باید با رقابت بین گرایش اصولگرا و اصلاح طلب انجام شود، اما در کابینه و دولتی که تشکیل می شود باید از نیروهای هر دو طرف استفاده شود.
دبیرکل حزب اعتماد ملی مهم ترین موضوع فعلی کشور را مساله اقتصادی و معیشتی می داند و می گوید:« ایجاد اشتغال، مبارزه با تورم، تلاش کردن و وضع را از رکود بیرون آوردن، مهم ترین کاری است که باید انجام دهیم.»
کروبی همچنین می گوید: «اکثریت قاطع اصلاح طلبان برداشتشان نسبت به من مثبت است.»
متن کامل گفت و گوی خبرنگار ایسنا با حجت الاسلام والمسلمین مهدی کروبی به این شرح است:
فضای رایزنی های حزب اعتماد ملی را با سایر گروه ها و احزاب چه طور ارزیابی می کنید؟
بعد از اعلام کاندیداتوری، برای انتخابات ریاست جمهوری شور و مشاوره هایی انجام شده و وارد فضای جدیدی شده ایم. دوستان زیادی مراجعه و اعلام حمایت می کنند و برخی افراد هم ما را دعوت به شهرستان ها می کنند. فضا، فضای انتخاباتی خوبی است و از این بحث و گفت وگوها استقبال می شود. در رابطه با رایزنی با گروه ها، بعضی جلساتی بوده و صحبت هایی شده است و همچنان ادامه دارد.
از زمان اعلام کاندیداتوری با دیگر نخبگان اصلاح طلب و افرادی همچون آقایان هاشمی، روحانی، خاتمی یا موسوی خوئینی ها رایزنی  درباره  انتخابات داشته اید؟
با طیفی مثل آقای هاشمی و دوستان مجمع صحبتی نداشته ام. حتی اگر دیداری مثلا با آقای محتشمی پور داشتیم، بحث انتخابات را نکردم، می خواستم چون داوطلب هستم و آنها هم داوطلب دارند چیزی نگویم. دوستان مجمع که حمایت از آقای خاتمی را تصویب کردند، آقای روحانی را هم شنیده ام قصد به آمدن دارد، لذا چیزی به افرادی که احساس کنم داوطلب یا حتی هوادار کسی هستند، نگفته ام. یا به اصطلاح دنبال این که مریدی را از جایی بگیریم نیستیم. من واقعا مراقب این طور مسایل اخلاقی هستم.
به نظرتان آقای خاتمی وارد عرصه انتخابات می شود؟
در این مورد از من نظر نخواهید، آقای خاتمی هر جور صلاح می دانند رفتار خواهند کرد. اعتقادم به طور کلی این است که ورود چهره ها در انتخابات بازار انتخابات را گرم می کند، فضای جامعه انتخاباتی می شود، رقابت ها جدی می شود، به شرط این که هواداران رقبا را تضعیف و تخریب نکنند و درباره برجستگی ها، امتیازات و فضیلت های داوطلب خود بگویند. در این صورت ورود چهره ها مفید خواهد بود. اما هر فردی خودش مصلحت خود را می داند که بیاید یا نیاید. خود من در این زمینه مصمم و جدی هستم.
آیا در صورت رای شورای حکمیت به شخص دیگری غیر از خودتان باز هم به رای این شورا پایبند خواهید بود؟
بارها گفته ام که ما پایبند به حکمیت هستیم، اما به شرط این که شروط گفته شده عملی شود و آن این که هرکسی تا تاریخ مشخصی کاندیداتوری خود را اعلام کند و بعد از آن هم فعالیتش را شروع کند تا وضع جامعه را بفهمیم. فعالیت ها و کارها که شروع شود مشخص می شود اوضاع به چه نحو است. سپس حکمیت با مشاوره همه کاندیداها و قبول آن از طرف آنها تشکیل شود. بنابراین تا حکمیت 2، 3 مرحله داریم. یکی اعلام کاندیداتوری، دوم پذیرش حکمیت از سوی سایر کاندیداها، سوم فعالیت و چهارم ترکیب شورای حکمیت است. من می گویم برای این که اختلاف نشود کارم را جدی انجام می دهم. خودم را برای هرگونه حادثه ای آماده کردم که از میدان بیرون نروم و اگر حکمیت با این شرایط به هر نتیجه ای رسید به آن پایبندم.
برخی اصلاح طلبان گفته اند که در صورت نیامدن آقای خاتمی، شما، آقای نجفی و آقای عارف از گزینه های بعدی مورد بررسی هستید. نظر شما در این باره چیست؟
معلوم است که این طوری اجماع رخ نمی دهد. حکمیت معنایش این است که همه بیایند، فعالیت کنند، فعالیت هایشان منعکس شود و آن وقت در صورت پذیرش حکمیت، این شورا روی یک فرد به نتیجه برسد.
چه قدر به اجماع اصلاح طلبان امیدوارید؟
در صورتی که حکمیت اتفاق بیفتد، اگر اجماع کامل هم نباشد اجماع اکثریتی می شود. به اعتقاد من اجماع اکثریتی می شود.
فکر می کنید اصولگرایان در انتخابات آتی به اجماع می رسند؟
آنها هم همین طور. فضای جامعه ما طوری است که اجماع کامل نمی شود. آنها هم سلیقه های مختلف دارند، ممکن است 2 یا 3 نفر را در صحنه بیاورند. من اجماع کامل را خیلی بعید می دانم.
پیش بینی شما در مورد رقابت جریان ها در انتخابات آینده به چه شکل است؟
احتمال بالایی می دهم که انتخابات آینده، انتخاباتی است که همانند 4 سال پیش دو مرحله ای می شود. زیرا احساس می کنم در طرفین افراد نام و نشان دار و با شهرت می آیند و به این خاطر رای تقسیم می شود و به احتمال زیاد یکی از این طرف اصلاح طلبان و یکی از آنها اصولگرایان بالا می آیند و متصور نیست که دو نفر از یک جریان بالا بیایند.

یه نگاه به نظریات رقیب

 

بادامچیان:روحانیت گزینه اصلح اصولگرایان است

 

اسدالله بادامچیان روز چهارشنبه در گفتگو با خبرنگار سیاسی باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران "ایسکانیوز"، در خصوص خط مشی حزب موتلفه در انتخابات ریاست جمهوری دهم اظهار داشت: حفظ وحدت میان اصولگرایان و احترام میان آن ها، دوری از هر گونه تخریب و تضعیف و آگاهی دادن به مردم در راستای ولایت فقیه خط مشی حزب موتلفه اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری دهم است.

وی تصریح کرد: باید به مردم آگاهی داد تا دیگر افرادی مانند شاه سلطان حسین بر سر کار نیایند. همچنین افرادی که مورد نظر و حمایت آمریکا هستند ملت ایران را گرفتار می کنند.

بادامچیان تاکید کرد: انسان صالح رای آور و فرد اصلح با رای آوری ضعیف وجود دارد که ما در این میان شایسته رای آور را ترجیح می دهیم بر شایسته تری که احتمال رای آوری آن ضعیف است.

وی افزود: از میان نامزدهای موجود، فردی باید کاندیدا شود که در موقعیت موجود و تغییر سیاست آمریکا، تورم بحران اقتصادی جهان و مشکلات منطقه ای و داخلی ایران را توسعه و گسترش دهد.

بادامچیان تاکید کرد: کاندیدای مورد نظر باید مورد تفاهم تمامی اصولگرایان قرار گیرد.

قائم مقام حزب موتلفه اسلامی تصریح کرد: اگر از میان کاندیداها یک فرد روحانی و یک فرد غیر روحانی بود که از جهت معیارها با هم یکسان و ممتاز بودند، سیاست همیشگی موتلفه این است که فرد روحانی را برای نامزدی ریاست جمهوری ترجیح دهد.

قائم مقام حزب موتلفه اسلامی اظهار داشت: باید در انتخاب کاندیدا دقت کرد که فرد مورد نظر ولایت پذیر باشد و در جهت پیشبرد اهداف و توسعه کشور گام بردارد که یکی از این افراد احمدی نژاد است.

وی در خصوص ملاقات حزب موتلفه با حزب کمونیست چین تصریح کرد: با کمک وزارت امور خارجه و مسوولین کشوری با احزاب اسلامی دیدار کردیم که در این راستا حزب کمونیست چین نیز به این علت که موتلفه را حزبی قدرتمند و قوی می دانند، به دعوت این حزب به ایران سفر کردند و پس از دیدار با دبیرکل حزب موتلفه درخواست ملاقات با احزاب دیگر را داشتند که در این میان حزب اعتماد ملی را در نظر گرفتند.

بادامچیان گفت: بنا به درخواست حزب کمونیست چین در دیدار این حزب با کروبی، حبیبی و ترقی نیز حضور داشتند که شایان ذکر است حزب کمونیست چین دوشنبه به کشور خود بازگشت.

نقد غیر از بر اندازی است

سید محمد خاتمی:روشنفکر باید وضع موجود و حکومت را نقد کند و در جهت اصلاح آن گام بردارد
۲۰ آذر ۱۳۸۷

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

aryaport.blogsky.com

 
 
 
 
 
نقد غیر از براندازی است/یکی از مشکلات جامعه ما بحران مرجعیت است/متاسفانه دولت نهادهای مدنی را رقیب خود می داند نفت، مانعی در مقابل گوش کردن دولت به حرف مردم است/اصلاحات در میان دو لبه قیچی سنت پرستی و غرب پرستی تحت فشار بوده است

 

باران:

رئیس جمهور سابق کشورمان با تاکید بر اینکه «یکی از مشکلات جامعه ما بحران مرجعیت به معنی عام آن است»، گفت:« از یک سو تاثیر مراجع ریشه دار در سنت در گذشته بیشتر از امروز بوده است و از سوی دیگر متاسفانه امروز دولت، نهادهای مدنی را رقیب خود می داند و در تقویت آنها نمی کوشد.»

به گزارش روابط عمومی دفتر حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی، وی در دیدار با اعضای شورای مرکزی جمعیت زنان مسلمان نواندیش گفت:«معتقدم در مرحله حساس تاریخی به سر می بریم؛لحظه تعیین کننده و در مرحله گذار تاریخی که انسان مسلمان باید بتواند تکلیف خود را با خویشتن و با جهان مشخص کند.»
رئیس بنیاد باران، با بیان اینکه «این مساله تنها خاص زنان نیست»، اظهار داشت:« حتی اینکه ما چگونه می توانیم به عنوان مسلمان در جهان امروز که مقتضیات خاص خودش را دارد، حضوری موثر داشته باشیم هنوز به درستی روشن نشده است.»
رئیس جمهور سابق کشور ادامه داد:«هر تمدن و جامعه ای بر اساس فلسفه ای استوار می شود و روشن شدن وضع زندگی ما به این بستگی دارد که ما چگونه به قضایا نگاه می کنیم.ما در دورانی هستیم که اگر تا چند سال پیش مشعوفیتی در مقابل غرب بود؛امروز غرب دچار بحران های بزرگی از جمله در خانواده،معیارهای اخلاقی و خلاء معنوی است؛در عین حال که نمی توان دست آوردهای آن را انکار کرد.»
رئیس موسسه بین المللی گفتگوی تمدنها و فرهنگها، تاکید کرد:«ما می توانیم با اقتباس از جنبه های مثبت تمدن غرب، آن را به ریشه ها ،ارزشهای دینی ،فرهنگی و عرفانی خودمان برگردانیم و بتوانیم مجموعه ای که هم مزایای دنیای امروز را داشته باشد و هم مضار آن را نداشته باشد برسیم.»
سید محمد خاتمی، افزود:«بر این اساس از جمله می توانیم به تعریفی از زنان برسیم که در عین حفظ معیارهای اخلاقی و نقشی که می توانند در خانواده به عنوان محور این کانون داشته باشند در عرصه اجتماع هم حضور داشته باشند و از حقوق برابر و عادلانه برخوردار باشند.»
وی رسیدن به این مهم را مستلزم کار و مطالعه عمیق دانست و یادآور شد:«با تشکیل همین نهادها،مطالعه کردن و سعی در شناخت مسائل و ارائه راه حل و بردن آن به درون جامعه ؛هم جامعه وهم زنان به رشد می رسند و می توان به چگونگی حضور زنان و اثرگذاری آنها در کانون خانواده و اجتماع دست پیدا کنیم.»
رئیس بنیاد باران با اشاره به تلاش خود در خصوص ارائه نظراتی درباره اصلاحات و تبار اصلاح طلبی و تاکید بر اینکه اینکه اصلاحات در میان دو لبه قیچی سنت پرستی و غرب پرستی تحت فشار بوده است، اظهار داشت:«با وجود این توضیحات که هر چند می تواند کافی و کامل نباشد اما به هر حال باید به آنها پرداخت تا در نتیجه به تفاهمی برسیم و با انسجام بیشتر حرکت کنیم.»
رئیس جمهور سابق کشورمان تصریح کرد:« خواست تاریخی و فطری ملت ، پشتوانه حرکت جامعه ماست و روشنفکر اصلاح گر کسی است که بتواند این خواستها را تبیین کند و به قسمت خودآگاه جامعه بیاورد که زنان،مردان،دانشجویان،نخبگان و همه صنوف به صورت آگاهانه آن را درک کنند.»
سید محمد خاتمی در ادامه تاکید کرد:«یکی از مشکلات جامعه ما بحران مرجعیت به معنی عام آن است و اینکه مرجع تاثیر گذار در این جامعه کیست؟»
رئیس بنیاد باران با بیان اینکه«تاثیر مراجع ریشه دار در سنت در گذشته بیشتر از امروز بوده است»، اظهار داشت:«بزرگانی چون امام خمینی(ره) ،آیت الله بروجردی،آیت الله میرزای شیرازی ونظایر آنان تاثیر زیادی بر جامعه داشتند و با یک فتوا جامعه را دگرگون می کردند.»
وی همچنین گفت:«متاسفانه وقتی امروز، دولت نهادهای مدنی را رقیب خود می داند و در تقویت آنها نمی کوشد مشکل پیش می آید .روشنفکری نیز در جامعه هم به لحاظ نظری و هم عملی مشکل دارد؛ از جمله این که نقادی در ذات نهاد روشنفکری است. نقد غیر از براندازی است؛منطق دارد و روشنفکر نیز باید منطقی باشد ولی همیشه وضع موجود و حکومت را نقد کند و در جهت اصلاح آن گام بردارد.»
رئیس جمهور سابق کشورمان تاکید کرد:«تا وقتی دولت به معنی عام آن با دسترسی به منابعی نظیر نفت از مردم بی نیاز باشد ، چندان نیازی در خود نمی بیند که حرف مردم را بشنود و اگر بخواهد کشور را با مالیات اداره کند مجبور است حرف مالیات دهنده را بشنود وچنین ارتباطی است که خود پشتوانه مردم سالاری خواهد بود.»
خاتمی یکی از مسائل مهم مردم سالاری را ارتباط دو سویه میان مردم و حکومت عنوان کرد و گفت:«حکومت باید بداند برآمده از رای و نظر مردم است و در مقابل آنها مسئول است و باید جواب گو باشد و زمینه را برای مشارکت ،عدالت،رشد جامعه و نهادهای مدنی فراهم آورد و مردم نیز در چارچوب قانون و با تنظیم کردن توقعات خود با امکانات و مصالح حرکت کنند.»
رئیس بنیاد باران با بیان اینکه «ما شرایط امروز ایران را می شناسیم»، اظهار داشت:«اگر این احساس در همه به وجود آید که روند امورباید تغییرکند و با کسانیکه می خواهند این تغییر را انجام دهند همراهی شود   می توان کار کرد.»
رئیس موسسه بین المللی گفتگوی تمدنها با تاکید بر اینکه «ما نمی توانیم هویت خودمان را تغییر دهیم»، تصریح کرد:«بازهم از نهادهای مدنی و مردم سالاری دفاع خواهیم کرد و معتقدیم افراط و تفریط در این زمینه ها و همچنین توقعات بی جا داشتن و اینکه یک شبه همه مشکلات جامعه حل حواهد شد، غلط است و نیازمند زمینه سازی وکار تدریجی است.امکانات و ظرفیت های فراوانی در این کشور برای پیشرفت،اقتدار، رفع فقر و مردم سالاری وجود دارد.»
سید محمد خاتمی در پایان خاطر نشان کرد:«اگر تدبیر باشد می توان به خوبی از امکانات استفاده کرد و فکر می کنم داشتن برنامه و ارائه راه کار حل مسائل آسان است منتهی مهم عملی شدن برنامه هاست.»

یه خبر توپ از اقتصاد

در نشست خبری معاون بانک مرکزی مطرح شد/انحراف 40 درصدی زود بازده ها
۱۸ شهریور ۱۳۸۷

هر چند که طی روزهای گذشته محمد جهرمی وزیر کار با تمام توان تلاش می کرد تا انحراف زود بازده ها را به نقل از بانک مرکزی 6/4درصد تثبیت کند اما دیروز معاون بانک مرکزی در نشست با خبرنگاران و اعلام انحراف 40 درصدی برای زود بازده ها به نحوی معادلات وزارت کار را با مشکل مواجه ساخت و پرونده ای تازه برای زودبازده ها گشود. در چند روز گذشته بنگاههای زود بازده میدان اصلی نزاع در کابینه است. طهماسب مظاهری، رییس کل بانک مرکزی و همچنین محمد جهرمی وزیر کار بر سر اعطای تسهیلات زود بازده رو در روی یکدیگر قرار گرفتند تا حدی که محمود احمدی نژاد معاون اجرایی خود را مسئول آشتی دادن این دو عضو کابینه نهم کرد. وزیر کار و ابداع کننده طرح های زود بازده بر این باور است که می توان با تزریق پول به اقتصاد کشور و بالا بردن ضریب پرداخت وام گره بیکاری را گشود. اتفاقی که حتی علی اکبر ناطق نوری، رییس دفتر مقام رهبری نیز نتوانست آن را تاب بیاورد و در هفته گذشته دو بار با صدای بلند اعلام کرد که زود بازده ها طرحی شکست خورده است چون نمی توان با پول اشتغال ایجاد کرد. با این وجود اما همچنان محمد جهرمی بر این باور است که بانک ها باید با گشودن کیسه پرداخت وام زود بازده ها را از وام های بانکی سیراب کنند اما معاون بانک مرکزی می گوید که بانک ها تا تیر ماه گذشته معادل 3/92درصد بیشتر از توان خود وام پرداخت کرده اند و دیگر نمی توانند به زود بازده ها با 40 درصد انحراف تسهیلات ارایه دهند. امروز اما کارشناسان بر این باورند که زودبازده ها نقشی بسیار پررنگ در شکل گیری تورم و نقدینگی غیر مولد دارند و طراحان آن بیش از آن که به اشتغال فکر کنند می خواهند تا از طریق زود بازده ها تشکل های مستقل کارگری را عقیم کنند.

جلسه مصالحه مقامات ارشد بانک مرکزی و وزارت کار با میانجیگری سعیدلو معاون اول رئیس‌جمهور برگزار نشد.
پیش از این خبرگزاری کار (ایلنا) از برگزاری این نشست خبر داده بود و خبرگزاری مهر، خبر به تفاهم رسیدن وزارت کار و بانک مرکزی را در ساعات اولیه کاری دیروز اعلام کرد. اما طهماسب مظاهری رئیس‌کل بانک مرکزی که در حال حاضر و تحت شرایط تورمی فعلی، مدافع سرسخت سیاست‌های پولی و بانکی انقباضی است، در گفت‌وگو با «برنا» از برگزار نشدن نشست مصالحه خبر داد.
یکشنبه‌شب 17 شهریورماه جاری، مظاهری در گفت‌وگو با خبرگزاری ایسنا اعلام کرده بود که جلسه بررسی روند پرداخت تسهیلات به بنگاه‌های زودبازده برگزار نشد. وی در ادامه گفته بود که بعدازظهر روز دوشنبه (18 شهریور) یک نشست مطبوعاتی درخصوص زودبازده‌ها برگزار می‌کند. جالب اینکه روز یکشنبه هفته جاری خبرگزاری مهر به نقل از حاجی عبدالوهاب معاون اشتغال وزارت کار آورده بود که وزارت کار و بانک مرکزی در مورد بنگاه‌های زودبازده به تفاهم رسیدند.
همچنان که انتظار می‌رفت بانک مرکزی به سرعت منویات جهرمی وزیر کار و در مجموع طیف طرفداران سیاست‌های پولی و بانکی و مالی انبساطی را به سرعت و سهولت نپذیرد و به آن منویات تن ندهد، واکنش مظاهری و برخی دیگر از مقامات بانک مرکزی نشان داد مجریان و مدافعان سیاست‌های پولی و بانکی انقباضی و ضدتورمی، از موضع خود عقب‌نشینی نکرده‌اند و مقامات وزارت کار، به صورت یک‌سویه خبر تفاهم مورد نظر را اعلام کردند و در پی آن بودند مقامات بانک مرکزی را در عمل انجام‌شده قرار دهند. اگرچه نشست مظاهری با رسانه‌ها برگزار نشد، اما رامین پاشایی‌فام معاون اقتصادی بانک مرکزی و پورمحمدی معاون بانکی و شرکت‌های دولتی وزارت امور اقتصادی و دارایی، دیروز در نشست مشترکی، دیدگاه‌های خود را درباره وضع زودبازده‌ها و برخی مسائل دیگر بیان کردند.
نکته محوری گفته‌های پاشایی‌فام در مورد انحراف 40 درصدی منابع اختصاص‌یافته به زودبازده‌ها و تلاش برای احیای شورای پول و اعتبار است.
در روزهای گذشته، جهرمی وزیر کار دولت نهم به طور مکرر اعلام می‌کرد که میزان انحراف منابع زودبازده‌ها از نظر وزارت کار در حد 1/4 درصد و از نظر بانک مرکزی در حد 6/4 درصد است.
البته این نوع ارائه آمار با تردید و تشکیک مواجه می‌شد چرا که این وزیر دولت نهمی از قول مقامات بانک مرکزی میزان انحراف منابع زودبازده‌ها را حداکثر 6/4 درصد اعلام می‌کرد. اما مقامات بانک مرکزی که در ماه‌های اخیر شدیدا تحت فشار طرفداران سیاست‌های انبساطی هستند به اظهارنظر مقامات وزارت کار پاسخ روشن و قاطعی ندادند. صریح‌ترین پاسخ مظاهری این بود که بانک یک بنگاه اقتصادی است و نباید از یک موسسه انتظار داشت مانند یک بنگاه خیریه و عام‌المنفعه رفتار کند.
اما نشست خبری دیروز معاون اقتصادی بانک مرکزی، نکات قابل تاملی دارد. انحراف 40 درصدی وام‌های اختصاص‌یافته به زودبازده‌ها قاعدتا بایستی زنگ خطر را برای دولت اصولگرای نهم به صدا دربیاورد تا دیگر بر طبل اجرای توسعه زودبازده‌ها نکوبند.
البته مطابق قانون لازم‌الاجرای پولی و بانکی کشور، بانک مرکزی صرفا متولی امور پولی و بانکی است و دولت (کابینه) نیز متولی امور مالی، گمرکی و مالیاتی است و حق دخالت در امور پولی و بانکی ندارد، در حالی که روز 12 مردادماه سال جاری احمدی‌نژاد در نامه‌ای به مظاهری، اولتیماتومی یک‌ماهه به وی داد که دست از سیاست‌های انقباضی بردارد و بدون بهانه‌گیری و معطلی به متقاضیان وام بدهد.
احمدی‌نژاد همچنین در اقدامی فراقانونی شورای پول و اعتبار را منحل کرد و تاکنون تلاش کرده وظایف این بخش از بانک مرکزی را به حیطه وظایف کابینه بیفزاید و سیاست‌های انبساطی (در عین حال تورم‌زای) مورد نظر خود را توسعه بدهد.
به گزارش خبرگزاری کار، پاشایی‌فام با اشاره به تشکیل کارگروهی مشترک بین بانک مرکزی و وزارت اقتصاد برای بررسی مشکلات اساسی اقتصاد گفت: در شرایط فعلی مشکلات اساسی اقتصاد در حوزه پولی، رشد فزاینده نقدینگی و تورم متاثر از آن و نیز کمبود نقدینگی واحدهای تولیدی (سرمایه در گردش واحدهای تولیدی) است.
وی خاطرنشان کرد: به رغم رشد نقدینگی، واحدهای تولیدی همچنان مشکل کمبود نقدینگی دارند، چرا که نرخ سود تسهیلات در شرایط تورمی کاهش یافته، منابع به صورت بهینه از سوی شبکه بانکی تخصیص‌نیافته و استفاده کارا از منابع پولی در واحدهای تولیدی نشده‌ ‏است.
وی افزود: افزایش تقاضا در بخش تسهیلات برای به وجود آمدن بنگاه‌‏های زودبازده یکی از مشکلات ناشی از کمبود نقدینگی واحدهای تولیدی بوده است. در این شرایط ضمن فعالیت‌‏های تولیدی سرمایه‌‏بر، در شرایط موجود نرخ بیکاری افزایش چشمگیری داشته است.
پاشایی‌‏فام در خصوص برنامه اصلاحات بانک‌‏ها گفت: تعریف رابطه دولت با بانک مرکزی همان لزوم اصلاح مدیریتی و ساختاری سیستم بانکی و همچنین اصلاحات و تسویه حساب‌‏های مالی از برنامه اصلاحات در پیش گرفته شده است.
معاون اقتصادی بانک مرکزی تصریح کرد: تقویت منابع و ساماندهی مصارف بانک‌‏ها، تقویت مدیریت و برنامه‌‏ریزی لازم برای تجهیز منابع متناسب با مصرف منابع در دستورکار قرار گرفته‌‏ است.
وی در خصوص تعریف رابطه دولت با بانک مرکزی اظهار داشت: احیای شورای پول و اعتبار و نظارت بانک مرکزی بر عزل و نصب مدیران عامل و هیات‌مدیره بانک‌‏ها از اقداماتی است که در حال انجام است.
پاشایی‌‏فام تصریح کرد: در خصوص اصلاح و تسویه‌حساب‌‏های مالی، اموال مازاد و تملیکی بانک‌‏ها به فروش می‌‏رسد. همچنین برای وصول مطالبات معوق، لیست اولویت‌‏بندی بدهکاران استخراج شده و برای هر یک ساز و کاری جهت پرداخت بدهی‌‏ها پیش‌‏بینی می‌‏شود. در این راستا کمیته‌‏ای مشترک از بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و بانک‌‏های عامل برای پیگیری و وصول مطالبات معوق تشکیل خواهد شد.
پاشایی‌‏فام از راه‌‏اندازی نهادهایی برای وصول مطالبات معوق نظام بانکی خبر داد و گفت: برقراری مجدد جرایم دیرکرد و اعلام زمان مشخص برای بخشش جرایم در دستور کار قرار گرفته است.
وی خاطرنشان کرد: همچنین افزایش سرمایه بانک‌‏ها به صورت ارزی و ریالی برای تامین مالی طرح‌‏های نیمه تمام بزرگ و سرمایه در گردش این طرح‌‏ها در قالب خط اعتباری پیگیری خواهد شد. برای این منظور کمیته‌‏ای مشترک مرکب از بانک مرکزی و بانک‌‏ها تشکیل و بر اساس شاخص‌‏های ارزیابی مشترک این کمیته، از هر بانک 100 طرح تعیین می‌‏شود.
معاون اقتصادی بانک مرکزی تصریح کرد: اضافه برداشت بانک‌‏ها با تنظیم صورت جلسه‌‏ای مبنی بر تعیین میزان اضافه برداشت بانک‌‏های بدهکار تعیین تکلیف می‌‏شود. در این راستا فروش اموال مازاد و تملیکی، اوراق مشارکت سر رسید شده و نشده و باز خرید شده بانک‌‏ها برای بازپرداخت بدهی بانک‌‏ها به بانک مرکزی مورد استفاده قرار می‌‏گیرد و باقیمانده بدهی بانک‌‏ها تبدیل به خط اعتباری خواهد شد.
پاشایی‌‏فام نسبت مانده تسهیلات به نقدینگی در سال 84 را 9/80 درصد عنوان کرد و گفت: در تیرماه 87 این نسبت به 3/92 درصد رسید که نشانگر پرداخت تسهیلات بیش از منابع در بانک‌‏ها بوده است.
معاون اقتصادی بانک مرکزی پس از ارائه این توضیحات به سؤالات خبرنگاران پاسخ داد و در پاسخ به ایلنا مبنی بر اینکه این گزارش برای پاسخ به نامه رئیس‌جمهور به بانک مرکزی در خصوص پرداخت بدون مماشات تسهیلات به واحدهای تولیدی تهیه شده است یا خیر؟ گفت: ما برای حل معضلی که در راستای نگرانی‌‏های موجود در جامعه به وجود آمد، کمیته‌‏ای با همکاری وزارت اقتصاد تشکیل دادیم که کمیته مزبور مدت یک ماه است که فعالیت می‌‏کند و نتایج و جمع‌‏بندی‌‏های آن با حضور رئیس کل بانک مرکزی و وزیر اقتصاد تهیه شد.
پاشایی‌‏فام تصریح کرد: ما قصدمان جواب دادن به رئیس‌جمهور نیست و در حوزه وظایفمان اقدام می‌‏کنیم.
معاون اقتصادی بانک مرکزی به ارائه گزارشی در خصوص انحراف بنگاه‌‏های زودبازده پرداخت و گفت: از لحاظ مبلغ 4 درصد و از لحاظ تعداد 22 درصد بنگاه‌‏های زودبازده انحراف داشته‌‏اند. از مجموع این نمونه‌‏ها و از بعد نظارتی به طور متوسط 40 درصد منابع اخذ شده برای طرح‌‏های تعریف شده، هزینه نشده است.
وی طرح‌‏های زودبازده را از منظر ادبیات اقتصادی بسیار خوب توصیف کرد و گفت: اگر طرح زودبازدهی با منابع بانکی به تولید برسد، تورم‌‏زا نخواهد بود.
پاشایی‌‏فام تصریح کرد: اجماع حاصل شده در میان مدیران اقتصادی بر عدم تخصیص منابع بانک مرکزی به صورت تسهیلات تاکید دارد. از این‌رو بانک مرکزی درصدد تسویه اضافه برداشت‌‏ها است.

با اوباما؛ آیا چپ آمریکایی نویی در راه است؟

رویای رییس جمهور شدن یک سیاهپوست در بهشت و اتوپیای مدرنیته. اینکه چرا این قدر دیر (قرن‌ها بعد از استقرار دموکراسی آمریکایی ) سیاهپوستان در بهشت مدرنیته به آرزوی خود می‌رسند و از حقوقی برابر با سفیدپوستان در رئیس جمهور شدن برخوردار می‌شوند،‌ عجیب نیست، مدرنیته ذاتا پراگماتیسم است و پراگماتیسم تاکنون چنین اقتضایی و مصلحتی نداشته است. در این نظریه، حق فرع بر اصل پراگماتیسم و حدِ حقِ دیگری، سود و مصلحت خودی است

روزنامه کارگزاران :

پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بی‌شک تاریخ دیگری را برای این ابرقدرت جهانی رقم می‌زند. اوباما ترجمان رویای مارتین لوترکینگ شده است،‌ رویای رئیس جمهور شدن یک سیاه‌پوست در آمریکا. آمریکا نماد مدرنیته است. مدرنیته در زمان و مکان آمریکا محقق شد و به تمامیت رسید. آمریکا خود مدرنیته است و تمامی نشانه‌ها و رویاهای انسان مدرن را با خود به ظهور رسانید، آزادی،‌ عقل، دموکراسی، تکنولوژی، تسخیر فضا، هنر به ویژه سینما، معماری و شهرسازی، ارتباطات و جهان رسانه‌ای و اطلاعاتی شده، اقتصاد آزاد، دانشگاه و علم و... آمریکا بهشتی است که انسان مدرن روی زمین در جست‌و جوی آن بوده است. آمریکا سرزمینی است که هر کسی که به ضرورت جلای وطن رسیده باشد،‌ آنجا آغاز و انجام مهاجرت است و تمامی نیروهای گریز از وطن را در مرکزیت خود جذب می‌کند. آمریکا مرکز جهان امروز است. آمریکا کشور مهاجرنشینان و معنی کامل و تام مهاجرت است. گویی مدرنیته و مهاجرت ترجمه‌ یکدیگرند و در دوره جدید اساسا یک چیزند. مهاجر و بی‌وطن می‌تواند مدرن باشد،‌ با وطن و تاریخ و نیاکان و در جایی سکنی داشتن و به زمینی وابسته بودن و دل در گرو آسمانی فرهنگی سپردن مخل مدرنیته و نافی مدرن بودن است. آمریکا کشور مهاجران است و نقطه پایان درد و رنج انسان مدرن بودن. آمریکا خودِ زندگی مدرن است و کشورهای دیگر نوع تقلیدی و ورژن تصنعی و ریخت ناقص آن. اگر در کشورهای دیگر حتی اروپایی؛ مانند انگلستان، فرانسه، ایتالیا و آلمان و... تمدن مدرن آمیخته با تاریخ چند هزار ساله و ملغمه‌ای از میراث فرهنگی و سنت‌های تکه پاره و شیوه‌های نوگرایی است، آمریکا مدرنیته ناب است،‌ همان اتوپیایی که بشر در آرزوی دست‌یافتن به آن بوده و فلاسفه و متفکران غرب از آن خبر داده بودند. در این‌ مکان، تاریخ و فرهنگ و تمدن با تاسیس کشور آمریکا و با سرمشق و در زمانه مدرنیته آغاز می‌شود و نیز به انجام می‌رسد. ایدئولوژی در آمریکا باید پراگماتیسیم و عمل‌گرایی ناب باشد، زیرا هر ایدئولوژیی دیگر در کشور بی‌تاریخ،‌ بی‌گذشته و بی‌آینده، بی‌معنا است همچنان که عبارت «حفظ میراث فرهنگی» و کوشش برای تحقق «هویت تاریخی و ملی» در آمریکا بی‌معنا است مگر بتوان تاریخ را به چهار قرن تقلیل داد. در آمریکا تاریخ با مدرنیته آغاز می‌شود و هویت تاریخی با سودای زندگی بهتر،‌ جلای وطن و کسب سود و بهترین و آسان‌ترین و سریع‌ترین راه برای تملک ثروت و منزلت اجتماعی گره می‌خورد و با آن معنا می‌شود و پراگماتیسم برای کسی که دردی جز در زمان حال زیستن ندارد و در قید گذشته و نیاکان نیست و برایش آینده در حال محقق و زمان متوقف شده است،‌ بهترین روش و اقتضایی‌ترین تفکر است. برای بسیاری از متجددان و نوگرایان، افق جهان مدرن در این زمان و جهان در آمریکا میسور و ممکن شده است. اگر آمریکاییان تصور می‌کنند که مسوولیت آزادی و دموکراسی در تمامی جهان و در افغانستان،‌ عراق، فلسطین، کره و شرق و غرب جهان برعهده آنان است،‌ رسالتی است که از موضع تعلق داشتن به مدینه فاضله مدرنیته و شهروند بهشتی بودن احساس می‌کنند و از ناب بودن و برتر بودن و خوی اتوپیایی داشتن این سرزمین نسبت به دیگران نشات می‌گیرد. آنان معلم تاریخ و جهان‌اند چون مدرنیته ناب به آنان تعلق دارد و مدرنیته یعنی آزادی و دموکراسی و حقوق بشر. این اصول در نظر آمریکاییان مانند هر کالای دیگری در اقتصاد آزاد و بازار کالاها، کالایی است که باید به بالاترین قیمت فروخته و صادر شود حتی اگر خریدار نخواهد. نخواستن هم جزیی از عقب‌ماندگی و نشانه‌ای از تمدن فرسوده است که آن نیز باید درمان و با کالای دیگری معالجه شود؛ کالای صنعت فرهنگی و سینمای هالیود که نماد تام آن است. آیا مدرنیته همین است؟ اوبامای سیاهپوست و دورگه آفریقایی- آمریکایی رئیس جمهور چنین کشوری شده است اما خود نشانه رویای لوترکینگ؛ رویای رئیس جمهور شدن یک سیاهپوست در بهشت و اتوپیای مدرنیته. اینکه چرا این قدر دیر (قرن‌ها بعد از استقرار دموکراسی آمریکایی ) سیاهپوستان در بهشت مدرنیته به آرزوی خود می‌رسند و از حقوقی برابر با سفیدپوستان در رئیس جمهور شدن برخوردار می‌شوند،‌ عجیب نیست، مدرنیته ذاتا پراگماتیسم است و پراگماتیسم تاکنون چنین اقتضایی و مصلحتی نداشته است. در این نظریه، حق فرع بر اصل پراگماتیسم و حدِ حقِ دیگری، سود و مصلحت خودی است. به همین دلیل، به قول نشریه لوموند دیپلماتیک «قانون اساسی آمریکا که به حذف آشکار سرخپوست‌ها از ساختار سیاسی تاکید دارد، توسط آنانی نوشته شده بود که از «حق طبیعی استفاده از مواهب آزادی سود می‌بردند» (نوامبر 2008). همچنان که تا دهه‌ 20 قرن بیستم و بعد از حدود چهار قرن از تاسیس نظام آمریکا،‌ به اقتضای مصلحت، زنان باید منتظر می‌ماندند تا حق رای و شرکت آنان در انتخابات به رسمیت شناخته شود. مدرنیته شأن و مرتبت است و این مرتبت در آفرینش انسان‌ها نیست بلکه در قابلیت آموزش‌پذیری و سازگار بودن با مرکز و اتوپیا است. سیاهان و زنان باید برای رسیدن به این مرتبت در مکتب مدرنیته به انتظار می‌ماندند. زیرا مدرنیته با تفارق میان متمدن و نامتمدن،‌ گسسست میان ناآگاهی و آگاهی،‌ تعارض میان خرد و جهل می‌آغازد و آدم و عالم را به دو نیم می‌کند و تاریخ را در حذف و غیبت «نیمه‌ دیگر» تدبیر و تقدیر می‌کند؛ نیمه‌ سیاه،‌ زرد و سرخ،‌ نیمه‌ زن،‌ نیمه شرق، نیم مستعمره،‌ نیمه‌ توسعه نیافته و... اما اوباما بر سیاه‌بودن پوست خود در تبلیغات ریاست ‌جمهوری تاکیدی نداشت. دیگران و به ویژه مردمان سیاهپوست با پیروزی این رنگ، می‌خواستند ننگ تاریخی «شهروند اتوپیایی» نبودن خود را برای همیشه پاک کنند. اما اوباما نمی‌خواست انتخابات را دو قطبی،‌ از نوع سیاهپوستی و سفیدپوستی، کند. این هم از سر درایت تبلیغاتی بود و هم از سر نخواستن کشاندن مبارزه تبلیغاتی به جانب سویه‌های تندروانه و متهورانه آن. به هرحال اوباما هم یک آمریکایی ناب و پراگماتیست است و چنین دوقطبی کردن انتخابات خلاف منافع فردی،‌ حزبی و ملی و جهانی بود. چندان فرقی نمی‌کند که پیروزی اوباما را نتیجه شایستگی،‌ اراده، توان و کوشش او بدانیم،‌ یا تجربه و دوراندیشی و بیم‌پذیری و درایت و اعتبار حزب دموکرات،‌ یا جمع‌بندی نهایی مراکز و نهادهای ساختاری نظام آمریکا که در هر شرایطی منافع ملی و سرمایه‌داران و کاپیتالیسم را در چهره‌ها و روش‌های جدید و مرسوم باز‌می‌جویند و اجازه نمی‌دهند هر رخدادی، نظام را از راه سرمایه‌داری و منافع صاحبان قدرت و ثروت در آمریکا منحرف یا بر ضد آن عمل کند. آمریکا در هر صورت آمریکا است. به هر حال، پیروزی اوباما نتیجه هر تصمیمی باشد، اکنون او نماد و نشانه است و سخن و برنامه‌هایش هم الزامات آن تصمیم. تاریخ مشخص می‌سازد اوباما آمده است تا طرحی را پی‌افکند یا طرحی پی‌افکنده شده بوده که اوباما می‌تواند آن را اجرا کند. در هر صورت، اوباما طرح است و طرح هم اوباما. این طرح و پروژه چیست؟ اگر طرح همان رویای لوترکینگ باشد،‌ پروژه لوترکینگی اوباما در همان روز اعلام نتایج انتخابات آمریکا به ثمر نشست و پایان یافت. اوباما با پیروزی‌اش بر مک‌کین، رویای سیاهپوست بودن رئیس جمهور آمریکا را محقق کرد. اوباما به نام خود این پروژه را به ثبت رسانید و در تاریخ نام خود را حک کرد،‌ چه چهار یا هشت سال رئیس جمهور باشد یا نباشد،‌ ترور شود یا با این افتخار باقی بماند،‌ رئیس جمهور موفقی باشد یا نباشد. با نام او، سیاهپوست بودن رئیس جمهور آمریکا ممکن شد و از این پس دیگر مهم نیست رئیس جمهور آمریکا چه رنگی است. این تحولی تاریخی در آمریکا است و شاید اروپای مقلد و پیرو سیاست آمریکا و تابع این راه مدرنیته ناب و سرمشق جهان مدرن از هم اکنون به صرافت افتد تا این راه نرفته را هم بیازماید. این رویا، برای بخش مهمی از مردم آمریکا رویای کوچکی نیست. به قولی از این پس کودکان سیاهپوست آمریکایی نکته تازه‌ای را در دفتر خاطرات و آرزوهای خود یادداشت می‌کنند و برای این پرسش که در آینده می‌خواهند چه‌کاره شوند، پاسخ تازه‌ای یافته‌اند؛ رئیس جمهور شدن. اما پروژه اوباما همچنان که خود تاکید داشت، این یا تنها این نبوده است. اوبامائیسم نظریه‌ای است که در راه است و امروز تنها نشانه‌های کلامی آن را می‌توان شنید و ضرورت آن را تشخیص داد و در طول هشت سال آینده هم امکان تحقق آن فراهم می‌شود. اوبامائیسم چیزی است شبیه ریگانیسم و اساسا‌ ناقض و در چالش با آن. آنچه سیستم آمریکا و استراتژیست‌ آمریکایی را به اوباما متقاعد کرد،‌ خشنودی کودکان و مردمان سیاهپوست نبوده است. اما آن چه طرحی است که راه نجات آمریکا در اوباما جسته می‌شود؟ آن، همان بزرگترین اتهام تبلیغاتی از سوی مخالفان برضد اوباما است؛ «سوسیالیسم» و زنده شدن سخن مارکس در کلام و شعار اوباما؛ «تغییر». مارکس در کتاب تز‌هایی درباره فوئر باخ این نکته تاریخی و سرمشقی را اعلام و تمایز خود را با تاریخ و دیگران تبیین کرد و بر آن ایستاد که تاکنون «تفسیر» جهان مدنظر بوده است اما از پس «تغییر» جهان مهم است. در انتخابات اخیر آمریکا دو طرف مبارزه (مک‌کین و اوباما) هر کدام بخشی از این کلام مارکس را به نمایش‌گذاردند، مک‌کین سویه تفسیری جهان و تداوم راه بوش به سیاق و تفسیری دیگر و اوباما سویه ضرورت تغییر جهان. امروز در ادبیات سیاسی آمریکا و جهان اینترنتی، واژه اوباما با واژه‌های مارکس، سوسیالیسم و کمونیسم و چپ معادل شده است. در منوی جست‌وجوی گوگل،‌ برای عبارت «Marx, Obama»، هزاران سایت و لینک ترتیب داده می‌شود. واژه‌های نفرین شده مارکس و سوسیالیسم به ادبیات سیاسی آمریکا بازگشته است. گویی جنگ سرد دیگری شکل گرفته است و شبح مارکس این بار در کاخ سفید پرسه ‌می‌زند. برنامه‌ و پروژه‌ای که اوباما در مبارزه انتخاباتی خود اعلام و آن را تبیین کرد،‌ همه رنگ و بویی از سوسیالیسم داشته است. نقش و مسوولیت دولت در ‌‌رفع بیکاری،‌ آموزش همگانی،‌ کنترل و برنامه‌ریزی نظام مالی، بیمه و مسکن و... و در یک کلام؛ مهم بودن میین‌استریت (مردم؛mainstreet ) به جای وال‌استریت (wallstreet؛ سرمایه‌داران). در طرح اوباما مفهوم دولت قوی و نیرومند است و دولت رفاه یا دولت مقتدری که ریگانیسم و تاچریسم آن را در تاریخ دفن کردند، احضار روح شده یا در کالبد دیگری تناسخ یافته است و اوباما می‌کوشد تا به مفهوم دولت جان تازه‌ای بخشد و آن را دوباره نبش قبر و بازاحیا کند. شاخک‌های حسگر رسانه‌های آمریکایی و اروپایی به این نکته مهم بیشتر توجه نشان دادند و روی آن متمرکز شدند. واژه مارکس و سوسیالیسم و چپ با اوباما به ادبیات رسانه‌ها و سیاستمداران بازگشته و دوباره درباره آن به بحث نشستند و می‌کوشند تا روشن سازند که اوباما تا چه حد مارکسی است و چه نشانه‌ها و دلالت‌هایی بر سوسیالیست بودن اوباما وجود دارد. در کاوشی معلوم شده است یکی از معلمان او در دوران نوجوانی فردی به نام فرانک مارشال دیویس، کمونیست بوده است و اوباما با حزب کمونیست آمریکا (CPUSA) سر و سری دارد و رازهای تیره‌ای (secret smoker) در زندگی سیاسی او وجود دارد. اوباما با بحران اقتصادی مالی در غرب مصادف شده است و این دو گویی نسبتی با هم دارند، اوباما دالی بر بحران اقتصادی است یا بحران اقتصادی دالی بر اوباما. اما هر چه باشد اوباما در زمانی ظهور کرده است که خواندن دوباره مارکس آغاز شده است و می‌کوشند تا با خوانش دوباره مارکس راه‌هایی برای برون‌رفت از این ورطه بحران یافت شود. کتاب کاپیتال مارکس دوباره در اروپا فروش کم‌مانندی به دست آورده است. رسانه‌های آلمان گزارش داده‌اند که فروش کتاب کاپیتال در سرتاسر آلمان 300 درصد افزایش داشته است. یورن شوترومپف مدیر بنگاه انتشاراتی «کارل – دییتز»، ناشر آثار کارل مارکس در برلین، می‌گوید: «مارکس دوباره بازگشته است و ما شاهد علاقه بی‌سابقه‌ای به آثار او هستیم و انتظار می‌رود که فروش کتاب‌های او در ماه‌های آینده رو به افزایش باشد.» به گفته ناشران، پرفروش‌ترین اثر کارل مارکس، جلد اول کتاب او، به نام «کاپیتال» است. به گفته یورن شوترومپف، بخش اعظم خریداران آثار مارکس، «نسل جوان، دانش پژوهان و پژوهشگران هستند که اخیرا دریافته‌اند وعده‌های نئولیبرایسم (لیبرالیسم نو) برای به ارمغان آوردن خوشبختی برای بشریت، حقیقت ندارد.» اگر اوباما به مارکس و سوسیالیسم علاقه و توجهی داشته باشد،‌ بی‌شک این گرایش و علاقه را باید در شاکله‌ نظام پراگماتیستی آمریکا تعریف و معنا کرد. اوباما در هر صورت در ساختار سیستماتیک آمریکا خودی است و دگر‌اندیش (outsider) محسوب نمی‌شود. همچنان که به قول لزلی جانسون در کتاب ارزشمند منتقدان فرهنگ، مارکسی بودن روشنفکران بریتانیایی را در شاکله تاریخی روشنفکری این دیار که همواره روشنفکرانش چسبیده به پارلمان و بر مبنای اصل پارلمانتالیسم عمل می‌کرده‌اند و جزیی‌نگری و تعمق در جزئیات روش تاریخی آنان بوده و همچنین مارکسی بودن روشنفکران آلمانی و ایتالیایی را در شاکله تاریخی کلی‌نگری و هویت‌جویی آنها باید تعریف کرد(1). به این سیاق،‌ مارکسی بودن اوباما از جنس و نوع آمریکایی است. اما این چپ و مارکسی بودن هم آن‌چنان راست نیست که چپ نباشد. اما اگر در بهشت مدرنیته بر خلاف جریان رایج و سرآمد، نسیم سوسیالیسم‌ از نوع آمریکایی وزیدن گرفته است،‌ شاید معلم مدرنیته تقدیر دیگری را در پیش گرفته است. به قول جان گری در مقاله «پایان تاریخ یا پایان لیبرالیسم»(2):
«مرگ سوسیالیسم یک واقعیت است، واقعیتى پذیرفته شده از سوى بسیارى از اندیشمندان. اما نکته طنز اخیر اینجاست که سوسیالیسم به عنوان یک دکترین یا مشرب فکرى نه در پاریس- که کاملا از مد افتاده و منسوخ تلقى مى شود- و نه در لندن- که حزب کارگر هر لحظه سعى در افزایش فاصله خود با آن دارد- بلکه در دانشگاه‌هاى ایالات متحده، کشورى که نماد کاپیتالیسم قلمداد مى‌شود، به حیات خود ادامه مى‌دهد. آیا سوسیالیسم بازگشته تا با رفع بحران اقتصادی و مالی جهان، کاپیتالیسم را به زباله‌‌دان تاریخ بدرقه کند و انتقام شکست مارکسیسم در جهان در دهه 80 و در کشورهای سوسیالیسم موجود و بلوک شرق را به نمایش بگذارد؟ آیا ندای شکست لیبرالیسم دموکراسی نه در شرق و اروپای شرقی سابق و توسط روشنفکران چپ و سوسیالیست بلکه توسط یک سناتور دموکرات آمریکایی طنین یافته است؟ آیا به قول رسانه‌های آمریکایی اوباما همان زورویی است که از دل نظام سرمایه‌داری برخاسته تا از سرمایه‌داران و وال‌استریت‌نشینان زر و سیم بستاند و به بیکاران و بیمه‌نشدگان و میین‌استریت‌ها بدهد؟ چنین تفسیرهای آشنایی در دهه 80 در مورد مارکسیسم و سوسیالیسم هم رواج داشت. بی‌شک مارکسیسم به مثابه آنچه در بلوک شرق و شوروی سابق موجود بود، تکرارناپذیر است (لاتکرار فی‌ الخلق). در جهان هستی و طبیعی هیچ صورتی و شکلی تکرارپذیر نیست. نه صورت سرمایه‌داری قرن هجدهم که استثمار کارگران و دهقانان را در بهره‌کشی بی‌حق و بی‌حد تا پای مرگ تعریف می‌کرد، تکرارپذیر است و نه مارکسیسمی که به اتکای قدرت زورمدارانه و به نام طبقه کارگر و در نقش مامای تاریخ ‌می‌خواست تغییر را به ملت‌ها یا کشور‌ها حقنه کند و تنها از منظر تنگ و تاریک تغییر در ساخت مناسبات و روابط تولید ‌می‌خواست طبقه محروم و ستمدیده پرولتاریای جهان را رهایی بخشد. ملت‌ها و دولت‌ها در تجربه آموزی از تاریخ، از رخداها و نظریه‌های گذشته فاصله می‌گیرند و هیچ رسمی و سنتی را در تاریخ دوبار تکرار نمی‌کنند. بر این اساس هر قدر هم اوباما به سوسیالیسم گرایش یابد،‌ سوسیالیستی آمریکای و چپ آمریکایی نویی است که صورت و صیرت این زمانی (هزاره سوم) و آنجایی (آمریکا) دارد.
اما آیا صورت‌های دوگانه‌ها و دوئیت‌های ماهیتی جهان مدرن و مدرنیته مانند؛‌ فردگرایی و جمع‌گرایی، سوسیالیسم و کاپیتالیسم، دموکراسی و سانترالیسم، آزادی و استبداد و... به قرار و انجام نمی‌رسند؟ تا زمانی که جهان مدرن وجود دارد، این صورت‌های دوگانه با هم وجود و در جوف هم حضور خواهند داشت و ضرورت بقای هر کدام از دیگری نشات می‌گیرد و این چرخش و دوران‌ها ابدی است. نماد جهان مدرن،‌ ساختار آونگی است. مدرنیته یا تجدد اساسا در تداوم و پروسه نو شدن است. تجدد یعنی نو به نو شدن. آونگ هم حرکت دائمی و بی‌وقفه‌ای است که در هیچ نقطه‌ای از زمان و مکان از حرکت بازنمی‌ایستد. اما قطب و افق این حرکت لایتناهی نیست. میان این صورت‌های دوگانه‌ محدود و مقید است؛ میان فردگرایی و جمع‌گرایی، میان سوسیالیسم و کاپیتالیسم،‌ میان لیبرالیسم و کمونیسم و... هر وضعیتی که حاکم شود، وضعیت دیگر در تقدیر می‌ماند تا نوبت آن فرارسد. هر پوزیسیونی،‌ ماشین اپوزیسیون دیگری را به راه می‌اندازد و به قول فوکو،‌ هر پوزیسیونی، اپوزیسیون خود را سامان می‌بخشد. آلترناتیو سرمایه‌داری، سوسیالیسم است و آلترناتیو سوسیالیسم،‌ سرمایه‌داری. هر کدام در دیگری معنا می‌یابد. بنابراین تا کاپیتالیسم وجود دارد،‌ وجود سوسیالیسم یک ضرورت است و وجودش در تقدیر و امکان موجود شدن. این دو نافی هم نیستند بلکه مثبت هم‌اند. در عملِ لیبرالیسم، صحت و صدق نظرِ سانترالیسم تایید می‌شود و در عملِ سوسیالیسم، درستی و راستی نظرِ کاپیتالیسم. این دو مقوم هم‌اند و حاکمیت هر کدام تایید دیگری است. با اوبامائیسم می‌توان ابعاد وخیم ریگانیسم را دریافت و با مارکس می‌توان درک کرد که چقدر سلطه سرمایه‌داری در عراق و افغانستان و فلسطین گرگ‌خوی و درنده‌طبع و غارتگر است. و با استالین و برژنف می‌توان فهمید که وقتی قدرتِ بی‌ناظر و بی‌مهار در فرد تعین می‌یابد چقدر مردم و انسان‌ها حقیر و پست و بی‌ارزش و بی‌چیز می‌شوند و دروغ و فریب کالای رایج و مرغوب بازار سیاست و دربار کاخ کرملین. اما به هر سمت که سوق یافته شود، سویه دیگر به جبر و قهر زمامه در پیش است. هر جامعه و گروه و فردی که به راستی و صداقت به چپ یا راست (به معنای دقیق و تام کلمه)، به سوسیالیسم یا لیبرالیسم و صورت‌ها و گونه‌های آن گرویده و معتقد شده باشد،‌ باید برای بازگشت آن به سویه دیگر به انتظار نشست، آینده چپ،‌ راست است و آینده راست،‌ چپ. رهایی از این وضعیت دوگانه هیچ‌گاه ممکن نخواهد بود،‌ مگر بیرون رفتن از این چرخه فردگرایی و جمع‌گرایی، لیبرالیسم و کمونیسم، سوسیالیسم و کاپیتالیسم. چپ‌گرایی قابل صرف‌ نظر کردن نیست. کسانی‌ که از چپ‌گرایی به جانب لیبرالیسم می‌گرایند،‌ باید بدانند،‌ که چپ‌ آلترناتیو بعدی است و افق پیش رو. لیبرالیسم پایان و انجام چپ نیست،‌ بلکه آغاز چپ‌گرایی است. لیبرال‌ دموکراسی،‌ هم آلترناتیو است و هم ضد آلترناتیو. مگر قدم زین هر دو بیرون زد و در عالمی دیگر آرامش و قرار جست. در این جهان مدرن، امن و آسایش خطاست. سنت‌گرایی متداول که معنویت منهای سیاست و اجتماع و ضد دموکراسی و آزادی است، هم در دام همین دوگانگی است و بیرون از این چرخه نیست. سنت‌گرایی در گذشته مانده و بی‌حال و بی‌آینده نه نجات‌بخش و مروج دین است نه انسان را به سعادتی‌ دلالت و رهنمون می‌کند. جهل مرکبی‌ است که در حاشیه اقطاب حاکم و مسلط و هژمونی‌ آنان (سرمایه‌داری و سوسیالیسم) در پوست خود می‌زید. سنت‌گرایی حاشیه‌نشین و حاشیه‌پرور، نه تنها دین را،‌ بلکه اخلاق را هم قربانی نظام سلطه می‌کند و امید به سعادت‌بخش بودن دین و جانبداری آن از حق را می‌ستاند و بلکه با آن می‌ستیزد. طرح سوسیالیستی امروز و اوبامائیسم در آمریکا، با هر مشخصه‌ای از چپ‌گرایی است، نتیجه ریگانیسم است و در پس اوبامائیسم امروز ماشین ریگانیسم دیگری از امروز به راه افتاده است. زمانی که همه چیز در نگاه بی‌دولتی و بازار آزاد تعریف می‌شد، معلوم بود که نوبت به دولت مقتدر خواهد رسید و عدالت نسلی و جنسیتی و نژادی و... در دولت عدالت‌خواه و برنامه‌ریز تفسیر می‌‌شود. جهان این‌گونه نمی‌ماند، هم‌چنانکه در پس میین‌استریت اوبامایی،‌ وال‌استریتی نو در انتظار است. چپ به تاریخ نمی‌رود، صورتی از آن منسوخ می‌شود و صورتی‌ تازه از آن در انتظار می‌ماند تا راست در خطای قهری و جبری خود راه را برای آن بگشاید. این آونگ جهان مدرن هیچ نقطه پایان و قراری ندارد، برخی همین تعادل در بی‌تعادلی و قرار در بی‌قراری را حسن و مزیت مدرنیته فرض کرده‌اند و معتقدند چنین قابلیتی و انعطافی راه فروپاشی غرب را بسته است.
بی‌شک ساختارهای بسته و مستبد و متصلب بیشتر از ساختارهای باز و منعطف آسیب می‌بینند و دچار فروپاشی می‌شوند. سوسیالیسم موجود در بلوک شرق و شوروی سابق از ساختار استالینی بیشترین زیان را دید و آنگاه که استالینیست‌ها تفکر مارکسیسم و سوسیالیسم را در حصار منافع و مصالح قدرت حاکمه و تفسیر خود از منافع ملی دربند و محصور می‌کردند، نمی‌دانستند ایدئولوژی رهایی بخش مارکس فقط انسان را به بند نمی‌کشد و سرکوب و تحقیر نمی‌کند،‌ بلکه حاکم را هم نسبت به خود و وضع مردم و آینده کور و ناشنوا می‌کند. قدرتِ بی‌ناظر و بی‌مهار خیانتی است محتوم و محکوم به خود صاحب قدرت. اما امروز نگرانی سیاستمداران و کارشناسان آمریکایی از اوبامائیسم، ظهور آن در قالب لوترکینگی و حتی کندیسم (تغییر اقتصادی) نیست،‌ این تغییر در ساختار آمریکا قابل تحمل و بلکه ضروری است اما نگرانی این است که جرقه‌ اوبامائیسم در خرمن کاپیتالیسم آتش برافروزد و «تغییر» پراگماتیستی و آمریکایی به تغییر مارکسی تحویل شود. این نگرانی در رسانه‌های آمریکایی مشهود است. زیرا نظامی که با تغییر عهد و پیمان می‌بندد،‌ معلوم نیست این عهد همواره در سویه‌های مطلوب و دلخواه تغییر کند و بدان هم چندان نمی‌توان اعتبار داشت. اما آیا تغییر اوبامایی و اوبامائیسم کودکان عراقی و افغانی را به اندازه کودک امروز سیاهپوست آمریکایی به جهان آینده امیدوار می‌کند؟
پی‌نوشت:
1- منتقدان فرهنگ، لزلی جانسون، ضیاء‌ موحد، تهران؛ طرح‌نو، 1376. ص 17.
2- پایان تاریخ یا پایان لیبرالیسم. ترجمه: مهران قاسمی